آیا مسعود رجوی به غیبت کبری رفته است؟

آیا مسعود رجوی به غیبت کبری رفته است؟

آیا مسعود رجوی به غیبت کبری رفته است؟

مهدی خوشحال، ایران فانوس،

مسعود رجوی رهبر فرقه مجاهدین طی 50 سال مبارزاتش در هیچ صحنه خطرناکی حضور فعال نداشت و حاضر نبود. او از سال 1351 در زندان که سمبه ساواک را پر زور می دید، یا غش و ضعف می کرد و یا نقشه و کروکی خانه همرزمانش را می کشید و دست ساواک می داد. از سال 1360 دائماً در حال فرار و اختفاء زندگی کرد. او در سال 1360 و پس یک فرار بزرگ و پر هزینه از جیب نیروهای بدون سلاحش، وقتی به فرانسه رسید، حتی به حیاط خانه اش پا نمی گذاشت و بهانه می آورد که اسراییلی ها ممکن است او را از طریق هوا و هلی کوپتر مورد هدف گلوله قرار دهند. از سال 1365 که مخفیانه و با هزینه سنگین وارد عراق شد، هیچگاه از بغداد و منطقه امن دورتر نرفت و بهانه اش این بود که در شان رهبری مجاهدین نیست که به مناطق فقیرنشین و خطرناک پا بگذارد. مسعود رجوی در هیچ عملیاتی حتی از راه دور شرکت نکرد و هیچگاه به مناطق خطر نزدیک نشد. او در زمستان سال 1382 و قبل از سقوط صدام حسین که زنش را به اردن برد و از آنجا راهی فرانسه کرد و خودش جهت قلاب شدن در اردن منتظر باقی ماند، وقتی شنید که زنش مریم قجر در 17 ژوئن همان سال در فرانسه دستگیر شده و خطر استردادش را پر رنگ یافت، از رفتن به فرانسه پرهیز کرد و دوباره به عراق بازگشت و پس از پیروزی آمریکاییها در عراق خود را در قبال از دست دادن امتیازاتی کلان، تسلیم امریکاییها کرد و با شرط و شروط آمریکاییها وارد فاز غیبت صغری شد. او از طریق غیبت صغری همچنان با اجازه و مشروط با نیروهایش از طریق صوت در ارتباط بود و این موارد تا 21 ماه قبل ادامه داشت.

فرار و غیبت های کوچک و بزرگ رهبری مجاهدین تا هفته قبل ادامه داشت. روز شنبه نهم یولی که مجاهدین جهت بزرگداشت خشونت و ترور در ایران، نمایشی در بورژه پاریس بر پا کرده و صدها میهمان خارجی از کشورهای مختلف را دعوت کردند، در این میان شاهزاده ترکی الفیصل با مرحوم خواندن مسعود رجوی یکی از هولناک ترین صحنه ها را پیش پای مجاهدین و هوادارانش ترسیم کرد. واگویه ای که پس از گذشت یک هفته هنوز تبلیغات پر طمطراق و حق به جانب فرقه مجاهدین نتوانست صحبتهای ترکی الفیصل را تایید یا تکذیب نماید، یا این که علناً هواداران مسعود رجوی را در ارتباط با فاز جدید غیبت کبری تعیین تکلیف نماید.

واقعیت این است که مسعود رجوی در همه پهنه های جنگ و خطر، غایب بود و از سال 2003 به بعد به غیبت صغری رفته است. از این که او هم اکنون به غیبت کبری رفته باشد، چندان بعید نیست. این غیبت می تواند در حین زنده بودن یا مردنش، انجام پذیرد که در اصل بدترین توهین و تحقیر به خیل هواداران و اعضایش است. به هر حال نیروهایش که تا چندی پیش او را شیر همیشه بیدار خطاب می کردند، این انتظار را داشتند تا رهبرشان بعد از غیبت صغری، دوباره با یک انقلاب ایدئولوژیک دیگر رخ بنماید. در حالی که مسعود رجوی در آستانه غیبت کبری، هیچ گونه توبه و عذر تقصیر و وصیت و راهکار نهایی جنگ و صلح و جانشین و امامزاده ای از خود بر جای نگذاشت و همچنان نیروهایش را در بلاتکلیفی محض و سر در گمی باقی گذاشت.

