اخراج من ، کشته شدن علینقی حدادیان از فرماندهان ارشد مجاهدین
ازصحبتها ودرگیریها وتهدید گفتیم دراینجا به گزارش بعد تهدید وعکس العمل اقای رجوی تا پایان جنگ ودرگیری میپردازم.
بعد تهدید که در واقع عبورکردن یکی ازمرزهای سرخ بود، دیگرقابل تحمل نبود .میبایست با نوشتن گزارش جواب وبرای تعیین تکلیف نهایی اقدام میکردم .برایم خیلی واضح وروشن بود که خود اقای رجوی وارد میدان میشود . بنده هم همین رامیخواستم و ورود اوهم اخراج رابدنبال داشت منهم تمام فکرهایم راکرده بودم تا نگذارم این داستان ازگلو پایین برود.
گزارش را اینطورشروع کردم بنده رامیشناسید سالیان عمرم ،خانه ،خانواده ،روح روان ،عشق وعلاقه را درصداقت کامل برای سازمان وخط وخطوط رهبریش فنا کردم . تا اخرعمروتاجایی که امکان مبارزه درسازمان باشد فدا خواهم کرد . تا ملتم به ازادی وبرابری برسند .همیشه فکرکردم که این سازمان بهترازبقیه با رژیم خمینی میجنگد ، همین دلیل هم به اینجا امدم .ملاک ومعیارم نجات مردم است وعاشق چشم وابروی کسی نیستم .هرجاهم تشخیص بدهم که با رژیم خمینی خوب نمیجنگد ویا برعلیه ملت ایران قدم برمیدارد ، یک ثانیه هم دردرون این مناسبات نخواهم ماند این برای همه مشخص ومعلوم باشد . ( این کلمات رادرسالهای بعد صد بارباگزارش وصحبت تکرار کردم) درادامه روی محورهای زیر که فقط چند محورازان گزارش است تکیه کردم .
– اتفاقاتی افتاده است که احساس میکنم درست نیست همانطورکه قبلا گفته ام اگرکسی میخواهد دنبال زندگی برود ازاد است . ولی متاسفانه افراد را کتک میزنند بنده هم که اعتراض کردم مراتهدید به دست وپا شکستن وزندان ابوغریب میکنند .این عملکرد برازنده سازمانی که بخاطرش خون دادیم نیست .
– ما اینجا امده ایم که این چیزها نباشد ،متاسفانه بجای یک بهشتی، صدها بهشتی ها درست شده است . یک عده هم پشت ان قایم شده اند این عملکردها همان خود خمینی ست منتها با رنگ ولعاب دیگر. بنده تصمیم گرفتم قیمت ان هرچه باشد بپردازم . سازمان را که خودم درساختن وبالا امدن واجربه اجرش نقش داشتم و دارم . ازاین چیزها پاک کنم وبهتراست کسانی که پشت بهشتی ها پنهان شده اند خودشون وارد میدان شده وبجنگند. نه اینکه الله کرم ها وناصر سیاه ها وعبدالله پیام ها را درنگهبانی برای خط ونشان کشیدن بفرستند . بنده اگه ازاین چیزها میترسیدم که روی حرفهام درچند سال گذشته نمی ایستادم . نان را به نرخ روز میخوردم ومداحی ومجیزگویی رادرپیش میگرفتم . بنده لقمه ای نیستم که اگرازگلوی کسی پایین بروم . ازدهان جرمیدم وازانطرف بیرون میام ، اگرکسی میخواهد روی بنده دست بلند کند انرا بعهده سازمان میدانم وقطعا با اتش زدن اسایشگاهها وجزغاله کردن نفرات وابروریزی برای سازمان پاسخ خواهم داد . بهتراست سلاحها بضامن وشلیک به فرمان باشد شهامت هم چیزخوبی ست ویک سری حرفهای دیگرنوشتم .
این گزارش چیزی نبود که اقای رجوی سکوت وبخواهد توسط دیگران جواب بدهد . بنده هم منتظرورود اقای رجوی شدم، چند روزبعد مرا صدازده وگفتند مسئولیت هایت را تحویل فلانی بده میروی کلاس اموزشی ! بنده هم تحویل داده رفتم کلاس ولی منتظربودم که حکم اخراج راجلویم بگذارند . خلاصه انتظار به سرامد ، مراصدا کرده حکم اخراج را جلویم گذاشتند که روی ان نوشته بودند بدلیل بریدگی وکم اوردن درمبارزه …..گفتم بنده میخواهم دنبال زندگی شخصی خودم بروم ، به همین دلایل سازمان هم مرا اخراج میکند . بعد کلی صحبت درنهایت برگه رابرداشته وروی ان نوشتم ، برخلاف میل باطنی امضا میکنم . امضا کردم مسئول تشکیلات به علی نقی گفت چی مینویسد ؟ نزاربنویسه که بنده کارراتمام وبرگه راجلوش گذاشتم . قبلش به تشکلایت گفته بودم بهتراست اخراج نکنید ، به حرفهام عمل کنید وگرنه پشیمان میشوید . مرا ازهمان اطاق به مهمانسرا فرستادند . شاید دلایلش تهدید هایم بود . نمیدونم الله واعلم خلاصه کلام به مهمانسرا رفتم .چرا رفتم به دودلیل بود.
