دست آورد ۴۰ سال گذشته مجاهدین برای مردم ایران چه بوده است؟ (قسمت دوم)
علیرضا نصراللٌهی انجمن یاران ایران بیست و یکم اگوست ۲۰۱۸
لینک به منبع
( قسمت دوًم )
همانطور که در قسمت قبلی عرض کردم مسعود رجوی از این خانه که توسط فردی که تا الان لاقل ناشناخته مانده ،جان سالم بدر برد،و بقیه اعضای این خانه که افراد درجه یک این سازمان محسوب می شدند،و از طرفی زن و پسر مسعود رجوی هم در همان خانه بود،که همگی به غیر از پسر رجوی ، کشته می شوند.شما به عنوان یک فرد بیطرف اگه شما به جای مسعود رجوی بودید،چکار میکردید؟
آیا شما زن و فرزند خودتان را در این شرایط سخت و بی آینده و از همه مهمتر جان آنها در خطر هست! تنها می گذاشتید و جان خودتان را نجات می دادید؟ یا نه اوًل به فکر نجات بچه و همسر خودتان بودید و بعد به فکر نجات جان خود، شما از کدام دسته بودید؟
اگر واقعیت را بخواهیم در هر شرایطی که آدم قرار گرفته باشد،بی آنکه بخواهد فکر کند به طور ناخداگاه اوًل به فکر نجات جان خانواده،خودش می باشد.
اینجا برمی گردیم به همان صحبتی که قبلاً خدمت شما عرض کردم،که رجوی برای رسید به قدرت،از همه چیز خودش می گذرد،حتی از همین مریم رجوی که اونو تبدیل کرد به یک بت و به همه گفت این بت را ستایش کنید چون اون اولین کسی هست که نه فردیت دارد،و نه جنسیت!!حرف های پا منقلی رجوی
مسعود رجوی وقتی دید که دیگر نمی تواند برای رسیدن به قدرت با خمینی مقابله کند،تصمیم گرفت،که با بنی صدر ریس جمهور اوًل جمهوری اسلامی زد و بند کند،که البته در این کار موفق هم شد.
بنی صدر که از نظر کارکتری،آدمی ، لیبرالیسم بود، برای این انقلاب خیلی زود بود که ریس جمهور این نظام شود،و خیلی زود هم با حرفه های مسعود رجوی خام شد،بنی صدر از نظر اخلاقی و ، وعده های انتخاباتی،برای شروع انقلاب سال پنجاه و هفت ایران،اصلا جواب نداشت،
کشور تازه انقلاب کرده،ایران ،و در آن شرایط بهم ریخته،شروع جنگ عراق،و خیلی از مشکلات داخلی دیگر ،از آنطرف،فاز مسلحانه مجاهدین ،بمب گذاری و از بین رفتن آدم های ،با سوادی هم چون بهشتی ، رجایی،که در آن شرایط واقعآ می شد از آنها استفاده کرد،معلومه که بنی صدر نه تنها نمیتواند کاری انجام دهد بلکه تازه پلی شد،برای مجاهدین که از لحاظ سیاسی بتواند در آن ایام ازش استفاده کنند.
در روز ۷ مرداد ۱۳۶۰ ابوالحسن بنیصدر، رییسجمهور معزول به همراه مسعود رجوی با بوئینگ ۷۰۷ به خلبانی سرهنگ معزی،خلبان ویژه شاه، برای همیشه ازایران خارج شدند.
اگر واقعأ این آدمها دست به خیانت نمی زدنند،آیا کسی حاضر بود،برای رجوی طره خورد کند؟ چه برسه به این که با بوئینگ ۷۰۷ از ایران خارج شود،و این از برکات آقای بنی صدر بود.
