سگها و گرگهای امروز

سگها و گرگهای امروز

سگها و گرگهای امروز

 

مهدی خوشحال، ایران فانوس، 15.12.2017

روز سه سنبه ششم ماه دسامبر که به دعوت حزب سوسیال دموکراسی در پارلمان اروپا واقع در بروکسل، مهمان بودم و موضوع سمینار نیز در رابطه با پناهندگان و حقوق بشر بود، پس از ختم سمینار، ساعت هفده و سی دقیقه پارلمان اروپا را به قصد رفتن به آلمان ترک کردم. هوا شدیداً سرد و تاریک بود. هنوز چند قدمی از دربهای پارلمان خارج نشده بودم که مورد هجوم وحشیانه تعداد زیادی از تروریستها قرار گرفتم. کمین و سازماندهی و عملیات تروریستها، طبق برنامه و حساب شده و به قصد قتل و آدمربایی بود چون که طی مسافت پانصد متر و تا خیابان لوگزامبورک، آنها سه بار مرا مورد تهاجم قرار دادند. آخرین بار که در خیابان لوگزامبورک توانستم خود را از درگیری تروریستها و گاز سمی که استفاده کرده بودند، رها کنم و به سمت ایستگاه قطار، می رفتم و قطرات خونی که از بدنم روی آسفالت سرد خیابان می ریخت قبل از این که یاد آن کسی بیافتم که چهل سال قبل سرنوشتم را این چنین گوشزد و پیشبینی کرده بود، یاد شعر سگها و گرگها از شاندور پتوفی شاعر انقلابی مجار  افتادم. شعر سگها و گرگها، قدمت زیادی دارد و در ایران توسط مهدی اخوان ثالث، بازسازی شده و نظام سیاسی و انقلابی عصر خود را به زیبایی بازگو می کند. اما داستان سگها و گرگهای دیروز، با سگها و گرگهای امروز فرق دارد.

به هر حال در این نوشتار، قصدم توهین و تحقیر سگهای معمولی نیست. چون که من در خانواده ای زندگی کردم که پدر خانواده علاقه و توجه وافری نسبت به حیوانات به ویژه نسبت به سگها داشت. یادم نمی آید، پدرم یک بشقاب غذا را به تنهایی صرف کرده باشد. او همیشه غذایش را مابین گربه ها و سگها تقسیم می کرد و توجه اکیدش نسبت به همه حیوانات به ویژه سگها تا آنجا پیش رفت که النهایه با دست خالی از دنیا رفت اما زمانی که از دنیا رفت، حیوانات زیادی شبها بر مزارش مویه می کردند.

اما من تعامل و ارتباطم با حیوانات فرق می کرد. سگهای دریایی اذیتم می کردند و سگهای زمینی که گاهاً شبانه به سمت ساحل و دریا می رفتم، مابین تپه ها و ساحل، سر راهم سبز می شدند و مورد تهاجم قرار می گرفتم. در همه مواردی که توسط چند و یا گله ای از سگها مورد تهاجم قرار گرفتم، به سلامت از مهلکه در رفتم. چون که به تجربه دریافتم، سگها برای تهاجم، دلیل و قانونمندی دارند. سگها می خواستند بگویند این جا محدوده قدرت و امنیت ماست، بنابراین ورود ممنوع است. همین که دقایقی روی زمین می نشستم، خطر کاملاً رفع می شد و اگر مسیر راهم را عوض می کردم، به سلامت به مقصد می رسیدم.

اما در مورد سگهای سیاسی یا تروریست به قول شاندور پتوفی و اخوان ثالث، که شبها بر خاک اره های نرم و آشپزخانه گرم و نرم ارباب لمیده و تکه استخوان شان را لیس می زنند این گونه نیست. آنها برای تهاجم و دریدن، به دلیل نیاز ندارند و از هیچ قائده و اخلاقی پیروی نمی کنند. آنها از خشونت جان می گیرند و بدون خشونت، خبری از تکه استخوان و آشپزخانه گرم و نرم نیست.

