شباهتهای برادر ارشد و برادر مسعود

شباهتهای برادر ارشد و برادر مسعود

شباهتهای برادر ارشد و برادر مسعود

مهدی خوشحال، ایران فانوس، 05.03.2017

سال 1992 که مقیم ترکیه بودم به پیشنهاد یکی از دوستان توانستم کتاب 1984 جورج اورول را تهیه کنم. ظرف شش ماه اول سه بار کتاب را خواندم چون که به مناسبات فرقه مجاهدین که من آنها را با پوست و استخوانم تجربه کرده بودم بسیار نزدیک بود. سال بعد که به آلمان آمدم کتاب را نیز با خودم آوردم و تا امروز همراهم است. بعدها که فیلم 1984 ساخته شد، فیلمش را هم که با بازی زیبای جان هورت و ریچارد برتون، ساخته شد سه بار دیدم و آخرین بار این فیلم را یکشنبه پنجم فبروار سال 2017، ساعت 22 شب از کانال تلویزیونی TELE 5  دیده ام.

جورج اورول که کتابش را در سال 1949 نوشته و جهان سه قطبی و وحشتناکی را در سال 1984 ترسیم و توصیف می کند، پیشگویی اش از پیشگویی نوسترا داموس قوی تر است چون که پیشگویی جورج اورول نه در سال 1984 بلکه امروز و در سال 2017 حداقل در سه مورد قابل رویت و مشاهده است.

اول، جورج اورول در کتاب 1984 که با فیلم ساخته شده از این کتاب فرق دارد و کامل تر است، جهانی را تصویر می کند که دارای سه قطب اقیانوسیا، اوراسیا و شرقاسیا است که در ظاهر با هم دعوا و مشاجره دارند اما تمام جنگ و دعوایشان جز نمایشهایی در جهت تحمیق خلقها و جز دستاویزی برای مهار کردن نیروهای تولید، پیشگیری از افزایش مصرف و خودداری از تامین و رفاه و فرهنگ همگانی، نیست چرا که آنها می دانند ذهن آسوده مطالعه خواهد کرد، آگاه خواهد شد و چون توانست بفهمد و بپرسد و دریابد، دیگر نیازی به قدرت مطلق آنها نخواهد داشت.

داستان در مورد قدرت و جنگهای اقیانوسیاست و مناسبات دهشتناک حزبی است که اقیانوسیا را رهبری می کند. بی گمان امروز اگر چنین تقسیم بندی ای چون آمریکا و روسیه و چین، در جهان حاکم نباشد، بعید نیست که در آینده ای نه چندان دور و پس از شکست و فروپاشی اروپا، جهان به سه قطب بدل شود.

دوم، جورج اورول در سال 1949 مناسبات حزبی را برای آینده پیشبینی می کند که هم اکنون در عالیترین شکلش وجود دارد و قابل انکار نیست. او مناسبات بسته ای را در حاکمیت اقیانوسیا توصیف می کند که اعضاء همدیگر را برادر و خواهر خطاب می کنند، لباس فرم می پوشند، روابط فقط کاری و حزبی است، اعضاء کار حرفه ای و شبانه روزی دارند، روابط عاطفی و جنسی ممنوع است، عاشق شدن ممنوع است، زاد و ولد ممنوع است، خلوت کردن ممنوع است، فکر کردن و مطالعه ممنوع است، خاطره نویسی و فکر کردن به گذشته ممنوع است، تردید و تمرد به اهداف و آرمانهای حزب ممنوع است، سئوال کردن به فرامین ممنوع است، اظهار نظر نسبت به برنامه حزب ممنوع است، تردید به موجودیت رهبری که همان برادر ارشد است ممنوع است و همه می بایست همه ی عشق و علایق و سپاس و ستایش خود را تماماً به برادر ارشد ابراز دارند و جز او، ممنوع است و در این مناسبات همه چیز ممنوع است و تنها کار و اطاعت و باورهای سراسر دروغ حزب، آزاد است. حزب همیشه در حال جنگ بود و جنگ، پایان پذیر نیست. حزب همیشه دارای دشمن خارجی و داخلی بوده و طی نمایشات ابراز انزجار و نفرت که می بایست اسرای جنگی و خائنین داخلی اعدام می شدند، اعضاء می بایست حداکثر خشم و تنفر خود را نسبت به اعدام اسراء و خائنین، ابراز دارند و حتی میلیشیا نیز از این امر مستثنی نیست و آنان نیز می بایست با ابراز نفرت نسبت به دشمن، آرمانهای حزب را باور و اطاعت کنند. اما در مورد بزه فکران فرق می کند. آنان می بایست در زندان و به ویژه زندان شماره 101، در اثر شکنجه ی وحشتناک توام با ترس و توسط بازجویان خبره، از درون تهی شده و تغییر شخصیت و ماهیت بدهند و به تمامی آرمانها و اهداف حزبی باور کنند. بازجو به قربانی اذعان می دارد، ما عضو متمرد را نمی کشیم چون او از قبل مرده بود، ما عضو مریض را شفا می دهیم، ما عضو بزه فکر را از درون تهی می کنیم و تغییر ماهیت می دهیم، حزب وسیله نیست بلکه هدف است، همچنانکه قدرت وسیله نیست بلکه هدف است.

همه آنچه که شمرده شد و صدها مورد دیگر را جورج اورول در سراسر کتابش آورده است، در فرقه مجاهدین به وقوع پیوست و هم اکنون وجود دارد و اعضای ناراضی و اخراجی کم و بیش در سرفصلهای مختلف به آنچه که به آنها رفته است، اذعان دارند.

سوم، جورج اورول رهبری این حزب را که برادر ارشد نام دارد، چنان توصیف می کند که در اصل وجود ندارد و کسی او را ندیده است اما کارکردش صد در صد است و در گفتار و تبلیغات وجود دارد و نگهبان کار و فکر همه اعضاست.

تلویزیون، که در همه جا نصب شده و همیشه روشن است، معمولاً هنگام غذاخوردن به پخش اخبار سراسر دروغ حزبی می پردازد و همچنین تلویزیون تنها فرستنده نیست، بلکه گیرنده و دستگاه شنود و کنترل جسم و فکر اعضاء نیز است. اعضاء یا نباید در جایی تنها باشند و یا اگر در خانه باشند، تلویزیون که در همه ی مکانها و بیست و چهار ساعته روشن است، مدام اعمال و رفتار و پندار اعضاء را کنترل و به بالا گزارش می کند.

یکی دیگر از کارکردهای تلویزیون که همیشه و در همه جا روشن است، تزریق ترس و ابهت رهبری به اعضاء است. رهبری که برادر ارشد نام دارد، صورتش به اندازه صفحه تلویزیون بزرگ شده و با چشمان نافذش به چشمان بیننده خیره شده و از آنها کار و اطاعت و ستایش نسبت به خود را طلب می کند. برادر ارشد، تنها در تلویزیون وجود دارد و کارکرد مطلق دارد و خارج از تلویزیون و به طور مادی کسی او را هرگز ندیده است.

برادر مسعود، که در تشکیلات وی را چنین خطاب می کنند، طی یک دهه اخیر همان نقشی را بازی کرد و به عهده داشت که برادر ارشد در حزب بازی می کرد و یا بازی داده می شد. هر دو برادر، وجود خارجی ندارند اما در تلویزیون و هم اکنون اینترنت به وفور ایفای نقش می کنند و اعضاء را به اطاعت از فرامین حزبی و سازمانی دعوت می کنند.

„پایان“