تازه بعد از خروج از ایران و رسیدن به پاریس،همه چیز پایان نمی یابد،و تاز این شروع استفاده های رجوی از بنی صدر می باشد.(من داخل پرانتز یه چیزی خدمت همه شما عرض کنم که رجوی از نظر اخلاقی به نظر من مریض جنسی هست،چون رجوی بیشتر از اینکه به فکر سرنگونی در طول این مدت باشد،بیشتر درگیر زن و زندگی بوده است)رجوی با دیدن فیروزه دختری جوان تصمیم میگرد که با او ازدواج کند،البته فیروزه دختر بچه ای بیش نبوده،ولی چرا آقای بنی صدر تن به این ماجرا داد؟
«بنیصدر یک کتابی داشت با عنوان ازدواجهای سیاسی، مثل ازدواج محمدرضا پهلوی و دختر پادشاه مصر و میگوید که این چقدر جنایت است که پسر این پادشاه دختر آن یکی پادشاه را بگیرد، تنها و تنها برای تقویت سلطنت خودش و بدون توجه به خواست زوجین. اما خودش همین کار را کرد و دخترش را به مسعود رجوی داد.»
البته بنیصدر بعدها کوشید تا نقش خود را در این ازدواج انکار کند. وی درباره ازدواج رجوی و فیروزه بنیصدر گفت: «من موافق نبودم… آنها [مجاهدین] با آن ترتیبی که بلدند و مخصوصا با وراجی، روز بعد از روز؛ خب دختری در سن ۱۷ یا ۱۸ سالگی، هر روز بنشینی و در گوش او بخوانی که اگر این ازدواج بشود اینطور میشود و آنطور میشود و او را قانع کرده بودند که این ازدواج به مصلحت است و مبارزه در پیش است و از این حرفها که برای یک جوان جاذبه دارد… .»
روزنامه «کیهان» در ۲۶ مهرماه درباره ازدواج رجوی و دختر بنیصدر گزارش داد: «به گزارش «فرانسپرس» مراسم این ازدواج روز یکشنبه در آپارتمان مشترک بنیصدر و رجوی در چهل کیلومتری پاریس انجام گرفت و بنیصدر در جریان آن به عادت معمول یک سخنرانی جامع ایراد کرد و گفت باید ازدواج را از توطئهها و منافع سیاسی بهدور نگـــهداشت. رئیسجمهور سابق ایران نگفت منظورش از توطئهها و منافع سیاسی چیست و اصولا این دو با ازدواج رجوی و دختر او چه ارتباطی دارد؟! در این مراسم مسعود رجوی در مقابل گفته پدر زنش بنیصدر عکسالعمل نشان نداد و هدف خود از این ازدواج مصلحتی را اعلام نکرد… وی که مدعی است رهبر سازمان مجاهدین می باشد، با تظاهر به صلحطلبی اعلام کرد یک شاخه زیتون جزء جهیزیه زن اوست… .»
هرچند بنیصدر کوشید تا تظاهر کند که ازدواج دختر او با مسعود رجوی، خارج از چارچوب مناسبات سیاسی بود، اما همزمانی انشقاق در اتحاد بنیصدر و رجوی و متعاقب آن جاری شدن خطبه طلاق بین مسعود رجوی و فیروزه بنیصدر نشان داد که این ازدواج به چه منظوری صورت گرفته بود!
لذا فرجام این ازدواج نیز همچون آغازش کاملا همسو با مناسبتهای سیاسی بود؛ از خرداد ۶۲ با خروج جنبش دموکراتیک-انقلابی زحمتکشان (ماسالی)، برخی اشخاص و گروهها هم از شورا جدا شدند که مهمترین آن جدایی ابوالحسن بنیصدر در بهار سال بعد بود که منجر به طلاق رجوی از فیروزه شد.
به تعبیر نویسنده کتاب خوابگردها: «دوره کوتاه ناز و نیاز بنیصدر و رجوی با خروج دیرهنگام اما پر سروصدای رئیسجمهور معزول در فروردین ۶۳ از شورای خود بنیاد رجوی خاتمه یافت. بالطبع با اوجگیری این اختلافات ماه عسل مسعود و فیروزه نیز به پایان راه خود رسید و پیوند سیاسی آنان از هم گسست. اطلاعیه مورخ ۲۳ بهمن ۱۳۶۳ سازمان تاکید میکند که پس از هفت ماه متارکه فیروزه بنیصدر با مسعود رجوی –یعنی از اواخر خرداد ۶۳- طلاق جاری شده است.» البته این پایان ماجراجوییهای عجیب مسعود رجوی در زمینه ازدواج نبود و مسعود رجوی مدتی بعد با یک ازدواج غیرمتعارف، با مریم قجر عضدانلو، که گفته میشد همسر مهدی ابریشمچی بود ازدواج کرد.
