عبدالرضا نیک بین؛ از بنیانگذاری سازمان مجاهدین خلق تا جدایی از آن
یک شنبه اول مرداد ۱۳۹۶(۲۳ژوئیه ۲۰۱۷)عبدالرضا نیک بین رودسری(معروف به عبدی) یکی از سه عضو“موسس“ سازمان مجاهدین خلق ایران ، در پی چند سال ابتلا به بیماری سرطان، درتهران درگذشت. نیک بین، متولد ۱۳۲۱ در مشهد و هنگام مرگ ۷۶ سال داشت.
در سال ۱۳۴۴، او یکی از سه عضو „موسس“ و بنیان گذار تشکیلاتی مخفی بود که شش سال بعد نام „سازمان مجاهدین خلق ایران“ برآن گذاشته شد. نیک بین علاوه بر عضویت در گروه „موسس“، در سه سال نخست، یکی از چهار عضو مرکزی گروه بود.
نیک بین در سال ۱۳۴۷ از تشکیلاتی که خود یکی از پایه گذاران آن بود جدا شد. با این همه به دلیل نقش و حضور وی در „بنیانگذاری“ و به ویژه حضور پررنگی که در „تعلیمات اولیه“ گروه داشت، ماجرای جدایی اش، به او جایگاه „ویژه“ ای در تاریخچه این سازمان داد.
این نوشته به جنبه هایی از این „ویژه گی“ می پردازد.
۱- طبق „روایت رسمی“ ( بیانیه ۱۲ ماده مجاهدین خلق تنظیم شده توسط مسعود رجوی در سال ۱۳۵۵ )سازمان مجاهدین توسط محمد حنیف نژاد، سعید محسن و اصغر بدیع زداه گان در سال ۱۳۴۴ بنیاد نهاده شد. واقعیت اما این است که گرچه دو نفر اول و بخصوص محمد حنیف نژاد نقشی تعیین کننده داشتند، اما نفر سوم نه اصغربدیع زادگان بلکه عبدالرضا نیک بین رودسری(عبدی) بود. بدیع زاده گان یک سال بعد از تاسیس در سال۱۳۴۵ به این جمع سه نفری پیوست.
سعید محسن در بازجویی های ساواک (شهریور۱۳۵۰) می نویسد: „از همان اوان کار،ما[خودش و حنیف نژاد] با یکی از نهضتی ها به نام نیک بین آشنا شدیم. مطالعات وی کمک فراوانی به بالا بردن ما داشت. آقای نیک بین با من از دوره دانشجویی سابقه رفاقت داشت و در کوی دانشگاه من او را می شناختم. بعد از شروع کارما، در حدود تابستان ۴۴، وی نیز گاهی به خانه ما رفت و آمد داشت و در حدود زمستان همان سال وی از کار ما مطلع شد.“
سعید محسن ادامه می دهد: „از لحاظ مطالعات اقتصادی نسبت به ما جلو بود و من و محمد حنیف نژاد در این مورد از وی استفاده می کردیم….“(بازجویی های سعید محسن در ساواک، به نقل از کتاب „سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام)
محسن توضیح میدهد که اغلب کتب آموزشی گروه تازه تاسیس شده که، تا سالها بعد هم نامی نداشت ،توسط عبدالرضا نیک بین ( عبدی) تنظیم می شده است.