با این وجود که شرح کوتاهی از سگهای تروریست رفته است و آنان در مقابل گرگهای زخمی و تنها قرار دارند، گرگهایی که گاه خون تن شان آسفالت سرد خاک غربت را رنگین می کند اما آزاد و آزادند، سگهای تروریست، در حیاط پارلمان و حین تهاجم، نعره می زدند که پارلمان اروپا از آن ماست و اگر مجدداً پایتان را این جا بگذارید، سرتان را از تن جدا خواهیم کرد. به همین دلیل، پس از گذشت شش روز از درگیری، روز سه شنبه دوازدهم دسامبر، مجدداً خودم را به همان نقطه ای که مورد تهاجم تروریستها قرار گرفتم رساندم تا اگر قرار شد خونی بر زمین ریخته شود، خون کثیف سگهای آشپزخانه گرم و نرم ارباب نباشد، بلکه خون فرزندان صحرا باشد

سگها و گرگها

1
هوا سرد است و برف آهسته بارد
ز ابری ساکت و خاکستری رنگ
زمین را بارش مثقال، مثقال
فرستد پوشش فرسنگ، فرسنگ
سرود کلبه ی بی روزن شب
سرود برف و باران است امشب
ولی از زوزه های باد پیداست
که شب مهمان توفان است امشب
دوان بر پرده های برفها، باد
روان بر بالهای باد، باران
درون کلبه ی بی روزن شب
شب توفانی سرد زمستان

آواز سگها
زمین سرد است و برف آلوده و تر
هوا تاریک و توفان خشمناک است
کشد – مانند گرگان –  باد، زوزه
ولی ما نیکبختان را چه باک است؟
کنار مطبخ ارباب، آنجا
بر آن خاک اره های نرم خفتن
چه لذت بخش و مطبوع است، و آنگاه
عزیزم گفتن و جانم شنفتن
وز آن ته مانده های سفره خوردن
وگر آن هم نباشد استخوانی
چه عمر راحتی، دنیای خوبی
چه ارباب عزیز و مهربانی
ولی شلاق! این دیگر بلایی ست
بلی، اما تحمل کرد باید
درست است اینکه الحق دردناک است
ولی ارباب آخر رحمش آید
گذارد چون فروکش کرد خشمش
که سر بر کفش و بر پایش گذاریم
شمارد زخمهایمان را و ما این
محبت را غنیمت می شماریم
2
خروشد باد و بارد همچنان برف
ز سقف کلبه ی بی روزن شب
شب توفانی سرد زمستان
زمستان سیاه مرگ مرکب

آواز گرگها
زمین سرد است و برف آلوده و تر
هوا تاریک و توفان خشمگین است
کشد – مانند سگها – باد، زوزه
زمین و آسمان با ما به کین است
شب و کولاک رعب انگیز و وحشی
شب و صحرای وحشتناک و سرما
بلای نیستی، سرمای پر سوز
حکومت می کند بر دشت و بر ما
نه ما را گوشه ی گرم کنامی
شکاف کوهساری، سر پناهی
نه حتی جنگلی کوچک، که بتوان
در آن آسود بی تشویش، گاهی
دو دشمن در کمین ماست، دایم
دو دشمن می دهد ما را شکنجه
برون، سرما درون، این آتش جوع
که بر ارکان ما افکنده پنجه
دو … اینک … سومین دشمن … که ناگاه
برون جست از کمین و حمله ور گشت
سلاح آتشین … بی رحم … بی رحم
نه پای رفتن و نی جای برگشت
بنوش ای برف! گلگون شو، برافروز
که این خون، خون ما بی خانمانهاست
که این خون، خون گرگان گرسنه ست
که این خون، خون فرزندان صحراست
درین سرما، گرسنه، زخم خورده،
دویم آسیمه سر بر برف چون باد
ولیکن عزت آزادگی را
نگهبانیم، آزادیم، آزاد
توضیح: طنز تلخ تاریخ این است که شعر سگها و گرگها، در اصل در قرن نوزدهم توسط یک شاعر مجار نوشته شد و در قرن بیستم توسط یک شاعر ایرانی بازسازی شد و هم اکنون که قرن بیست و یکم است دوباره، سگها و گرگها!

„پایان“