مسعود رجوی بعد از خروج از ایران،مثل آدمهای تازه به دوران رسیده البته بهتر بگویم تازه بلوغ کرده،به دنبال کسب زن و قدرت سیاسی بود.و به تنها چیزی که در آن دوران اصلاً فکر نمی کرد آن نیروهای بدبخت،که به خاطر او در ایران داشتند مبارزه می کردنند،البته باید این را هم گفت خیلی از آن بچه ها به خاطر هدفشان کشته شدند،ولی آخه کدام هدف؟هدف کج و انحراف مسعود رجوی؟فقط باعث،عزادار شدن خیلی از خانواده ها شد.به خودش که آسیبی نمی رسید،بقیه مهم نیست.
هوادارن و خانه های تیمی آنها در ایران زیر ضرب گلوله،و تعداد بیشماری در زندان،باور کنید اگه از آنها می پرسیدید،که شما برای چی دارید،مردم و برادران،خود را به قول خودتان اعدام انقلابی میکنید،قدرت پاسخگی نداشتند.چون اصلاً،از داستان خبر نداشتند،فقط از یه تعداد،آدم پیام دریافت میکردنند،که طرف حزب اللًهی هست ،باید ترور شود.
بعد از اتمام هوس بازهای مسعود رجوی با فیروزه بنی صدر،اینبار قرعه به نام مهدی ابریشمچی افتاد،مسعود رجوی ،برای بدست آوردن زن دوستش به بزرگترین دسیسه ایدئولوژی تاریخی دست میزند،تا بتواند در راستای انقلاب ایدئولوژیک،به مریم برسد،که به این هوس خودش هم دست پیدا کرد.
هماطور که داریم به صورت مختصر دستاوردهای این سازمان را با هم مرور میکنیم ببیند از سال ۱۳۵۰ مسعود رجوی مستمر در حال خیانت و جنایت بوده تا الان.
اما ازدواج “مریم قجر” یا همان مریم رجوی و مسعود رجوی یکی از بحث برانگیزترین اقدامات رهبر سازمان بود که در سال ۱۳۶۴ و اندک زمانی پس از جدایی مریم قجر از همسر سابقش رخ داد.
ازدواج مریم قجر که همسر “مهدی ابریشمچی” از دوستان رجوی و اعضای اصلی سازمان بود از سوی تشکیلات به ” انقلاب ایدئولوژیک” تعبیر شد تا ابعاد سوال برانگیز آن تحت شعاع قرار گیرد. گفته می شود مریم قجر در آن زمان از مهدی ابریشمچی صاحب یک فرزند سه ساله بود و به گفته مینا ربیعی خواهر اشرف ربیعی این دو تا قبل از آن از زندگی موفق خود بر پایه علاقه مشترک سخن گفته بودند و احتمالا به اجبار مسعود رجوی مجبور به جدایی شده اند. همچنین عدم رعایت زمان شرعی بین طلاق مریم قجر با همسر سابق و ازدواج با مسعود رجوی یکی دیگر از موارد سوال برانگیز این ازدواج بود. مراسم ازدواج رسمی این دو در ۲۹ خرداد ۱۳۶۴ در دفتر جبهه سیاسی سازمان مجاهدین موسوم به شورای ملی مقاومت در “اُوِر سور اواز” شهری در ۲۷ کیلومتری شمال غربی پاریس با حضور سران این سازمان برگزار شد و از آن پس نیز نام مریم قجر به نام مریم رجوی تغییر یافت.
ولی حالا سوال اینجاست واقعآ آیا کس دیگری نبود که مسعود رجوی بخواهد با آن ازدواج ایدئولوژیک بکند؟
آیا زن دیگری در این دستگاه رجوی پیدا نمی شد که بتواند جای مریم قجر را بگیرد؟
اینجاست که بلهوس بازی رجوی پدیدار می گردد،زنی میخواهد که زیبا باشد،چشمان سبز داشته باشد و دگر ماجراهای دیگر که هم من و هم شما بهتر میدانیم.
