مجاهدین در سی و پنجمین سال، با رهبری فراری و اعضای از هم پاشیده و استراتژی منهدم شده

مجاهدین در سی و پنجمین سال، با رهبری فراری و اعضای از هم پاشیده و استراتژی منهدم شده

کمتر از یک ماه به برگزاری خیمه شب بازی سالگرد 30 خرداد و یا 17 ژوئن یا تحت هر عنوان دیگر باقی نمانده است، نکته بسیار جالب توجه این است، با اینکه این خیمه شب بازی برای سالگرد شروع دوران ترور و خونریزی توسط مجاهدین در ایران است، در هیچ یک از رسانه های رسمی مجاهدین (البته که همه رسانه ها از سیمای آزادی تا وبسایت ها و غیره متعلق به مجاهدین است ولی بطور مستقیم تحت نام مجاهدین کار نمی کنند) اشاره ای به برگزاری این خیمه شب بازی نشده است. در یک نتیجه گیری ساده می توان فهمید که نام سازمان مجاهدین در بین ایرانیان چنان منفور و بدنام است که آنها نمی توانند هیچ برنامه ای را به نام خود اجرا بکنند. نیاز به توضیح نیست که اگر مجاهدین به چنین نقطه ای از بدنامی و فروپاشی رسیده اند، حاصل تلاش و از خود گذشتگی تمامی جداشدگان است.

به نظر من این خیمه شب بازی چنان در میان ایرانیان آبرو باخته است که نیازی به پرداختن به آن نیست، با پول های کلانی که مجاهدین در این رابطه هزینه می کنند و یا پر کردن سالن نمایش از مهاجرین و پناهجویان و یا جوانان فقیر کشورهای اروپای شرقی و عرب ها، بخصوص امسال که مجاهدین بر روی سوریه ای ها سرمایه گذاری کلانی کرده اند، نشان دهنده این واقعیت است.

قصد دارم نگاهی گذرا به دست آوردهای مجاهدین طی 35 سال گذشته یعنی از 30 خرداد سال 1360 تا به امروز (خرداد 1395] بکنم.  

1ـ آغاز مبارزه مسلحانه بر علیه دولت قانونی ایران

از فردای 22 بهمن سال 1357 و سقوط حکومت شاهنشاهی در ایران، یک دمکراسی شکننده و نو پا و بسیار شکننده در ایران برپا شد. تمامی گروه ها و شخصیت های درگیر در این انقلاب به دنبال منافع شخصی و گروهی خود رفتند و کمتر کسی به فکر یک اتحاد ملی و میهنی برای استحکام بخشیدن به این دمکراسی نو بود. در این میان، مجاهدین به عنوان یکی از گروه های درگیر انقلاب به دنبال به دست گرفتن قدرت بود بخصوص مسعود رجوی خود را صاحب انقلاب می دانست. قدرت طلبی مسعود رجوی چشم ها و بینش او را کور کرد، چنان که در اولین اقدام و انتخابات قانون اساسی را تحریم کرد و در ادامه این کج روی ها در انتخابات ریاست جمهوری و پارلمان و شوراهای شهر شکست خورد. فردیت و قدرت طلبی مسعود رجوی چنان در او قوی بود که تحمل شکست در انتخابات را نداشت به همین دلیل دست به سلاح برد تا بتوان از طریق زور و کشتار قدرت را به دست بیاورد.

نمی توان گفت که در سال 1360 در ایران دیکتاتوری وجود داشت، رییس جمهور و پارلمان توسط رای مردم ایران انتخاب شده بود. مجاهدین با این اقدام خود تیر خلاص به دمکراسی نوپای ایران زدند.

2ـ بمب گذاری و ترور در داخل ایران

بمب گذاری در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی (این کشتار بعد از گذشت 35 سال هنوز گریبان گیر مجاهدین است و یکی از دلایل اصلی در لیست تروریستی رفتن مجاهدین است). ترور رییس جمهور و نخست وزیر قانونی ایران (رجایی و باهنر) که با رای مردم انتخاب شده بودند. 5 سال ترور سران رژیم ایران و نیروهای نظامی باعث ایجاد یک جو نظامی پلیسی در ایران شد که تاثیرات بسیار منفی بر روی زندگی مردم ایران گذاشت.

