فرشته مرگ بر فراز اورسورواز
محمد علی جابرزاده بعد از عمری مبارزه در راه وطن فروشی ومزدوری و خدمت به رئیس وسیدالرئیس جان داد و فرشته مرگ بناگاه گریبانش را گرفت و اجازه دیدن عاقبت مزدوری برای عربستان، به مانند دیدن عاقبت مزدوری برای صدام و صدامیان را به او نداد
ارباب اول یا همان سیدالرئیسش را در سوراخی یافته ، بیرون کشیده و به مرگ سپردند و بعد از چندی خبر مرگ رجوی ارباب کوچکتر وصاحب فرقه اش را از زبان فرستاده سیدالرئیس جدیدش شنید.
جابرزاده با فیض بردن از ارزشهایی که دررجوی وجود داشت از جمله لمپنیزم،حفظ خود و سرکوب موفق شد بعد از سالیان به یکی ازشاخص ترین کادرهای لمپن درون فرقه رجوی در سرسپردگی و همچنین در سرکوب و شکنجه روحی وجسمی ناراضیان در فرقه تبدیل شود ودر این راه گوی سبقت را از همه غیر از مهدی ابریشمچی برباید.
بی شک،برای مردمی که از نزدیک با فرقه رجوی آشنا نیستند باور و درک مقوله هایی چون وجود کادرهای بسیار بد دهن ولمپن چه درمیان مسئولین زن ،وچه در بین مسئولین مرد، شکنجه وسربه نیست کردن نفرات ناراضی به اشکال مختلف و وجود زندان و شکنجه گاه در درون فرقه، بسیار دشوار است اما زبان و وجدان تمام کسانی که در عراق و در تشکیلات مافیا گونه رجوی بوده اند چه امروز،چه فردا به صحت ادعاهای فوق گواهی خواهند داد.
نکته ای که با مرگ جابرزاده،ممکن است به اذهان خطور کند آنست که بعد از وی چه کسی میتواند نقش او را به همان خوبی برای فرقه رجوی ایفا کند.آنهم در شرائطی که فرقه هنوز بخاطراظهارات وزیر سابق اطلاعات عربستان و لو دادن خبر درگذشت مسعود رجوی دچار سردرگمی است .
اطرافیان ناصرالدین شاه ،جنازه شاه مقتول خود را از ترس عواقب یر ملا شدن خبر مرگ درکالسکه ای گذاشته بودند و با گل آرایی آنرا در شهر میچرخاندن و جار میزدند که شاه در حال سرکشی به مردم و رعایا هستند،حال بنظر میرسد مسئولین فرقه رجوی نیزسعی دارند به همین شیوه مرگ رجوی را انکار کنند.
تسلیت مریم قجر عضدانلو به مسعود رجوی بمناسبت مرگ جابرزاده که بیشتر به یک طنز شبیه بود و یا پخش پیامهایی صوتی منتسب به رجوی از جمله همین ظاهرسازیها در کتمان کردن مرگ رجوی میباشد.اما از همه مهمتر اینست که فرقه برای جایگزین کردن نفراتی که از تشکیلات آنها جدا میشوند و یا فرار میکنند و یا دست آخر بدلیل کهولت سن یکی بعد از دیگری در حال رفتن هستند در بلند مدت چه کاری میتواند انجام دهد.
همه حیات یک سازمان به جایگاه توده ای آن سازمان در میان اقشار مختلف مردمش گره خورده است.سازمانی که از پایگاههای توده ای مناسب محروم باشد لاجرم محکوم به فناست.سازمان بدون پشتوانه و حمایت مردمی فاقد رشد وشکوفایی در جامعه است.سازمانی که از نظر اکثریت قاطع مردمش،خائن،ستون پنجم عراق در طی جنگ ومزدور تلقی میشوند نمیتواند سازمانی پویا باشد.
مرگ هر یک از کادرهای فرقه رجوی که از قضا متوسط سن آنها شصت و یا بالاتر میباشد درست به برداشتن تکه ای از یک بناء می ماند.همانطور که برداشتن و جدا شدن هر تکه ازیک بناء،بتدریج محو و مرگ آن بناء را بدنبال دارد،مرگ هر کدام ار اعضائ رهبری فرقه نیزآنها را به سرانجام عمرشان نزدیکتر میکند.
البته مسئولین فرقه میتوانند برای پر کردن نمایشهای خود در ویلپنت یا جاهای دیگراز پولهای اهدایی دیروز صدام و امروز عربستان استفاده کرده و از بین پناهندگان و شهروندان کشورهای مختلف نفر جمع کنند و یا سیاستمداران را با پولهای کلان برای چند دقیقه سخنرانی بخرند،اما آیا میتوانند با صرف پول برای خودشان در میان مردم ایران وجهه ای بخرند.آیا میتوانند بجای هر فردی که از مناسبات آنها به هر دلیلی کنده میشود با کمک پول از این یا آن کشور نفری را جایگزین کنند و یا با آگهی استخدام ازمیان ایرانیان خارج از کشورویا اتباع سایر کشورها نفرات جدیدی را استخدام کرده و جایگزین کنند.
در پایان سازمانی که با مردمش گره خورده و عجین شده عمری دارد به درازای عمر ملتش،اما سازمانی که مردمش آنها را طرد کرده و به آنها به چشم مشتی وطن فروش و مزدورنگاه میکند عمری دارد به قدمت عمر خودشان.
نادر کشتکار
آلمان