به گزارش فرادید، چندی پس از این مراسم بود که دولت فرانسه حکم به اخراج رجوی از فرانسه داد و وی مجبور شد همراه با شماری از اعضای سازمان مقیم فرانسه عازم عراق شود. وی به هنگام ورود به عراق مورد استقبال رسمی معاون رئیس جمهور وقت عراق قرار گرفت و در آنجا پایگاه نظامی برای اقدام علیه کشور تشکیل داد.
–
از خوشحالی یازدهم سپتامبر،تا تعظیم در مقابل امپریالیسم،تا قبر دورغ چر، آه فقط چهار انگشت
همایون کهزادی انجمن یاران ایران بیست و یکم اگوست ۲۰۱۸
لینک به منبع
نوشته همایون کهزادی، از اعضا و مسئولین سابق سازمان مجاهدین (فرقۀ رجوی)
بقول سران سازمان مجاهدین زمان جنگ ایران وعراق مجاهدین اولین کسانی بودند که برای حفظ میهن ودفاع از خاک کشور به جبهه های جنگ رفتند و این را هنوز هیچ کسی غیر از خودشان این را تأیید نکرده است اما بعد گذشت چند ماه تمام اعضای این سازمان به عراق پناهنده شدند وتمام اطلاعات ایران وجبهه های جنگ را در اختیار صدام قرار داندو همان وطنی که برای دفاع از آن به جبهه رفته بودند را به یک قرارگاه فروخته وغلام حلقه بگوش صدام شدند.در زمان جنگ ایران عراق یکی از مسئولیتهای مهم این فرقه مقابله وکشت وکشتار کردهای عراق به دستور صدام بود.و بعد از سرنگونی صدام اولین حزب وگروهی که از کردها دعوت کرد که با هم متهد شوند همین سازمان بود در حالی که همین کردها زیر شنی وچرخهای تانکهای همین فرقه قتل وعام شدند
در جریان ۱۱سپتامبر اولین کسانی که از این ماجرا خوشحال شده وچندین شبانهروز جشن گرفتند.همین سازمان بود قبل از اینکه ۱۱سپتامبر صورت گیرد تمام قرارگاه اشرف برای نشستهای مغزشویی به یکی از قرارگاه های به نام باقرزاده رفته بودیم در حالی که سوژه وهدف مسعود چیز دیگری بود با شنیدن این خبر کلاً بحثهای مسعود عوض شد دکور سالن عوض شد وان حرفها وبرنامه ریزیهای فرقه به جشن و پایکوبی تبدیل شد و سران فرقه سر از پا نمیشناختند برنامههای هنری درست کردن تئاتر و خوشحالی برای کشته شدن مردم بیگاه آمریکا بود اما بعد از سقوط صدام وگرفتن سلاح و تانک و توپ های این سازمان بزرگترین دشمن آمریکا همین فرقه بود ومیخواستند که سر به تن آنها نباشد و کینه بسیار عمیقی از آمریکا به دل داشتند به طوری که امریکایها را اجنبی واشغالگر نام گذاری کرده بودند ودر مهمانیهای شیوخ عراق نمیگفتند آمریکا واز کلمه اجنبی اشغالگر نام میبردند.و حتی در مراسم وبرنامه ها از سرود سرکوچه کمینه ، مجاهد پرکینه ، آمریکایی بیرون شو ، خونت روی زمینه بجای سرودهای قبلی خودشان استفاده میکردند شاید باورتان نشود در سازمان هیچوقت امکان نداشته،حتی در جشن سی مهر که برای انتخاب مریم رجوی هرساله برگزار میکردند این همه روز ادمها را در اختیار خود بگذارند وشب وروز در جشن وپایکوبی باشند زیرا در سازمان یکی از مرز سرخها این فرقه بیکار بودن بود.