– اگرنمیرفتم میبایست پای بریدگی امضا میزدم که خواسته اقای رجوی بود . بعد هم زیرمنت بخشش ورحمت اقای رجوی رفته وتا اخرعمردست وپا بسته مثل سگ انجا زندگی میکردم . قبول میکردم که تمامی حرفها تهمت وافترا بوده . اینها بهانه بریدگی بوده است ومیخواستم ازسازمان باج بگیرم ، وزیرانواع تعهدات را مهرمیکردم .
– با رفتن هم ازمسائل فوق رها میشدم .هم درانجا وبا بیرون میتونستم حرفها رازده ودست به افشا گری زده وهمه را کیش ومات کنم بهترین راه رفتن بود ولی طوری که اقای رجوی نتونه ازبرگه امضا شده سواستفاده کنه با قفل کردن دو خواسته ودست باز وزبون دراز رفتم ونگذاشتم اقای رجوی به هیچ کدوم ازاهدافش برسه .
درمیهمانسرا یک گزارش برای خانم رجوی نوشتم که به یک ، ازصد اشاره کردم ولی قبل ازگزارش سر بسته وارد مسائل دیگرمیشوم چون اول هم نوشتم نمیخواهم وارد این مسایل بشوم بدلیل پرنسیبهای خودم ودرست هم نمیدانم که بخواهم اسم افراد رابیاورم.
به داستان چماقداری وبگیر وببند وزدن وتعهد گرفتن اشاره کردم ولی این تنها دلیل درگیری وتهدید بنده نبود. دلیل دوم رابطه جنسی زن ومرد بود که بشدت رواج پیدا کرده وبنده فهمیده وسربسته دریک گزارش برای علینقی حدادی نوشتم . قبلا هم بود ولی خیلی کم بود با امدن تبعیض مثبت دستها بازشد وانها میتونستند باهمه صحبت ونشست تکی بگذارند که درسالهای بعد نشست تکی ورفتن تکی برای انها هم ممنوع شد. ازبس افتضاحات بالا گرفت بعد گزارش چون خانمها میخوندند فرمانده بالا وکسانیکه خونده بودند رابطه هاشون بامن انقدرکینه ای وبا نگاه های غضب الود شده بود که نپرس بگذریم .
داستان رابطه جنسی وچماقداری رادرمحورهای مختلف سربسته برای خانم رجوی نوشتم ویاداوری کردم که کسانی دیگرهم میدونن وداستان اینهاست نه بریدگی وکم اوردن بنده درمبارزه . گفتم خداوند درروزقیامت بین ما حکم است وقضاوت ازاین ظلم وتهمت واتهامات رابه اوواگذارمیکنم که بعد مدتی بنده را صدا زده وگفتند ما تحقیقات کردیم حرفات درسته ورسیدگی ومسئولین مسایلی که گفتی را تنبیه کردیم . تو علی رغم اینکه دستت پربود ولی نرفتی تورا برمیگرد ی داخل مناسبات . بله اینطوری بنده پیروزوروسیاهی برای کسانی موند که درانها غش بود. دوباره بعد شکست خفت باروعقب نشوندن اقای رجوی به سازمان برگشتم ونگذاشتم ازگلوی کسی پایین بروم . درحقیقت دوپیروزی بود که بنده رابیمه دراینده کرد . انهم داستان بگیروببند سالهای بعد بود که چند صد نفر رابازداشت وبه اتهام واهی شک امنیتی زندانی وشکنجه کردند. تعدادی هم کشته شدند بدلیل همین داستان ازان واقعه جان سالم بدربردم .اگه مرامیبردند حتما میکشتند بعد امدن دنبال علینقی حدادی ، ازدوستانم که دران محوروجای دیگربودند سوال کردم گفتند میخواهی چکار؟گفتم میخواهم ترکیب صورتش رابامشت برای همیشه عوض کنم وبه اقای رجوی بفهمونم که بنده دراشرف صورت داغون میکنم . با بدکسی طرف هستی وبخاطرداغون کردن صورت اخراج بشوم نه تهمت وافترا که گفتند بعد رفتن تو یه عده را ازکاربرکنار وعلینقی حدادیان راهم کشتند . تا سرنخها ازبین برود تو کارخودت راکردی دیگر این داستان را ول کن . اینجا فهمیدم کمال راکشته اند اوکه کلی برای سازمان ورهبریش زحمت کشید. بگذریم واقای رجوی جوابش را اینطوری داد وجواب مراهم انطورکه نوشتم بجای اینکه فکرکنه وبه حرفهای حق رسیدگی کنه. فقط وفقط فکرش درپی تثبیت رهبری وهژمونی خودش بود هرکه خشی دران میانداخت به روزگارما دچارمیشد . اگه گوش میداد سازمان قطعا دراین نقطه ازهیچ نظری نبود. بلکه بمراتب جلوترودرحال پیش رفت بود نه پس پسکی بارها بخودشون گفتم بنده اهل ضعیف کشی نیستم . الانم که مینویسم نه بخاطراینکه سازمان درنقطه ضعیفی قرارداره خیرچون باهام کارداشت واذیت کرد شروع به نوشتن کردم وگرنه قصد نوشتن نداشتم چون درنقطه ضعیفی بود .
علی شیرزاد:اروپا
*