„اردوگاه آشویتس مسعود رجوی به نام „قرارگاه اشرف
کریم غلامی، ایران فانوس، 21.10.2017
شاید خیلی ها نام اردوگاه کار اجباری آشویتس را شنیده باشند، خیلی دوست داشتم فرصتی پیش آید تا بتوانم از این اردوگاه بازدید بکنم. مطالب بسیار زیادی در رابطه با کشتار یهودیان خوانده ام. متاسفانه نمی توانم در رابطه با درست و یا غلط بودن این اطلاعات اظهار نظر بکنم زیرا بر اساس گفته ها و نوشته های خود شاهدین و قربانیان، تناقضات بسیاری در این حرف ها وجود دارد. بطور مثال، آمار کشته های یهودیان در اردوگاه آشویتس، 5.6 میلیون نفر گفته شده بود اما سال ها بعد تعداد کل کشته های یهودیان در جنگ جهانی دوم، 1.3 میلیون نفر تخمین زده شد. جنایتی که در اردوگاه آشویتس اتفاق افتاده است شکی نیست، واداشتن یهودیان و کوچ اجباری آنها به این اردوگاه و کار اجباری آنها، اتاق های گاز تا کوره های آدم سوزی، جنایتی است فراموش نشدنی آمار کشته های این اردوگاه چه می خواهد یک نفر باشد و یا یک میلیون فرقی نمی کند، کشتن انسان های بی دفاع جنایت علیه بشریت است.
اگر کمی منصف باشیم و دیدمان را وسیع تر کنیم، از آنجایی که تاریخ توسط طرف „پیروز“ نوشته شده است، نمی تواند منصفانه باشد. بطور مثال، آمریکا تنها کشوری است که از بمب اتم برای کشتار انسان های بی دفاع استفاده کرد. آنها دو بمب را در طی 3 روز بر روی شهرهای هیروشیما و ناگازاکی، انداختند که فقط در یک لحظه 100.000 نفر کشته شدند. آمار کشته های شهروندان بی دفاع در این دو شهر بالغ بر 220.000 نفر می باشد. ولی هرگز آمریکا به خاطر این جنایت سرزنش نشد و هرگز این واقعه به عنوان جنایت علیه بشریت و یک فاجعه انسانی به شمار نرفت. کمتر کسی در رابطه با جنایت های سربازان اتحاد جماهیر شوری در آلمان حرفی زده است و کمتر کسی از تجاوز دسته جمعه به زنان و دختران آلمانی بعد از شکست آلمان، حرفی زده است. می توان جزء معدود کتاب هایی که در این رابطه نوشته شده است به کتاب „زنی در برلین“ (Eine Frau in Berlin) کتابی است که بر اساس خاطرات „مارتا هیلرز“ نوشته شده است، اشاره بکنم و بر اساس این کتاب و به همین نام فیلم ساخته شد که در سال 2008 بر روی پرده های سینما رفت.
متاسفانه ما در جهانی زندگی می کنیم که همه اطلاعات و اخبار و تفکر ها و اندیشه ها گزینشی شده است، اخبار و اطلاعات آنگونه که خواسته قدرت مندان است تقسیم و توضیح و نمایش داده می شود. سالهای زیادی است یاد گرفته ام که هر اطلاعاتی را از فیلتر „شک و تردید“ عبور بدهم. بگذریم که دلی پر درد از فجایع این جهان دارم. یکی از سانسور هایی که در دنیای امروز صورت می گیرد، جنایت هایی است که رهبران مجاهدین انجام داده اند. جنایت هایی که در اشرف صورت گرفته است به لحاظ کمی به اندازه اردوگاه آشویتس نیست، ولی به لحاظ کیفی دست کمی از آن ندارد. اگر تا به حال به اردوگاه اشرف نرفته اید و تصویر واقعی از آن ندارید می توانید به اردوگاه آشویتس بروید. دیدن این اردوگاه، تصویر کاملی از اردوگاه اشرف به شما می دهند. به چند مورد اشاره می کنم که می توانید شباهت این دو اردوگاه را ببینید.