بیشتر بخوانید:
- از بغداد تا تیرانا: پایان سی سال حضور مجاهدین خلق در عراق
- مسعود رجوی کجاست؟
- خرداد ۱۳۶۰ به روایت مجاهدین خلق
- ماجرای نیمروز، روایت رسمی از آغاز خشونت
- بازنمایی زنان مجاهد در فیلم ‚سیانور‘
سعید محسن اضافه می کند: „او تا اوائل سال ۴۶ در جریان کارهای ما بود و در بعضی از موارد تعلیماتی همفکری می کرد. کتاب ها قبلا توسط عبدالرضا نیک بین مطالعه [و تلخیص] شده بود. وی درآن موقع اغلب وقت خود را صرف مطالعه می نمود و تقریبا کمتر با دیگران تماس می گرفت. یک نوع روحیه گریز از افراد داشت. از سال۴۷ وی مریض شد و تقریبا مدت یک سال [بیماری] او طول کشید. و در زمستان ۴۷ تقریبا همیشه در خانه ما می خوابید. بعدا دکتر به وی تجویز نمود برای نجات از ناراحتی ازدواج نماید. اوکه تقریبا از کارکردن عاجز بود در بهار سال ۴۸ ازدواج کرد و بعد از آن دیگر فعالیتی نداشته و زندگی عادی [درپیش] گرفته است …“ (بازجویی های سعید محسن در ساواک، به نقل از کتاب „سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام“)
بازجویی های سعید محسن گرچه طبق یک سنت و دستورالعمل تشکیلاتی برای کاستن از بار مسئولیت نیک بین، بیماری او را بیشتر از حد واقعی مطرح می کند، اما واقعیت این است که به دلایلی که هنوز تمام جوانب آن روشن نشده، نیک بین „اولین“ و نیز „مهمترین“ فرد از افراد جدا شده از تشکیلات مجاهدین خلق است.
۲- اگر حنیفنژاد را باویژگیهای اقتدار، انضباط تشکیلاتی، قدرت تحلیل و جدیتی که گاه به خشکی پهلو میزد(هر چندکه در درون فردی بسیار صمیمی و عاطفی بود) بشناسیم، سعید محسن، مکمل حنیف نژاد بود. سعید محسن در سازمان مظهر شوخ طبعی و بذله گویی و رفاقت بود. عارف مسلکی بود با عاطفه و جاذبههای فردی. سعید همراه با حافظه بسیار قوی و انباشت ذهنی در زمینه مسائل سیاسی – تاریخی، مکمل نظر گاههای سازماندهی، تشکیلاتی و عقیدتی حنیف بود.
نیک بین اما چند سالی از آن دو جوان تر است. او دررشته ریاضی در دانشگاه تهران قبول شده و دو سالی هم ریاضیات می خواند اما ریاضیات سودای او نیست. او سودای دیگری در سر دارد: سیاست، اقتصاد و مبارزه اجتماعی. به همین دلیل دانشگاه و رشته ریاضی را وا می نهد و به مطالعات سیاسی – اقتصادی و اجتماعی می پردازد. به این ترتیب جمع سه نفراولیه یک دیگر را تکمیل می کنند.
۳- نیک بین نیز دارای سابقه سیاسی- مذهبی فعالی است. جلسات „کانون نشر حقایق اسلامی“ محمد تقی شریعتی(پدر دکتر علی شریعتی) در مشهد و سپس دوران دانشجویی در تهران و فعالیتهای سیاسی دهه ۴۰ از جمله عضویت در نهضت آزادی ایران.
در پرونده او در ساواک، نامهای با امضای او و شماری دیگر از دانشجویان و دانشآموزان فعال آن زمان خطاب به آیتالله محمدهادی میلانی و در حمایت از آیتالله خمینی وجود دارد که نشان دهنده نقش و موقعیت اوست.
نوع نگارش و نیز مفاد نامه از سویی موضع مذهبی امضاکنندگان را نشان میدهد و ازسوی دیگر نشان از موضعگیری اجتماعی آنان دارد(بندهای ۱،۲ و۴) . شماری از امضا کنندگان بعدها در زمره کادرهای سیاسی سازمان مجاهدین خلق و یا مرتبطان با آن در آمدند.
متن نامه نوشته شده:
„بسمه تعالی
به حضور مبارک حضرت آیتالله العظمی جناب آقای حاج سید محمد هادی میلانی دام ظله العالی، هدفهای مقدس روحانیت به پیشوایی مجاهد عالیقدر حضرت آیتالله العظمی حاج آقا روح الله خمینی که عبارتند از:
۱- استقرار حکومت مردم بر مردم.
۲- اجرای فوری انتخابات آزاد.
