میلاد آریایی، وبلاگ مزرعه خوبی ها
فاز چهارم زندگی و زوال تاریخی مجاهدین
خدمت زیر پرچم عربستان سعودی
تاریخ زندگی سیاسی مجاهدین پیوسته نشانگر و نماد وابستگی و درآمیختگی شگفت آور سازمانی است که بدون وابستگی خارجی و حمایت سیاسی آنان قدرت بقا نداشته و در سراسر تاریخ این جریان بعد از اعدام بنیانگذاران آن در سال ۱۳۵۰ بشکل بسیار بارزی پدیدار شده است
وضعیت کنونی مجاهدین نیز دقیقا تکرار همین وضیعت بشکل عریان تری است . حمایت علنی عربستان از این جریان آنقدر واضح و روشن است که کمتر کسی آنرا انکار میکند.
جالب اینجاست اگر تاریخ حضور مسعود رجوی در راس این سازمان با نام صدام حسین گره خورد و ماندگار شد . فاز چهارم زندگی مجاهدین با مریم رجوی و ترکی الفیصل و عربستان سعودی گره میخورد و در فرهنگ دریوزگی سیاسی این سازمان قابل بیان و تعریف میشود.
آنچه می گوییم توجه کنید هرگز یک توهین سیاسی نیست ، بلکه بیان عریان و بی حاشیه یک سکت مذهبی است که با لباس وابستگی ادای سازمان های سیاسی را در می آورد و تلاش میکند دقیقا به آین نام شناخته شود.
اگر دقت کرده باشید در روز های اخیر نشریه عربی الوطن که توسط سرمایه گذاران سعودی حمایت مستقیم شده و سالهاست مواضع این کشور را علنا بیان میکند تصویری سیاه و سفید از مریم رجوی در سر تیتر صفحه اول خود به زبان فارسی ، تکرار میکنم به زبان فارسی در روزنامه تماما عربی به چاپ رسانده که بسیار گوییا است که بیان آشکاری است از پیوند حاکمان سعودی که تا کجا حاضر شده اند از این جریان ضد ملی حمایت مالی ، سیاسی و لجستیکی خود را علنی کنند
البته شخصا خیلی خوشحالم که در بدو ورود گسترده سعودی ها به شکل نمایان از مجاهدین ، نقش مریم رجوی پر رنگ و پر رنگتر شده است و همچنان که نام مسعود رجوی با صدام حسین مهر و موم شد اکنون نام مریم قجر عضدانلو است که با مرتجعین سوسمار خورعرب مهر و موم میشود.
آینده قطعا بیشتر سطح و سطوح این وابستگی به عربستان و حمایت های آنرا نشان خواهد داد. ابعاد همخون شدن رجوی با صدام حسین که خودش به آن علنا اشاره داشت ، تنها ۲۰ بیست سال زیر ابر پنهان کاری باقی ماند ولی ابعاد تحرکات و حضور شاهزادگان سعودی در تصمیم گیری ها و خطوط سیاسی دیکته شده توسط آنها در پشت درب های بسته چه مدت زیر ابر پنهان کاری خواهد ماند؟
البته که هیچ مهم نیست برای جریانی که تاریخ زندگی سیاسی و نظامی اش قرین رحمت های مالی از ما بهتران است ، ترک عادت برای آنان موجب مرض است و آنها همان راهی را باید بروند که خلف راستین آنان یعنی رجوی رفته است.
در قاموس مجاهدین الفاظی چون خلق، ملت ، مردم تنها فسانه است و جانب قدرت های سیاسی و مالی بزرگ را برای به قدرت رسیدن یا حداقل انتقام از مردمی که از مجاهدین حمایت نمی کنند به این شکل باید گرفت .
این تنها استراتژی باقی مانده و قابل دفاع برای مجاهدین است
برای خلاصه گویی به شکلی کلی دوره های تاریخ زندگی مجاهدین را تکرار میکنم
دوره اول : زمانی که در دوره شاه مستشاران آمریکایی را هدف می گرفتند و اکنون رسما آنرا کار چپ های کمونیست درون سازمان که بعد نام سازمانی پیکار را انتخاب کردند ، میدانند و از آن تبری می جویند چون راحت تر میتوانند از آمریکاییان برخوردار شوند.
دوره دوم : دوره سه ۳ ساله ای است که بعد از پیروزی انقلاب تا شروع طغیان مسلحانه در سال ۱۳۶۰ پایان میپذیرد و این جریان تلاش داشت تا ضمن درخواست حمایت از حکومت شوروی و دریافت وام سیصد ۳۰۰ میلیون دلاری بشکل سیاسی !! حکومت تهران را عقب زده و در قدرت سیاسی سهیم شود .
دوره سوم : خزیدن به زیر قبای صدام حسین و وابستگی تمام عیار به عراق برای کسب و تصرف قدرت بوسیله قدرت نظامی را تجربه کرد که سی ۳۰ سال طول کشید ولی مفتضحانه مجبور به ترک خاک عراق شد دورانی که دوران افول و اضمحلال تاریخی آن با سرنگونی دیکتاتوری عراق شتاب گرفت
اکنون دوره چهارم زندگی مجاهدین با شاخص خروج از خاک عراق و نماد وابستگی به عربستان سعودی و رهبری مطلق مریم رجوی بدون حضور نمادین مسعود رجوی تعریف شده است بویژه آنکه خبر مرگ مسعود رجوی دقیقا توسط خود عربستان به نمایندگی ترکی الفیصل وزیر اطلاعات پیشین و سفیر سابق این کشور در دو کشور پر اهمیت برای عربستان یعنی آمریکا و انگلیس اعلام گردیده و میتوان این دوران جدید را دوره وابستگی به عربستان و دلبستگی به مرتجع ترین شیوخ عرب شاخص گذاری کرد.
دقت میکنید در همه مقاطع دوران حیات این سازمان رنگ وابستگی به عنوان یک استراتژی چقدر پر اهمیت و حیاتی است ؟ بگونه ای که بررسی تاریخ این جریان بدون در نظر گرفتن اصلی ترین علت آن یعنی – وابستگی – غیر قابل تعریف و نشانه گذاری است و شگفتا که تنها وفاداری و فداکاری اعضا قادر به تغییر این معادله نبوده و نیست .
بگذریم که نقش بستن حصار های اطلاعات عمومی و سیاسی برای اعضا و در یک کلام تغییر یک جریان سیاسی به یک سکت و فرقه مذهبی نقشی بلاجایگزین در روند این پدیده داشته و از سویی دیگر باید اذعان نمود که در هر کجا که پای وابستگی به بیگانگان وارد شده قطعا حمایت مردمی خارج شده است و این تنها تجربه تاریخ سیاسی ایران نیست .
به هر صورت آنچه باقی می ماند پذیرش و یادآوری این حقیقت است که در این دوران آنانی که با مشی مبارزه مسلحانه حرکتی را شروع کردند ، هرگز نتوانستند غیر وابسته باقی بدانند و وضعیت امروز مجاهدین گواه راستین آن است .
این موضوع حقیقت دیگری را جلوی چشمان ما می گشاید
و اینکه آیا وابستگی و مبارزه خشونت طلبانه دو روی یک سکه نیستند؟ موضوعی که بحث و فرصت دیگری را برای بررسی آن می طلبد .