اردوگاه کار اجباری:
می دانید که اردوگاه آشویتس یک اردوگاه کار اجباری بود، در سر در این اردوگاه نوشته است،ARBEIT MACHT FREI یعنی کار شما را آزاد می کند(کار می کند آزاد). همین شعار در اردوگاه اشرف نیز مورد استفاده قرار می گرفت. جمله ای که مرحوم اول مسعود رجوی بکار می برد، این بود „کار شما را زنده نگه می دارد“. همه افراد در اردوگاه اشرف می بایست کار می کردند. برای سران سازمان مجاهدین فرقی نمی کرد که فرد جوان است و یا پیر مردی 82 ساله، برای آنها فرقی نمی کرد که فرد سالم است و یا بیمار و مجروح و یا از کار افتاده. من مجروح جنگی عملیات های مجاهدین بودم، ولی با این حال می بایست روزانه 12 تا 16 ساعت کار کنم. هر فردی در سازمان مجاهدین بیمار می شد، چه بیماری های رایج مانند سرما خوردگی و یا آسیب های فیزیکی مانند آرتروز مفاصل و یا میگرن، مجبور به کار کردن بود و اگر ابراز بیماری می کرد، به او مارک „تمارض“ می زدند(تمارض یعنی فردی که بیمار نیست و خود را به بیماری می زند). یکی از همکارهای من به نام „جواد“ که شدیدا دچار بیماری میگرن بود، بعضا چنان شدید می شد که به حالت تهوع می افتاد، یک روز که میگرن او عود کرده بود، درخواست کرد که استراحت بکند ولی مسئول شکنجه گر „ستاد“ به نام „فاطمه“ اجازه نداد که او استراحت بکند و در عوض او را به باد فحاشی گرفت که تمارض می کند و می خواهد از زیر کار فرار بکند. حال جواد چنان بد شد که وسط راه رو استفراغ کرد. حال نگاه کنید که چه فرقی بین اردوگاه اشرف و اردوگاه آشویتس وجود دارد.
گرسنگی:
در بسیاری از مقاله هایم به موضوع گرسنگی در بین اعضای مجاهدین اشاره کرده ام. مواد غذایی در عراق بسیار ارزان بود. چه در زمان صدام حسین و چه بعد از سال 2003. اما به جرئت می توانم بگویم که کمتر کسی در بین مجاهدین سیر می شد. با توجه به میزان ساعت کاری و فشاری کاری غذای کافی در دسترس افراد وجود نداشت. تنها منبع غذایی افراد، وعده غذایی بود که به آنها داده می شد. کیفیت غذاها بسیار پایین بود. عراق یکی از بزرگترین تامین کننده های خرمای جهان به حساب می آمد، اما خرمایی که بعضا شاید فقط چند بار در روزهای ماه رمضان به افراد داده می شد، حتی درجه 3 هم نمی توان به آن خرما ها داد. خرماها کهنه و کرم زده و بد طعم بودند. یکی از بهترین غذاهای مجاهدین روز پنجشنبه و وعده غذایی شام بود. در این وعده غذایی به افراد کتلت داده می شد. از هفت روز هفته یک روز را می بایست در آشپزخانه کار می کردم. از این روز میزان درصدی که می گویم حدس و گمان نیست. کتلتی که به افراد داده می شد، دو قطعه 100 گرمی بود که 50 درصد آن نان خشک و 30 درصد سیب زمینی و 20 درصد گوشت(دیگر وارد جزئیات و کیفیت گوشت و سیب زمینی نمی شوم).