3ـ به کشتن دادن بسیاری از جوانان و روشنفکران ایران

هر چند آمار دقیقی از کشته های طرفین در این جنگ 35 ساله در دست نیست، ولی اگر آمار مجاهدین و رژیم ایران را مد نظر بگیریم، 25 هزار تن تلفات از طرف ایران و 130 تن هزار تلفات از طرف مجاهدین در مجموع 155 هزار نفر، این عدد یک فاجعه برای ایران است یعنی 155 هزار روشنفکر و تحصیل کرده ایرانی که می توانستند جامعه ایران را چندین گام به جلو ببرند، اما متاسفانه ما از این نیروی پیش رو محروم شده ایم (البته تلفات دوران جنگ هشت ساله را مطرح نکردم با این حساب می توان فهمید که جامعه ایران چه رنجی از کم بود نیروی روشنفکر و پیش رو می برد).

4ـ مسعود رجوی به خارجه فرار می کند

تنها تصویری که از مسعود رجوی به عنوان یک مبارز و جنگجو در ذهن باقی مانده، یک موجود ترسویی است که در لحظه های بحرانی و سخت، صحنه جنگ را ترک کرده و فرار را به قرار ترجیح داده است. اگر از دوران مبارزه؟! او تا قبل از سال 1357 بگذریم، طی این 35 سال او همیشه از خطر فرار کرده و اعضای و فرمانده هان سازمان را دم تیغ و به کشتن داده است. سال 1360 وقتی دید که با حمله های اولیه نتوانست رژیم ایران را سرنگون بکند، به فرانسه فرار کرد و البته بنی صدر را همراه خود برد تا در خارجه به رسمیت شناخته شود، چون شخص مسعود رجوی ناشناخته و کم رنگ بود ولی به همراه داشتن رییس جمهور منتخب برای خود مشروعیت به همراه می آورد. در سال 1365 دولت فرانسه کمی به مسعود رجوی فشار آورد. او به عراق فرار کرد و در سال 2003 که مجاهدین دیگر قدرتی ندارند از صحنه فرار کرده و تا به امروز مخفی شده است.

5 ـ اتحاد مسعود رجوی با صدام حسین دشمن مردم ایران

گذشته از این که صدام حسین چه کسی بود و یا اینکه یک آدم بد و یا خوب بود، او به ایران در زمانی که یک حکومت نو بنیاد داشت با تمام قوا حمله کرد و هشت سال جنگ که باعث ویرانی شهرها و روستاهای ایران شد و یک ملیون تلفات انسانی بجای گذاشت، به عنوان دشمن ایران و مردم ایران شناخته می شود. و از آنجایی که مسعود رجوی با دشمن مردم ایران دست داده و با او طرح دوستی ریخته است و اطلاعات ایران را چه نظامی و غیر نظامی را در اختیار دشمن قرار داده، مسعود رجوی را دشمن مردم ایران می کند.

6ـ عملیات فروغ جاویدان و خودکشی مجاهدین و سوزاندن ریشه خود در ایران

در فردای آتش بس، مسعود رجوی در یک تصمیم غیر سیاسی و استراتژیک، اقدام به حمله تمام عیار به ایران کرد. او تمام توان خود را گذاشت تا از این فرصت استفاده بکند تا رژیم ایران را سرنگون بکند. اما واقعیت بسیار متفاوت از آن بود، چنان که مجاهدین بجز شکست نظامی کمر شکن آنها به لحاظ استراتژیک و ایدئولوژیک شکست خوردند که این به معنی خودکشی سیاسی مجاهدین بود. از طرف دیگر اعدام زندانیان سیاسی، ریشه مجاهدین در ایران را بطور تاریخی سوزاند. عملیات فروغ جاویدان، پایان سازمان مجاهدین بود، آنها برای همیشه از صحنه ایران حذف شدند.

