مریم قجر برای فرار از پاسخگویی دست به دامن نیروی قدس و وزارت اطلاعات می شود
نوشتۀ غفور فتاحیان عضو قدیمی جدا شدۀ سازمان مجاهدین
توهین و افترا و ترور شخصیت از پایه های فرقه رجوی است و در طی این سالیان هر جا که می بایست شخص مریم یا مرحوم رجوی جواب بدهند فورا توهین و افترا و ترور شخصیت شروع می شود و دکان چند نبش شورای دست ساز پی در پی اطلاعیه صادر می کند.
نمونۀ بارز و جدید آن همین چند روز بیش در پی اعلام مواضع علامه حسینی روحانی لبنانی بود که بلافاصله درب دکان کمیسیون ضد تروریست شورای دست ساز رجوی باز می شود و بجای پاسخ گویی و جواب دادن به سوالات و حرفهای کاملا منطقی و درست این روحانی لبنانی که چیزی جز بیان واقعیتها نبود او را به نیروی قدس و اطلاعات ربط می دهد.
علامه حسینی که تا دیروز مریم و ایادیش به اسمش قسم می خوردند چطوری یک شبه مأمور و مزدورو… می شود آنهمه از سالها پیش بوده!!! پس اگر از سالها پیش چنین بوده آخر به چی دلیل او را مورد استقبال و حمایت مالی قرار می دادید و چرا زیر پایش فرش قرمز پهن می کردید؟!
همچینن در مورد جدا شدگان هم این فرقه رجوی همین یاوه سرایی ها را دارد بخصوص در رابطه با استاد غلام (آقای قربانعلی حسین نژاد مترجم ارشد عربی سابق در بخش روابط خارجی سازمان مجاهدین و مترجم ارشد شخص رجوی) … پدر پیری که تمام زندگیش را در این راه گذاشت تا آنجا که همسرش و دو برادرش در این راه جان باختند و دخترش هم هنوز در آلبانی است.
او وقتی از این سازمان جدا شد و دست به افشاگری علیه این فرقۀ تروریستی زد آن وقت فرقۀ رجوی دست به ترور شخصیت او زد و کسی که رجوی در نشستهایش او را «استاد» خطاب می کرد بلافاصله بعد از اقدامش به افشاگری علیه این فرقه و بیان واقعیتهایی که در درون این فرقه جریان داشته و دارد مورد انواع تهمتها و دروغها از جانب شخص رجوی و فرقه اش قرار گرفت.
وقتی که استاد غلام در سازمان بود رجوی هر جا در نشست ها در رابطه با احادیث و آیات قران گیر می کرد بلافاصله از استاد غلام سؤال می کرد.
حال بگذارید یک موضوع در رابطه با همین مارک زدن های رجوی به کسانی که از او انتقاد می کنند و یا دست به افشاگری می زنند بگویم که شاید خوانندگان بیشتر با ماهیت پلید این جنایتکاران آشنا شوند.
یک بار که برای انجام ماموریتی به قرارگاه بدیع زادگان محل کاخ های رجوی واقع در غرب بغداد رفته بودم وقتی به آنجا رسیدیم من بلافاصله رفتم داخل سالن غذا خوری و دنبال غذا می گشتم که بخورم چون بعداز ناهار رسید بودیم و دیگر کسی در آنجا برای دادن ناهار وجود نداشت و زمانبدی ناهار هم گذشته بود. در داخل سالن چند نفر دیگر هم بودند که از قرارگاهای مختلف دیگر آمده بودند و آنها هم ناهار نخورده بودند. من یک چای با مقداری نان و چند خرما برداشته و رفتم سر میز سالن غذاخوری و مشغول خوردن شدم و مدتی هم در سالن برای رفع خستگی نشستم. حدود یکی دو ساعتی گذشت که دیدم چند تن از زنان به اصطلاح شورای رهبری وارد سالن شدند و گفتند بچه ها همه بیایید یک وسیله ای را می خواهیم جابجا کنیم و به تعداد بیشتری نفر احتیاج داریم. ما که حدودا هفت هشت نفری بودیم و داخل سالن نشسته بودیم به ناچار رفتیم و سوار خودروها شدیم و بعداز چند دقیقه ای وارد سالن کوچکی شدیم که دیدیم مسعود و مریم آن طرف میز بزرگی نشسته اند.
یکی از مسئولین سازمان گفت بچه ها کسی نرود برای روبوسی همین جا روی صندلی دور میز بنشینید. ما هم تک به تک نشستیم و رجوی با خنده سؤال می کرد که چه خبر و با انقلابتان چکارمی کنید؟ و… اتفاقا در آن لحظه چند نفر دیگر هم داشتند ساندویچ پنیر با چای سرو می کردند که سریع روی میز گذاشتند من هم که خیلی گرسنه بودم فارغ از نشست رجوی که چی هست و چی می گوید مشغول خوردن پینر و چای شیرین شدم. چند لحظه بعد فقط همین را فهمیدم که صحبت سر آقای محمد حسین سبحانی است.
در این لحظه یکی از بچه ها که رده تشکیلاتیش از من بالاتر بود بلند شد و به رجوی گفت من یک سؤال دارم چون حالا که همه حضور ندارند و نشست عمومی نیست و چند نفرهم بیشتر نیستیم می خواهم اینجا سؤالم را مطرح کنم. سپس به رجوی گفت: «واقعا من درک نمی کنم و نمی فهمم در حالی که می بینیم به لحاظ سیاسی به ضررمان است می آییم به کسانی که سالیان با ما بودند و جزء مسئولین ما بودند همین که از اینجا خارج می شوند و انتقاداتی به ما می کنند یا کسانی که در همین خارج به ما انتقاد دارند بلافاصله سازمان اینها را به وزارت اطلاعات و جمهوری اسلامی ربط می دهد یعنی واقعا آیا این ریل به نفع سازمان است؟ چون سازمان از یک طرف شعارش دموکراسی در عالتیرین شکل اش است… آیا این با این شعار ما در تناقض نیست؟».
رجوی در حالی که قیافه اش دوازده رنگ شده بود! گفت: «آخر می دانید که اگر ما بخواهیم به حرفهای اینها جواب بدهیم از فردا باید یک دستگاه عریض و طویل ازاین خواهران شورای رهبری و برادران مسئول سازمان بیایند از صبح تا شب اطلاعیه صادر کنند و جواب بدهند اینها که مثلا به شریف منظور مهدی ابریشمچی بود … انتقاد نمی کنند که بگویم باشد ما یا جواب نمی دهیم بی خیال می شویم یا جواب می دهیم اینها که اینطور انتقاد نمی کنند اینها روی کل سازمان حرف دارند… ما هم بهترین و ساده ترین و کم خرج ترین جواب را داریم یعنی همین که می گوییم او مزدور رژیم است که دیگر تمام است چون ما با این قشر هیچ گونه حرف و مذاکره ای نداریم به همه هم اعلام کردیم که او مزدور است و خرابش کرده ایم پس دیگر بحث با او محلی ندارد».
آره رجوی برای فرار از پاسخ گویی دست به یاوه سرایی علیه جدا شدگان و یا کسانی که انتقادی به این فرقه تروریستی دارند می زد.
بخدا قسم اگر همین الآن بالاترین مسئول این سازمان از فرقه جدا شود همین حرفها و مارک ها را به او می زنند وبه همین خاطر است که اکثرا از ترس مارک خوردن در تشکیلات این فرقه در آلبانی مانده اند وگرنه رجوی می ماند و حوضش.