گرفتن وسایل شخصی افراد:
همانطور که می دانید در اردوگاه آشویتس بعد از ورود افراد تمامی وسایل شخصی آنها از آنها گرفته می شد. در سازمان مجاهدین نیز چنین بود. تمامی وسایل شخصی افراد بخصوص اشیاع گران قیمت از آنها گرفته می شد و بطور مستمر داخل کمد شخصی افراد بازرسی می شد و اگر فردی چیز قابل توجهی داشت توسط مسئولین دزیده می شد. هیچ فردی در سازمان مجاهدین حق مالکیت نداشت. مسئولین سازمان هر وقت تمایل داشتند هر وسیله ای که می خواستند از فرد می گرفتند. سوله های بزرگ در اردوگاه آویتس وجود داشت که در آن تخت ها فلزی دو و یا سه طبقه و چسبیده به یک دیگر محل استراحت یهودیان بود، دقیقا همین تصویر در مورد اردوگاه اشرف صدق می کند. من که عکس های این اردوگاه را نگاه می کردم، فرقی بین این خوابگاه ها نمی دیدم.
تفتیش عقاید:
می دانید که یهودیها به دلیل یهودی بودن به اردوگاه آشویتس فرستاده می شدند تا در آنجا بمیرند. تفتیش عقاید در سازمان مجاهدین، می توان گفت بسیار وحشیانه تر بود زیرا در اردوگاه آشویتس فرد به دلیل یهودی بودن به آنجا انتقال داده می شد و کسی او را شکنجه و یا اعدام نمی کرد تا عقیده خود را عوض بکند. آنها از اول تا آخر یهودی بودند. اما در سازمان مجاهدین هر شکلی از عقیده جرم محسوب می شد و فرد می بایست به عقیده مجاهدین ایمان بیاورد. این کار در جلسات شستشوی مغزی و یا جلسات تفتیش عقاید صورت می گرفت، حتی فرد زندانی و شکنجه و بعضا سر به نیست می شد. به مجاهدین هم نمی توان گفت که آنها مسلمان و شیعه هستند باور کنید که اسلام و شیعه بودن آنها نیز مانند همه عقاید دیگر آنها چیز غیر معمولی بود.
مرگ پایان کار در اردوگاه است:
نهایت کار هر فرد در اردوگاه آشویتس مرگ بود. این مرگ به شکل های مختلف صورت می گرفت، مرگ بخاطر بیماری و یا اتاق گاز و یا شیوه های دیگر. مرحوم اول مسعود رجوی معتقد بود که „تنها حق مجاهد فدای تمام عیار“ است یعنی فرد دارای هیچ حق و حقوقی نیست. او حتی حق زنده بودن را ندارد. به گفته مرحوم اول مسعود رجوی „تنها سعادت مجاهد خلق شهادت او است“. فرد زنده وارد اردوگاه اشرف می شود و تنها راه خروج مرگ او است. چنانکه به دستور مسعود رجوی، در داخل اردوگاه اشرف قبرستان نیز درست شده بود که بر اساس تئوری او پایان کار مجاهد در „مروارید“ (نام همان قبرستان) است. جان یک فرد در سازمان مجاهدین کمترین ارزشی نداشت. جان یک فرد از یک برگ نان لواش هم کمتر بود.
جدا کردن زنان و مردان و کودکان:
در اردوگاه آشویتس افراد بعد از ورود به چند قسمت تقسیم می شدند که بر اساس جنسیت و سن و سلامت آنها تقسیم می شدند. تفتیش جنسی در سازمان مجاهدین بسیار وحشیانه بود. بطور خلاصه به طلاق های اجباری اشاره می کنم و یا گرفتن کودکان از آغوش پدر و مادر و فرستادن آنها به کشورهای دیگر.
به جرئت می توانم بگویم که شرایط در بسیاری از موارد در اردوگاه آشویتس، آسان تر از ادوگاه اشرف بود. به عنوان مثال، شیوه مرگ. یک یهودی، در عرض چند ثانیه در اتاق گاز کشته می شد و زندگی او پایان می یافت. اما در اردوگاه اشرف، مرگ به صورت آرام و دردناک و بسیار طولانی انجام می گرفت و به اصطلاح خود مجاهدین“شهادت“ (مرگ) بسیار ساده تر از „مبارزه“ (زندگی) در اشرف است. خودتان ببینید و قضاوت کنید.
„پایان“