7 ـ انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین و تصفیه های داخلی

بعد از آتش بس راه تغذیه استراتژیک مجاهدین بسته شد و همچنین مجاهدین در عملیات فروغ جاویدان شکست کمر شکنی خوردند، تا به آن روز هر سوال و اعتراضی تحت عنوان مبارزه سرکوب می شد، اما بعد از سال 1367 اوضاع بسیار متفاوت شد. بعضی ها در رابطه با درستی خط و استراتژی مجاهدین سوال می کردند و بعضا که شهامت بیشتری داشتند، آن را زیر علامت سوال می بردند و یا این استراتژی را غلط می دانستند. مسعود رجوی برای اینکه بتواند بر روی اوضاع کنترل داشته باشد، طرح انقلاب ایدئولوژیک را ریخت، البته این را هم یاد آوری بکنم که انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین از سال 1364 شروع شده بود. اینبار مسعود رجوی به زن نزدیکترین دوست خود(مهدی ابریشمچی) بسنده نکرد، بلکه او می خواست که همه زن های موجود در سازمان مجاهدین مال او باشند. برای همین طلاق های اجباری را شروع کرد که هر فردی مخالفت می کرد، سر از زندان و یا قبرستان در می آورد. تا آن زمان بسیاری از مجاهدین نسبت به مسعود رجوی وفادار بودند و به او اعتقاد داشتند، اما انقلاب ایدئولوژیک به آرامی این اعتماد و اعتقاد را برای همیشه از ریشه سوزاند و خود اعضای مجاهدین بزرگترین دشمن شخص مسعود رجوی شدند.

8ـ عملیات های راهگشایی و کشتار مرزبانان ایرانی

مسعود رجوی با یک تحلیل استراتژیک عقب مانده و بسیار دور از واقعیت جامعه ایران، مجددا عملیات های تروریستی چه در مرزها و چه در داخل شهرها را بنیاد گذاشت. در این طرح مجاهدین با خمپاره باران داخل شهرها و حمله به مرزبانان تلاش کرد که با ایجاد آشوب مردم را به قیام سراسری ترغیب بکند اما این با واقعیت جامعه ایران بسیار مغایر بود و مجاهدین با خوردن 80 موشک به قرارگاه هایشان شکست خوردند.

9ـ فرار مسعود و مریم رجوی از صحنه جنگ و مبارزه

طی سالیان مسعود رجوی اعضایی که قصد خروج از سازمان را داشتند، به اتهام فرار از مبارزه و صحنه جنگ آنها را سرکوب می کرد و یا آنها را سر به نیست می کرد، اما مسعود رجوی به همراه زنش بطور واقع از صحنه مبارزه و جنگ فرار کردند. مجاهدین که زیر بمباران بودند و همگی آماده و در عراق بودند، مسعود رجوی به عنوان رهبر مجاهدین به آنها خیانت کرده و پشت به صحنه مبارزه کرده و فرار کرد.

10ـ از دست دادن اشرف پایگاه استراتژیک مجاهدین برای حفظ و تجمع قوا

قرارگاه اشرف برای مجاهدین یک پایگاه استراتژیک بود که می توانستند درون آن تجمع نیرو بکنند، عملیات های تروریستی خود را طرح ریزی و اجرا بکنند، با ایجاد یک فرقه درون آن صدای هر مخالف را سرکوب کرده و تا جایی که صدای او به هیچ کس نرسد. وقتی مجاهدین را از اشرف بیرون کردند، مجاهدین بطور فیزیکی از هم پاشیدند، ضربه ای که هرگز نمی توانند آن را جبران بکنند.

11ـ اخراج مجاهدین از عراق و انتقال به آلبانی

بزرگترین ترس مسعود رجوی دست یابی اعضایش به دنیای آزاد بود. زیرا با دست رسی به اطلاعات آزاد، واقعیت مسعود رجوی را می فهمیدند. از این رو دیگر دروغ های او را باور نمی کردند و او نمی توانست کارهای خودش را با نیروهایش پیش ببرد.

البته می تواند این لیست را همچنان ادامه داد. یک سوال از مجاهدین از سال 1360 تا به امروز سال 1395 یعنی بعد از گذشت 35 سال، آیا مجاهدین می توانند فقط یک پیروزی را نام ببرند. البته باید تذکر بدهم که لطفا از این شعارهای بی محتوا که „مجاهدین بار دیگر با مریم و از مریم متولد شده اند و رژیم ایران چند شقه شده و در سراشیب سرنگونی است“ را ندهید. بطور واقع یک پیروزی واقعی را مطرح کنید!

هر چند که مجاهدین هیچ پیروزی ندارند که بخواهند از آن نام ببرند. اما با یک نگاه ساده می تواند مجاهدین را در سال 1395 دید:

مجاهدین چندین شقه شده و هر بخشی از آنها در یک گوشه از کره زمین پراکنده شده اند و آنها بدون هیچ آینده ای با رهبری عقیدتی فراریشان بدون استراتژی و بدون خط کار سیاسی و منفور، این است جمع بندی سازمان مجاهدین بعد از 35 سال.

پایان