مسعود رجوی در طول عمرش دوبار برای خود جانشین و نماینده انتخاب کرد و هر دو بار قول و قرارش را پس گرفت. اولین بار در سال 1364 در فرانسه جهت ازدواج با مریم قجر، او را شریک رهبری عقیدتی خود کرد. سپس در سال 1367 مریم قجر را با چند درجه تنزل به مسئولیت اول مجاهدین انتصاب کرد. مسعود رجوی برای بار دوم و چند سال بعد که خود را امام مجاهدین جا می زد، به فکر جانشین و امامزاده افتاد. او فرزند خود را که در فرانسه زندگی می کرد، به عراق و قرارگاه اشرف کشاند و به نادر رفیعی نژاد دستور داد تا به مصطفی پسرش درس حقوق بدهد تا مصطفی نیز مانند پدر حقوق شناس باشد! سپس به حمید اسدیان دستور داد تا شجره نامه هیجان انگیز و خطرناکی برای مصطفی تهیه و در نشریه مجاهد چاپ کنند تا مصطفی مانند پدر زندگی اش مملو از خطر و فرار و مقاومت باشد! النهایه به یکی از فرماندهان زن امر نمود تا مصطفی را همراه تیمی به عملیات مسلحانه داخل ایران بفرستند تا مصطفی در شجاعت و جنگاوری چیزی از پدر کمتر نداشته باشد! لازم به ذکر است عملیاتهایی که مصطفی در آن شرکت می کرد، کاملاً تصنعی و تبلیغاتی و فریبکاری بود. به این شکل که گروهی رزمنده به همراه مصطفی وارد منطقه مرزی می شدند و ابتدا مصطفی را پشت تپه ای قایم می کردند و خودشان به بالای تپه می رفتند و چندین بار تیر هوایی در می کردند و فیلمبرداری می کردند و جملگی به سلامت به اردوگاه اشرف باز می گشتند و جنگ و گریز مصطفی را واقعی به خورد نیروها می دادند. سرانجام مسئولین جهت چک نهایی و جمع بندی از تمرینات امامزاده، به امام گزارش نوشتند که امامزاده همه صلاحیتها و آموزشها را با موفقیت سپری کرده الا امامزاده از امام دلخور است و امام را قبول ندارد که در پاسخ به این همه هزینه و آموزش کار، مسعود رجوی پاسخ داد، کسی که امام را قبول نداشته باشد، نه این که به درد امامزاده گی نمی خورد، بلکه مجاهد بودنش هم مشکوک است. این چنین شد که مسعود رجوی امام مجاهدین، بدون جانشین و امامزاده به غیبت کبری رفت. ناگفته نماند، مسعود رجوی در هر موقعیتی که قرار می گرفت، خود را به یکی از امامان شیعه دخیل می بست. او تا سال 1365 به امام اول شیعیان دخیل می بست چون می خواست خود را عدالتخواه و انقلابی جا بزند. سپس از سال 1365 که وارد خاک عراق شد و خواست آتش جنگ را تندتر کند، خود را به امام سوم شیعیان دخیل بست و سرانجام و از سال 1368 و در جریان انقلاب ایدئولوژیک و زمانی که در عراق زمینگیر شده و ناامید از جنگ و جدال، خود را با امام دوازدهم شیعیان مقایسه می کرد اگرچه او بعضاً و جهت ترساندن نیروهایش هر از گاهی بحث عاشورا را پیش می کشید و خود را با امام سوم شیعیان مقایسه می کرد و در انتهای کارنامه مجاهدین قول عاشورا را به همه می داد که البته او به هیچکدام از قول و قرارهایش طی 50 سال اخیر، پایبند نماند.

