شهریورماه ۱۳۸۰ دراسارتگاه فرقه تروریستی رجوی
در شهریورماه ۱۳۸۰ درکمپ با قرزاده درعراق یک روز اعلام کردند همه باید آماده نشست با رهبری باشند من قبل از رفتن به نشست گفتم نمیخواهم به نشست بیایم و گفتند که نمی شود همه باید بیایند به نشست رهبری و خودشان را تعین تکلیف کنند در آن زمان چون چندین بار توسط مهوش سپهری و دیگر اراذل و اوباشان فرقه رجوی مورد ضرب و شتم و بازداشت قرار گرفته بودم دیگر دنیای درون فرقه رجوی برایم تیره و تار شده بود و گفتم امروز باید خودم را با این مردک خبیث روبروکنم و حرف سالیان درون وجودم را به او بگویم .
وارد سالن شدیم و بعد از دست و کف زدن های پوشالی، رجوی طبق عادت همیشگی اش در اوج نشئگی شروع به خواندن چند آیه از قران کرد و بعد هم از حاضرین پرسید که ایا در میان شما کسی هست که نا راضی باشد و یا اینکه بلاجبار دردرون تشکیلات مجا هدین مانده باشد که من چون جلوهم نشسته بودم دست بلند کردم و او با کمال پرویی گفت برو بیرون و من زمانی که داشتم نشست را ترک میکردم سالن شروع کرد به ولوله و هلهله و پرخاش که رجوی گفت ساکت بیا بینم حرف تو چیست که من رفتم پشت میکروفون و پرسید مشکل تو چیست گفتم میخواهم بروم دنبال زندگیم و لی شما دارید زور میگوئید میگوئید یک خروجی داریم فقط ایران و من نمیخواهم به ایران بروم و رجوی دست گذاشت روی سینه اش و سرش را کشید روی میز و گفت بله من زور میگویم که در همین هنگام ملعونی از صف جلو بلند شد با لهجه اصفهانی و رو به من گفت که برادر این مزدوران را باید اعدام کنیم و نگذاریم پا به خارج از تشکیلات مجاهدین بگذارند بله جابرزاده بود با نام مستعار قاسم فردی که سالیان سال در سر کوب و شکنجه اعضای نا راضی و خواهان جدایی از این فرقه ترو ریستی دست داشت و حضورا شرکت میکرد بعد از فریاد های جابرزاده ملعون دیگری به صحنه آمد به نام صالح که او هم در پاریس دفن شد و و آرزو به گور ماند که خواهر مریم مهر تابان را به ایران برساند .
بله اینها همه خود از بریده بریده تر بودند و از خائن خود خائن تر و برای هر کس که خواهان جدایی بود دادگاه به راه می انداختند و رئیس و وزرای داد گاه میشدند . بله اعلام مرگ رجوی و امسال رجوی برای من و امسال من هیچ سودی ندارد بلکه ضرر هم دارد چراکه مردن برای این موجودات از هر پا داشی گران بها تر هست و اینها باید که به پای میز محاکه می امدند و حساب خیانتها و جنایتهایشان را پس میدادند .
همین جابر زاده خودسو گند خورده بود که تا آخرین نفس در کمپ اشرف بماند و از میراث رجوی نگهبانی کند ولی چی شد که از ارو پا و از پاریس سر در آورد چرا و به چه دلیل من و امثال من که میخواستیم عراق را ترک کنیم مزدور و خائن بودیم ولی خودشان دسته دسته عراق را ترک کردند مجاهد صد در صد بودند . من و امثال من از مرگ فراری بودیم ولی خودشان زود تر از دیگران جل و پلاس شان را جمع کردند و به ارو پا فرار را بر قرار ترجیح دادند . جابر زاده برای من و امثال من حکم اعدام را به رهبریش اعلام کرد وتایید کرد که خارجه نداریم فقط و فقط یک سمت ایران و تازه من و امثال من را به زندان ابو غریب فرستادند تا بپوسیم و از بین برویم ولی خودشان پا به فرار گذاشتند به سمت ارو پا که از مرگ فرار کنند ولی غافل از اینکه مرگ همیشه و همه جا در کمین ما انسانها نشسته است و به ما فرصت میدهد تا خودمان را خوب خود به جامعه ای که در ان زندگی میکنیم بر سانیم تا بعد از مرگمان جایی برای اما و اگر ها و چرا ها و باید ها باقی نمانده باشد .
من مزدور و خائن و وطن فروش ولی شما چه کردید که مریم قجر در مراسم تدفینت شر کت نکرد و در گورستان چالت کردند . بله مریم هم صدای ناقوس مرگ را حس کرده که به قبرستان نرفت و از ترسش گفت که برید چالش کنید و تمامش کنید . بله جابر زاده و امسال جابر زاده ها در تشکیلات فرقه ای رجوی زیاد هستنند که باید یکی بعد از دیگری تقاص خیا نتها و جنا یتهایشان را پس بدهند و بعد از این دنیا بروند .
سید امیر موثقی
آلمان کلن