۳- رعایت توافق قوانین مصوبه با موازین حقوق اسلامی و لغو هرگونه فرمان شخصی و تصویب نامه وزارتی که به عنوان قانون نامیده میشود.
۴- بهبود وضع اقتصادی مردم ایران بویژه طبقات کارگر و دهقان و دیگر زحمتکشان.
۵- جلوگیری از حیف و میل اموال عمومی یا صرف آن برای خواص خودی.
۶- استخدام نیروهای مسلح کشور در جهت هدفهای حقیقی و معین آنها، نه خفقان افکار آزادیخواهانه و سرکوبی حق طلبان.
۷- دوستی صمیمانه با همه ملل اسلامی و دول آزاد شده اسلامی.
۸- تقبیح همدستی با دولت پوشالی اسراییل و ترویج صهیونیزم.
مورد تایید کامل ما امضا کنندگان ذیل است“
نخستین امضا کننده، که بیانیه نیز سبک نوشته های اوست کسی نیست، جز، عبدالرضا نیک بین.
شمار دیگری از امضا کنندگان که بعد ها در صحنه سیاسی- مبارزاتی ایران نقش آفرینی کردند از این قرارند: لطف الله میثمی. مرتضی(تراب) حق شناس. احمد طباطبائی. مجتبی و مصطفی مفیدی. حسن افتخار جهرمی و….
۴- نیک بین گرچه در گامهای اولیه همراه بود ولی بعدها تمایلی به ادامه ندارد. برای کنارهگیری او دلایل گوناگونی گفته شد. از جمله „بیماری“، „ضعف انگیزههای مبارزاتی“ و روایتی هم مبنی بر عمل گرایی اوست که گویا می گفته؛ یا ترور شاه یا بقیه کارها فایده ندارد.
علت هرچه بود، عبدی تا اوائل۱۳۴۷ با سازمان همکاری داشته و در این زمان کنارهگیری میکند.
به این ترتیب در گروهی با هدف مبارزه مسلحانه در حالیکه هنوز در مراحل جنینی و صد در صد مخفی است و ضریب ضربهپذیری آن بسیار بالاست، یکی از اعضای اولیه، که اطلاعات فراوانی هم دارد قصد کناره گیری میکند.
تجربههای پیش از این ماجرا و متاسفانه بعد از آن نشان میدهند، که در این گونه موارد عکس العمل ها بسیار شدید و خشن است.
بهمن بازرگانی،عضو مرکزیت سازمان مجاهدین در سال ۱۳۴۸، دراین باره می گوید:(بهمن بازرگانی درسال ۵۰ بعد از دستگیری به اعدام و سپس حبس ابد محکوم شد. در زندان نظرات ایدئولوژیکی او تغییر کرد. بازگارنی سال ۵۷ از زندان آزاد شد.).
„الان ممکن است این موضوع خیلی طبیعی به نظر بیاید که یک نفر که برای مبارزه آمده است و حالا هم نمی خواهد مبارزه کند ،می گوید:“خداحافظ ما رفتیم“. اما در آن زمان که ما در تشکیلات بودیم این موضوع اصلا طبیعی نبود. شاید کسی که برای مبارزه آمده بود و می خواست کنار بکشد باید کشته می شد. این مساله در آن موقع رواج داشت. چون مساله امنیت و اسرار مطرح بود . فردی که می خواست کنار برود به این سادگی نمی توانست…“
۵- در تاریخ مبارزات سیاسی ایران، قبل از مشروطه تا نهضت ملی شدن نفت و نیز تا زمان حاضر، تصفیه های خونین و صدور حکم اعدام درون گروهی، که الزاما اختصاص به ایدئولوژی خاص و یا خط مشی مسلحانه هم نداشت، کم نیستند: از مبارزان قبل و بعد از مشروطه گرفته تا فدائیان اسلام و حزب توده، از چریکهای فدایی خلق تا سازمان مجاهدین خلق ایران در قبل و بعد از انقلاب. نمونههای غیر ایرانی مشابه نیز که البته فراوانند.