این که مسعود رجوی مرده باشد و وارثینش نخواهند مرگش را آشکار کنند، بعید نیست. اعضای قدیمی مجاهدین که از ابتدا قرار بود تنها شش ماه زندگی کنند و بعد شهید شوند، هم اکنون سن و سالی گذرانده اند. اما اکثرا مردان و زنان قدیمی بیشتر از 70 سال زندگی نمی کنند چون که فشار جسمی و روانی که گریبان اعضاء را در فضای بسته و ناامن و جنگی، می گیرد و انواع ریاضتهای بیهوده به آنان تحمیل می شود به ندرت عضوی می تواند دهه هفتاد را پشت سر بگذارد. مسعود رجوی نیز همین طور است. او با این که بسیار خوشگذران بود و از امکانات سلطان و خلیفه برخوردار بود، اما از یاد نبریم که او همچنان در شکم بارگی و زن بارگی شهره بود و برخلاف همه رهبران دیگر در هر موقعیتی سیگار دود می کرد و اهل تفریحات سالم نبود و ورزش نمی کرد و مطالعه نمی کرد و نیازی نمی دید که اطلاعاتش را به روز بکند. بنابراین از حیث جسمی و روانی در تلاشی مفرط  به سر می برد که اگر امروز مرگش را اعلام بکنند چندان به دور از واقعیت نخواهد بود.

متقابلاً اگر هم به دلایل پزشکی و صرف هزینه های سرسام آور او زنده باشد و بخواهد به غیبت کبری برود و اتوریته و قداستش را همچنان برای نیروهایش حفظ کند، این امور نیز بعید نیست و قبلاً نیز از او به دفعات مختلف سر زده است. مسعود رجوی عادت دارد تا دیگران را مورد تمسخر و خبط و خطا و آزمایش قرار دهد و سپس به ریش دیگران بخندد. از یاد نبریم که او در سال 1367 با یک صحنه سازی مهیج، مریم قجر را به مسئولیت اول مجاهدین انتصاب کرد و خود با دلخوری کنار کشید و به نیروهایش یک ماه فرصت داد تا با خود درگیر شوند و بپرسند که، مریم مسئول اول چرا؟ وقتی که همه نیروها طی یک ماه فرصت فکر کردن از این که مسعود رجوی خلع رده شده و چون فرماندهان دیگر همه مسئولیتهایش را از دست داده است، با شماتت از خود، همزمان به شهامت و صداقت و فداکاری مسعود رجوی صحه گذاشته و غبطه خوردند، سپس در مهرماه همان سال که مسعود رجوی نشست جمعی دیگری بر پا کرد و جهت پاسخ نیروها که، مریم مسئول اول چرا؟ بحث را شروع کرد، در ابتدا و ناباورانه با تمسخر و تحقیر همه نیروها شروع کرد، شما دنبال من می گشتید، فکر کردید حال که مریم مسئول اول مجاهدین شده، من کجا هستم؟ من اینجا هستم، شما کجایید؟

او مانند چوپان دروغگو و از این که جایگاهش توسط خودش به مراتب بالاتر رفته بود، جملگی حضار را مورد تحقیر و سرزنش قرار داد و افکارشان را به چالش کشید و سرکوب کرد.

