بازرگان دختر نداشت
ایران فانوس، 24.06.2016
شورای ملی مقاومت که در سال 1360 با شرکت شخصیتها و گروههای سیاسی اپوزسیون در خارج از ایران تشکیل شد، به سرعت و بعد از دو تا سه سال عمرش به پایان رسید. یکی از دوستان چپ که زودتر از همه شورای رجوی را ترک کرده و مورد پرسش دیگر دوستان قرار گرفته بود که شما با مجاهدین چه کار داشتید، در این رابطه پاسخ داد، رفته بودیم مجاهدین را دموکرات کنیم، ولی کم مانده بود آنها ما را دیکتاتور کنند. یکی دیگر از اعضای مستعفی به نام آقای مهدی خانبابا تهرانی که از دیگران صریح اللهجه تر بود، هنگام بازگشت و دلسوزانه رو به یکی از اعضای شورای باقیمانده رجوی کرد و گفت، آقای هزارخانی، همه دارند می روند، شما بهتر از همه می دانید که این امامزاده کور می کند، اما شفا نمی دهد. منوچهر هزارخانی که حاضر به جواب بود پاسخ داد، من هم انتظار شفا از این امامزاده ندارم، ولی خودت می دانی، یک بچه ناقض دارم و سر پیری قادر نیستم هزینه زندگی ام را تامین کنم، اگر بیرون از اینجا می توانستم مخارجم را تامین کنم، در جدا شدن از شورای ملی رجوی درنگ نمی کردم.
مسعود رجوی که از احوال شورای باقیمانده باخبر بود و می دانست که آنها مشکل مردم ندارند، بلکه مشکل شکم دارند، سعی کرد سبیل اعضای باقیمانده را چرب تر کند و به طور خاص منوچهر هزارخانی را مورد عطوفت و دلجویی قرار دهد و او را به عراق و کردستان دعوت کند و دستش را زیر تیغ بگذارد تا منوچهر هزارخانی از جنگ و جدال مجاهدین در خاک عراق به نام گزارشی از پشت جبهه، تعریف و تمجید کرده و نیروها را همچنان تحت سیطره مسعود رجوی و کشتارگاه باقی بدارد.
مدتها بود که منوچهر هزارخانی با انتقادات پشت پرده از دم و دستگاه رجوی ها، کار خود را می کرد و حرف خود را می زد. اخیراً به او یادآور شدند و سمبه را پر زورتر و او را ناچار کردند تا مجدداً در تعریف و تمجید از رهبری مسعود رجوی و باقی داشتن اعضاء در شکارگاه، ردیه نویسی کند و به خاطر خالی نبودن عریضه، شادروان مهدی بازرگان را چوب بزند و خائن خطاب کند. لابد در مقابل این خطاب، مسعود رجوی و خودش را خدمتکار به مردم جلوه دهد.
از آنجا که شادروان مهدی بازرگان اکنون زنده نیست و وکیلی به جز وجدان عمومی ندارد و ما هم نمی توانیم به جای او حرف بزنیم، لازم دانستیم تا یکی از گفتار نیک شادروان بازرگان را که در سال 1364 خطاب به مسعود رجوی ایراد کرده بود، در پاسخ به مقاله منوچهر هزارخانی در یکی از سایتهای مجاهدین، عیناً نقل کنیم. داستان از این قرار بود.
مسعود رجوی که دل پر خونی از مهندس بازگان داشت و می پنداشت که طرفداران خط استحاله نمی گذارند تا خط انفجار و انقلاب به پبیش برود، لابد نمی گذاشتند تا کشور ایران مثل امروز به سرنوشت سوریه مبتلا شود، گاه و بی گاه خشم و غیظ خود را نسبت به مهندس بازرگان ابراز می داشت تا این که در سال 1364 مهندس بازرگان بنا به دلایل پزشکی از ایران خارج شد که این خبر به گوش مسعود رجوی رسید تا از مهندس بازرگان نیز به مثابه دیگران استفاده ابزاری و اعتباری بکند و بعداً او را قال بگذارد. به مهندس بازرگان پیام فرستاد، حال که از ایران خارج شدید، به مقاومت بپیوندید و گذشته تان را جبران کنید. مهندس بازرگان که از شامه تیز سیاسی برخوردار بود و حاضر به جواب، به مسعود رجوی پاسخ داد، چون دختر ندارم قادر به پیوستن به صف مقاومت نیستم.
این تحلیل و تذکر مهندس بازرگان در سال 1364، مسعود رجوی را خوش نیامد بلکه به قبای مبارکش برخورد و بعدها معلوم شد، کسانی چون مهدی ابریشم چی که مبارزه کردند و مهدی افتخاری که طعمه شدند، به خاطر این بود که یکی داشت و دیگری نداشت. چیزی که مهندس بازرگان گفته بود.
منوچهر هزارخانی در حالی و در آخرین ردیه نویسی اش تحت عنوان „مقاومت و انواع گوناگون، حیات خفیف خائنانه“ شادروان مهندس بازرگان را خائن و خود را خدمتکار و مبارز می نامد که به گواه تاریخ، مهندس بازرگان طی دوران مبارزه و خدمتش، حالا خوب و یا بد، دیناری از بیگانه پول دریافت نکرد. اما مسعود رجوی و منوچهر هزارخانی اگر به خواهند با هفت دریا روده هایشان را بشویند، باز هم قوزی عراقی و قوزی ممالک دیگر از روده هایشان تراوش می کند و بوی بدش نه تنها دیگران بلکه شامه خودشان را نیز می آزارد و حال منوچهر هزارخانی با فرافکنی خرمردرندانه، یقه وطن پرستان ایرانی را گرفته است تا کسی یقه او و اربابش را نگیرد.
آقای هزارخانی، فعلاً نه دادگاهی و نه محاکمه ای است. البته قوزی تا به خواهید از جانب کشورهای متخاصم و دشمنان مردم ایران تحت بازیهای کهکشانیها و سیل بنیان کن و انقلاب فرهنگی و غیره که به آنها دخیل بسته اید، به دست تان می رسد و با عوافریبی و جنجال، دوستان مردم ایران را دشمن و دشمنان شان را خدمتکار می خوانید و همچنان به بهانه مبارزه و مقاومت، از کشورهای بیگانه و جنگ طلب حمایت می کنید و از مردم ایران خون می ریزید.
کانون سیاسی/فرهنگی ایران فانوس