„دلقک خانه ای به نام „ایران افشاگر
کریم غلامی، ایران فانوس، 19.08.2017
کمتر کسی را می شناسم که فیلم بسیار زیبای „رستگاری در شاوشنک“ را ندیده باشد (The Shawshank Redemption) یک فیلم درام جنایی با بازی „تیم رابینز“ و „مورگان فریمن“. این فیلم در فهرست 250 فیلم برتر تاریخ سینما قرار دارد، همچنین این فیلم نامزد هفت اسکار در سال 1994 شد. اندی دوفرین (تیم رابینز) بانکدار جوانی است که به جرم قتل همسر و معشوقه پنهانی اش به حبس ابد در زندان ایالتی شاوشنک، محکوم شده.
این زندان از بسیاری جنبه ها شبیه تشکیلات مجاهدین است. در یکی از سکانس های این فیلم، مرد سال خورده ای که بخش اعظم زندگی خود را در زندان سپری کرده حال که او مشمول عفو شده است اما او نمی خواهد که از زندان آزاد شود. او یکی از زندانیان را با چاقو به گروگان گرفته است، وقتی اندی وارد صحنه می شود و با صحبت کردن به این گروگان گیری خاتمه می دهد، همه کسانی که در محل هستند و از دوستان اندی نیز هستند به این فرد اعتراض می کنند که چه کردی تا او تو را گروگان گرفته است او گفت هیچ، من فقط خبر آزادی او از زندان را دادم. در صحنه های بعد، شاهد آن هستیم که این مرد سال خورده با ترس بسیار وارد خیابان می شود و بعد از مدت کوتاهی خودکشی می کند.
این شرایط بر تمام اعضای مجاهدین حاکم است آنها به زندگی در زندان مجاهدین „عادت“ کرده اند و از این که وارد دنیای آزاد بشوند، بسیار ترس دارند. افرادی که سالیان شستشوی مغزی شده اند به اسارت در تشکیلات مجاهدین عادت کرده اند یعنی به آن تن داده اند، از این رو آنها از ورود به جامعه ترس دارند و فاقد اعتماد به نفس هستند.
در زندان شاوشنک، دسته دیگری هم بودند، جنایت کارانی که مزدور رییس زندان بودند. رییس زندان برای انجام کارهای کثیف خود از آنها استفاده می کرد. بطور مثال، کتک زدن و یا به قتل رساندن سایر زندانیان که تحت کنترل رییس زندان نبودند. این گروه، بسیار شبیه به دلقک ها و چماقدارهای مجاهدین بودند. کار این افراد چاپلوسی و مجیز گویی برای مسعود و مریم رجوی و در صورت نیاز، فحاشی و ضرب و شتم و شکنجه اعضای معترض. این دسته، از پایین ترین قشر جامعه ایران بودند. افرادی بی سواد و لومپن و عموما با سابقه جنایی در ایران. این افراد، عموما مورد تنفر اعضای مجاهدین بودند و به آنها به عنوان دلقک و ملیجک های مسعود رجوی، نگاه می کردند. حال این افراد به عنوان نویسنده و تحلیلگر در رسانه های مجاهدین فعالیت می کنند. اگر مصاحبه آنها را گوش کنید و یا مطالب آنها را بخوانید خواهید دید که پشت این کروات فقط یک مشت لات و لومپن با دهان های کف کرده، چیز دیگری نیست.
از آنجایی که تک به تک این افراد را می شناسم می توانم در رابطه با تک به تک آنها بنویسم و هویت واقعی آنها را نشان همه بدهم، اما موضوع من با این افراد شخصی نیست. آنها نیز اسیر و افسون رجوی هستند و برای ادامه عمر حقیر خودشان آویزان مجاهدین هستند اگر روزی آنها از مجاهدین جدا شوند و اگر این همت را داشته باشند، خودشان خواهند گفت که چگونه تحت فشار تشکیلات مجاهدین اقدام به نوشتن این مطالب کرده اند و یا مطالب نوشته شده را به نام خود امضاء کرده اند. هر چند امروزه دیگر عذری از اعضای باقی مانده مجاهدین پذیرفته نیست. بعد از انتقال به اروپا، اگر کسی در سازمان مجاهدین باقی مانده است دیگر به عنوان یک اسیر شناخته نمی شود، بلکه خود بخشی از این خیانت و جنایت بر علیه مردم ایران هستند. نه تنها آنها مظلوم نیستند، بلکه خود ظالم و ایستاده در کنار ظالم هستند.
هر چند که دیدن وب سایت های مجاهدین، بسیار ملال آور است اما به عنوان یک جدا شده مجبور هستم که این وب سایت ها را ببینم و مطالب آن را بخوانم.
„پایان“