سازمان مجاهدین پیش رو یا پس رو مردم ایران
کریم غلامی، ایران فانوس، 06.12.2016
سازمان مجاهدین همیشه مدعی بود که یک سازمان پیش رو جامعه است و مردم ایران پشت سر مجاهدین و با خط و خطوط سازمان مجاهدین به مبارزه ادامه می دهند.
تابستان امسال به مانند همه سالیان قبل مردم ایران به یاد عزیزان خود سالگرد قتل عام زندانیان در سال 1367 را گرامی داشتند اما امسال جنبشی برای دادخواهی این اعدام ها به راه افتاد. پس از انتشار فایل صوتی مربوط به سخنان آیت الله منتظری در خصوص جنایت خواندن این اعدام ها، سر آغازی بود برای این جنبش دادخواهی. این جنبش با رویکردهای مختلفی روبرو شد، چه منفی و چه مثبت. مردم ایران در یک مبارزه مسالمت آمیز و رو به رشد خواهان رسیدگی به این اعدام ها هستند.
اما مدتی است که رسانه های مجاهدین، پرچم دادخواهی اعدام های سال 1367 را پیراهن عثمان کرده اند و تلاش می کنند که این جنبش بر حق مردم ایران را به نوعی تحت کنترل خود بگیرند و یا حداقل به خود نسبت بدهند. مجاهدین حتی دست به دریا بزنند آن را با نحوست خود آلوده می کنند. به دلیل این که مجاهدین برای رسیدن به قدرت و حاکمیت، دست به سلاح بردند و سران حاکمیت در نظام جمهوری اسلامی را ترور کرده اند. بنابر این هر نوع جنبش اعتراضی در ایران مارک محارب با خدا را می خورد و در مدت زمان بسیار کوتاه این جنبش رو به افول می گذارد. چنانکه حتی جنبش اصلاح طلبی در درون حاکمیت به همین دلیل چندان توان رشد ندارد.
از همان روزهای ابتدایی که وارد سازمان مجاهدین شدم، موضوع زندانیان سیاسی توجه مرا بسیار به خودش جلب کرد. در ایران زندانیان سیاسی بخصوص زندانیان سیاسی آزاد شده، بسیار مورد احترام مردم بودند و هر کجا که می رفتند با آغوش باز توسط مردم مورد استقبال قرار می گرفتند. اما در سازمان مجاهدین موضوع بسیار متفاوت بود. زندانیان سیاسی آزاد شده در تشکیلات سازمان مجاهدین افرادی تو سری خور بودند. بر اساس تئوری مسعود رجوی، زندانی سیاسی که از زندان زنده خارج می شود یک خائن است، زیرا او فقط یک دلیل برای زنده ماندن زندانی می دانست، زندانی سیاسی فقط به دلیل خیانت و لو دادن سایر هم سنگرهای خود بوده است. البته این استدلال مسعود رجوی منطقی است زیرا تنها دلیل زنده ماندن او در زندان زمان شاه لو دادن همه همسنگرهای خودش بوده و به همین دلیل حکم اعدام او به حبس ابد کاهش یافت. مسعود رجوی تنها باز مانده از مرکزیت سازمان مجاهدین در زمان شاه بود.
اینکه امروزه سازمان مجاهدین دادخواه خون زندانیان اعدام شده در سال 1367 شده، چیزی جزء دکان سیاسی برای استفاده های سیاسی روز خود و پوشاندن وضعیت بحرانی و از هم پاشیده خود نیست. از نظر سازمان مجاهدین، زندانی خوب، زندانی اعدام شده است تا بتواند دکان خود را در بازار سیاست باز نگه دارد.
طی سالیان گذشته، هیچ حرکت بزرگ اجتماعی نبوده که مجاهدین پیش رو آن حرکت باشند و در بسیاری از موارد شعله این حرکت های اعتراضی را با نسبت دادن به خودشان خاموش کرده اند. تا قبل از سال 1357 از سازمان مجاهدین هیچ حرکت در پهنه اجتماعی دیده نشده و مجاهدین کاملا در سکوت به سر برده اند. البته ترورها و تسویه حساب های داخلی بوده. یکی از اولین حرکت های جدی بعد از انقلاب، اعتراض زنان به حجاب اجباری بود که با به خیابان آمدن زنان ایران مجاهدین دنباله رو آنها بودند. بعد از سال 1360 که سازمان مجاهدین اساسا در جامعه ایران حضور نداشت ولی با این حال مجاهدین تلاش کرده اند که به نحوی حرکات اعتراضی را به خود نسبت بدهند. قیام های بزرگ مردم ایران بین سال های 1368 تا سال 1372، مجاهدین نه تنها در این قیام ها دخیل نبودند، بلکه موجب افول این قیام ها نیز شدند. آنها با شروع عملیات های تروریستی در ایران و نسبت دادن این قیام ها به خود، موجب خاموش شدن شعله قیام های مردمی شدند.
در واقع مجاهدین کارشان انتشار اخبار اعتراضات و قیام های مردمی و تلاش برای نسبت دادن آن به خود است. امیدوارم که تلاش های مجاهدین جنبش دادخواهی مردم ایران را مانند سایر جنبش های دیگر مردمی آلوده خود نکرده و آن را به نابودی نکشاند. یکی از دوستانم مجاهدین را به ویروس تشبیه کرد که برای ادامه حیات خود نیازمند یک ارگانیسم زنده است و بعد از ورود به آن، آن ارگانیسم را بیمار و از بین می برد، و دوباره برای ادامه حیات وارد ارگانیسم دیگری می شود و آن را بیمار و از بین می برد. این روند ادامه پیدا می کند تا زمانی که دیگر ارگانیسم دیگری برای ورود به آن را پیدا نمی کند و نهایتا خود باعث نابودی خودش می شود. مجاهدین نیز مانند ویروس از فعالیت های اجتماعی و سیاسی ایران استفاده می کنند و آنها را آلود می کنند و موجب از بین رفتن آنها می شوند و حال مجاهدین تقریبا همه ارگان های زنده سیاسی ایران را آلوده خود کرده اند و در فضای مسموم شده توسط خودش، در حال از میان رفتن است به همین دلیل به سوریه و داعش و امثال آن چنگ می زند.
„پایان“