درمواردی هم که „حذف “ و“ترور فیزیکی“ امکان پذیر و یا گاه به صلاح نبوده، „ترور شخصیتی“ فرد جدا شده در دستور کار قرار گرفته است. دراین زمینه نمونه ها فراوان اند.
„مرتد“، „خائن به خلق“ „عامل امپریالیسم“، „مزدور“،“همکار رژیم „، „بریده“ و یا „بریده مزدور“ و حتی „شکنجه گر و تیر خلاص زن“ القابی است که گروهها و سازمان ها به معترضان ،منتقدان و یا جداشده گان از خود نسبت داده اند.
چنین است که محاکمه های دربسته و غیابیِ درون تشکیلاتی، صدور حکم اعدام و یا انتساب ناشایست ترین القاب و توهین ها و تهمت ها، بخشی از تاریخچه گروه های مبارزی است، که خود برای دگرگون کردن وضع موجود بوجود آمدند.
۶- ماجرای عبدی اما این گونه نشد. گرچه سعید محسن و به خصوص محمد حنیف نژاد از جدایی عبدی بسیار ناراحت بودند و تلاش فراوانی هم برای پاک کردن ردهای اطلاعات او متحمل شدند، اما جدایی عبدی بصورتی کاملا مسالمتآمیز و بدون توهین و فحاشی و در واقع بدون ترور فیزیکی یا شخصیتی انجام گرفت.
نحوه برخورد سازمانِ تحت رهبری حنیف نژاد و سعید محسن با ماجرای کناره گیری عبدی بسیار دمکراتیک و در منتهای تحمل و آرامش صورت گرفت. روایت است که افرادی از سازمان از جمله محمد حنیف نژاد، سعید محسن ،پوران بازرگان و منصور بازرگان در مراسم جشن عروسی عبدی شرکت کردند و به مناسبت ازدواجش هدیه ای هم به او دادند.
این روش، متاسفانه در سالهای بعد به فراموشی سپرده شد.
چنین رفتار و مناسباتی البته دو طرفه بود و عبدی هم راز دار اسرار امنیتی سازمان ماند. او تا شهریور ۵۰ و بعد از آن، از بسیاری افراد و بسیاری مکان ها و بطور مشخص خانه های مرکزی تشکیلات با خبر بود.
۷- پس از لو رفتن نام نیک بین دربازجویی های بعد از ضربه شهریور ۵۰ ، ساواک، به گمان رابطه با تشکیلات، بلافاصله اقدام به دستگیری او نکرد. مدتی تحت تعقیب و مراقبت ساواک بود. نیک بین در دیماه ۱۳۵۲ دستگیر و بعد از طی مرحله بازجویی به ۱۸ ماه زندان محکوم شد. در پایان مدت محکومیت، ساواک خواستار همکاری اش شد. پاسخ منفی او یک سال دیگر بر زندانی بودن او افزود(البته بدون حکم و به اصطلاح ملی کش). نیک بین در ۲۴ مرداد ۱۳۵۵ از زندان آزاد شد.
از عبدی یادگارهای فراوان چه به صورت مقالات و نوشته های آموزشی و تحلیلی و چه کتاب های تلخیص شده بجای ماند. اما مهمترین یادگار او مقاله „مبارزه چیست“ و „چه باید کرد؟“ است. این دو نوشته، تا سالها و حتی مدتی بعد از انقلاب در زمره نوشته های اصلی آموزشی سازمان مجاهدین خلق ایران بود.
عبدالرضا نیک بین نمونه ای از نسل جوان بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ بود، که کودتا رابر نتابیدند. کودتایی که چهره ایران را برای سال ها تحت تاثیر قرارداد. نیک بین نماینده نسلی عاشق و درد مند اما، گرفتار در میان دو تیغه تیز استبداد و استعمار بود.
نسلی سرشار از شور و شوق برای آزادی و عدالت اجتماعی، با همه قوت ها و ضعف ها، بی تجربه گی ها و تناقض هایشان