لذا مسعود رجوی این عادت را دارد تا هر از گاهی خود را از دیده ها پنهان کند و تحلیلهای غلط دیگران را به تمسخر بگیرد. چون که تحلیل کردن شخصیت و عملکرد مسعود رجوی، آسان نیست. تا شخصی او را همان طور که هست نشناسد، در تحلیل عملکردش به خطا خواهد رفت. مسعود رجوی بر خلاف دیکتاتورهای دیگر چون صدام حسین، دیکتاتور و قدرت طلب که رسم دیکتاتورها و قدرت طلبان است، نیست. او مادون این حرف ها است. او طی چند دهه اخیر امکانات و ابزارهای دیکتاتوری و قدرت را که به وفور در داخل و خارج از ایران به دست آورد، حتی یک مورد هم نتوانست از ابزارهای دیکتاتوری و قدرت طلبی استفاده بهینه بکند و به پیش برود. بلکه او همه امید و آرمان و انرژی نیروها و امکانات و ابزارهایی که طی چند دهه اخیر به دست آورد، جهت منافع شخصی و حفظ قدرت درون گروهی اش، سوزاند و تباه کرد. او همه سرمایه های مادی و معنوی که طی نزدیک به 50 سال اخیر به دستش آمد، همه را در راستای حفظ موقعیت سازمانی و اتوریته و قداستش، خرج کرد و از بین برد. بنابراین، او فرصت و جرئت و سعه صدر این که بخشی از امکانات و ابزارهایش را در راستای دیکتاتوری و قدرت طلبی استفاده کند، نداشت. او آنقدر حقیر بود که طی جلسه انقلاب ایدئولوژیک که مدعی بود این انقلاب زمینه ساز انقلاب جهانی خواهد بود، به خاطر نوشیدن یک نوشیدنی اضافی سر نیروهایش داد می زد. او ظرفیت و تحمل دیکتاتوری و قدرت را نداشت و بسیار کوچکتر از این حرفها بود. او عاشق خون و خونریزی بود و از ازدیاد خونریزی لذت می برد. او عاشق رنج و شکنج بود و از رنج و شکنج نیروهایش لذت می برد. او عاشق شکست و ذلت و جدایی و نفرت و انتقام بود و از هر آنچه که غیر انسانی بود لذت می برد. اما در فضایی جولان می داد و بازی می کرد و بازیچه دست این و آن می شد که دیگران به فراخور حال خود و نیازشان ناچار او را جدی تلقی می کردند و حرفهایش را جدی می گرفتند. این امور که آورده شد تا دیروز اثباتش سخت بود، ولی حال که او پس از چند دهه خون و خونریزی و شعار و تبلیغات و قداست، بی خبر از همه کس و همه جا به غیبت کبری رفته است، باورش آسانتر است.

یکی از دلایلی که مسعود رجوی را مرده یا زنده به غیب کبری کشانده است، بحث استردادش است. مسعود رجوی و سازمانش سالهاست که در شکاف اختلاف مابین حکومت ایران و سایر حکومتها زندگی کرده و سود برده است تا جایی که به مجاهدین نیروی شکاف زی لقب داده اند. از سود بردن در جنگ ایران و عراق گرفته تا اختلاف ایران و عربستان و تا بحث هسته ای مابین ایران و اسراییل و آمریکا و غرب. طبیعی است کسی که دائماً از شکاف مابین حکومتها نان می خورد می بایست جنبه های منفی و عواقب کار را نیز در نظر بگیرد که هر شکافی ممکن است به جنگ ختم نشود، بلکه به صلح و النهایه به وجه المصالحه بازیچه ها ختم شود. مسعود رجوی یکی از شقوق کار خود را سرنوشت عبدالله اوجالان در ترکیه تصور می کرد آن هم زمانی که مسعود رجوی طی چند دهه اخیر اطلاعات ذیقمتی اندوخته و ارزش او نه زنده بودنش بلکه اطلاعاتی است که در اثر افشاء کمک زیادی به روشن شدن زوایای جنگ مجاهدین طی 50 سال اخیر خواهد کرد. آنچه که به عنوان خطر مسعود رجوی را تعقیب می کرد، خطر جانی نبود. چون که او در غیبت صغری، ثابت کرد هیچ گونه کارایی سیاسی و تشکیلاتی ندارد و خطری برای دوام حکومت و یا امنیت ملی نخواهد داشت، اما اطلاعاتش از هر حیث حائز اهمیت است و اگر او را کسی و کسانی کشته باشند، دقیقاً در راستای نابود کردن اطلاعاتش و سپس دگردیسی سازمانش به دست وارثینش است. بنابراین، مرگ و مفقود شدن مسعود رجوی دردی از مردم حل نخواهد کرد و به نفع مردم نیست، اما زنده ماندنش ممکن است البته نه خودش بلکه اطلاعتش، جهت التیام دردها و رنجهای سه نسلی که مسعود رجوی سوزانده و تباه کرده است، مورد استفاده قرار گیرد.

„پایان“