و شخص مریم رجوی به فرمانده هان گفته بود باید بهقدری از اینها کار بکشید که نرسیده به اسایشگاه خوابشان ببرد تا به چیز دیگری نتوانند فکر کنند اما ۱۱سپتامبر برای این فرقه یک پیروزی محسوب میشد حال سؤال اینجاست که آیا جشن وپایکوبی ۱۱سپتامبر دلکی بود یا اینکه الان به دامان آمریکا پناه بردهاید یکی ازاینها باید دروغ باشد زیرا تمام مسئولین سازمان از آمریکا بعنوان یک جهانخوار نام میبردند وکینه بسیار سنگینی از آمریکا به دل داشتند چگونه است که آمریکا دوست وبرادراین فرقه شده است گذشته از اینکه همین فرقه تا چند سال پیش در لیست سیاه تروریستی آمریکا بودند حتی همین عربستان که در حال حاضر یکی از بزگترین همدستان تروریست در دنیا هست را زمانی با دولت بعد از سرنگونی صدام یعنی نوری المالکی به عنوان سگ زرد برادر شغال است نام میبرد اما امروزه با همین برادر شغال بقول خودشان در یککاسه غذا میخورند نتیجه این همه دغل بازی وحیله گری ودروغ فقط وفقط تا زمانی است که اینها دستشان به قدرت برسد وبرای رسیدن به این اهداف از هیچ کاری دریغ نخواهند کرد ومثال همان رفیق دزد و شریک قافله تنظیم میکنند هرچند که دولت آمریکا هم از کارهای این فرقه آگاه است اما اینها سرشان را مثل کبک زیر برف فرو کرده وفکر میکنند کسی روی این فرقه حساب میکند واینها را به رسمیت میشناسد…
–
حال و روز این روزهای فرقه رجوی ( مجاهدین ) در این شعر امام هادی علیه السلام
محمود سپاهی انجمن یاران ایران نوزدهم اگوست ۲۰۱۸
لینک به منبع
نوشته محمود سپاهی، از اعضا و مسئولین سابق سازمان مجاهدین (فرقۀ رجوی)
این شعر امام هادی ع برای خلیفه عباسی گفته که خیلی به حال وروز این روزهای سازمان میخورد، و گفتم بد نیست که بدانید واقعاً روزگارانی بود که این فرقه در عراق جولان میدادند و برای خودشان در قلمرو صدا م حسین حکمرانی میکردند میکشتند میبردند زندان میکردند و چون دیکتاتوری مثل صدام پشت آنها بود هرکاری با مردم عراق وکوردها ومردم ایران که دوست داشتند میکردند امٌا نمیدانستند که این خوشیها روزی تمام میشود و دنیا همینطور نمیماند و فکر میکرد با وطنفروشی برای صدام میتواند فردا در ایران حکومت داری کند و نصف ایران را طبق قراردادی که با صدام داشتند را به عراق بعنوان پاداش هدیه بدهد اما افسوس دقیقاً چیزهایی که در این شعر هست یعنی حال و روز این فرقه
چه بسیار مردان پرقدرتی که در این جهان از پی راحتی
به کوه و کمر قصرها ساختند همه قصرها را بیاراستند
در اطراف هر قصر از بیم جان گروهی مسلح، نگهبانشان
که تا این همه قدرت و ساز و برگ کند دور، آن مردم از دست مرگ
ولی مرگ ناگه رسید و گرفت گریبان آن نابکاران زشت
چو گیرد گریبان گردنکشان به ذلت برون راند از قصرشان
به همراه اعمال خود، عاقبت برفتند در منزل اخرت
شده جسم آن نازپروردگان همآغوش خاک، از نظرها نهان
از آن زشتکاران افسرده حال به بانگ بلندی شود این سؤال
چه شد آن همه سرکشی و غرور که صورت نهادید بر خاک گور؟
چه شد آن همه خودپسندی و ناز که گشتید با بیکسان همطراز؟
چه شد آن همه مستی و عیش و نوش؟ چه شد آن همه جنب و جوش و خروش؟
چه شد چهرههایی که آراستید؟ سر و صورتی را که پیراستید؟
اجل چشم بیشرمتان را ببست به رخسارتان خاک ذلت نشست
نه تخت و نه بستر، نه آسایشی نه عطر و نه زیور، نه آرایشی
به جای کِرِمهای مردم پسند بر آن چهره ها کرمها میخزند
نهادید دارایی خویشتن نبردید با خود به غیر از کفن!
تنها چیزی از این سازمان باقیمانده جنایاتی که علیه مردم ایران وعراق وکوردها در تاریخ ماندگار شده است وبس زیرا قدرت طلبی چشمایشان را کور کرده بود وتنها چیزی که میتوانستند ببیند رسیدن به قدرت و اهداف شوم خودشان بود که انهم حتی با همدستانشان هم سرش در گل ماند.
(پایان)