پدر و مادرم بخاطر بیخبری از دختر اسیرشان پیر و بی تاب شدند
ملاقات با خانواده زهرا حسینی در دفتر انجمن نجات گیلان
همین هفته جاری و مشخصا 8 اکتبر روز جهانی کودک بود که سازمان یونیسف ملل متحد برای بهبود وضعیت کودکان سرکوب شده آن را نامگذاری کرده است که سالگردش را همگان پاس میدارند.
به بهانه چنین روزی به یاد ایامی افتادم که فرقه ضد خانواده مجاهدین درآغازین دهه 1370 رقمی بالغ بر900 نوزاد وکودک ونوجوان را ازدامان پدرومادر مجاهدشان ربود وزیربمباران شدید منطقه ازعراق ناامن با ریسک مخاطرات مرگبار به اردن و النهایه بی توجه به مسئولیت انسانی وسرانجام شان به اروپا روانه شدند تا تقدیر هر آنچه حکم میکند به سراغشان آید واینچنین بود که خیانت وجنایت بسیاربزرگی را درحق کودکان و والدین شان مرتکب شدند که تاریخ به تلخی ازآن یاد میکند.
برای دریافت عمق تراژدی غمبار باهم به سرنوشت ناتمام یک زوج ناموفق با یک فرزند پسر بنام سعید ورود میکنیم که فرقه ی خانه خراب کن رجوی موسوم به سازمان مجاهدین خلق برایشان رقم زده است .
– زوج ناموفق مهدی خوشحال و زهرا حسینی نام دارند.
– خانه پدری این زوج درمنطقه ای بنام حسن رود (حوالی منطقه آزاد انزلی – کاسپین ) ازتوابع شهرستان رشت میباشد که هردوآنجا به دنیا آمدند وبزرگ شدند.
– مهدی خوشحال متعاقب انقلاب ضد سلطنتی 1357 پرشور و شر و خام خیالانه جذب سراب ادعایی اهداف سیاسی فریب دهنده ی سازمان مجاهدین خلق میشود وتا پای جان به خدمت گرفته میشود.
– زهرا حسینی اما بی توجه به مسایلی سیاسی وقت به زندگی عادی خود مشغول است .
– مهدی خوشحال به اقتضای هم محلی وهمسایه بودن به خواستگاری زهرا حسینی میرود.
– ازدواج با رضایت خانواده ی طرفین صورت میگیرد وسعید حاصل آن ازدواج با آینده ای نامعلوم پا به دنیا می گذارد .
– مهدی خوشحال به جرم هواداری با ورود فرقه تروریستی مجاهدین به فاز خشونت و ترور کور متواری میشود .
– زهرا حسینی با نوزاد معصوم خود روانه خانه پدری میشود تا بدور ازهمسر تحت حمایت خانواده قراربگیرد.
– چندی بعد فرقه رجوی درآن بحبوحه خطرناک دامی را برای مهدی خوشحال پهن میکند والقاء میکند که وضعیت سرخ درانتظارش هست و چنانچه کشور را به جانب کردستان وعراق ترک نکند، دستگیر و روانه زندان جمهوری اسلامی میشود و ناگزیر شکنجه واعدام را خواهد دید.
– خبرفراراز کشوربه گوش زهرا حسینی می رسد ومات ومبهوت می ماند وباخود می گوید من که اهل سیاست نیستم وخطری متوجه من وفرزندم نیست !
– با انکارزهرا واصرارمهدی نهایتا بخاطرحفظ کانون خانواده وآینده سعید ، با ریسک خطراقدام به ترک وطن کرده وروانه پایگاههای رجوی درعراق میشوند.
– درقدم اول مهدی خوشحال به آرزوی خود میرسد ولیکن زهرا حسینی با مناسبات تشکیلاتی بیگانه است واحساس فشارمیکند ودرخواست اعزام به اروپا را دارد.
– این زوج به اقتضای مقررات فرقه ای فقط میتوانند هفته ای یک شب ویک روز( پنجشنبه شب وروزجمعه ) درکنارهم درمجموعه ای بنام اسکان باشند.
– زهرا حسینی ازاین مقررات خسته میشود وعلاقه مند است که تمام روز و هفته درکنار همسر و فرزند باشد.
– روزبه روز بر زهرا سخت گرفته میشود ودستورتشکیلات می آید که طفل 4 ساله نیز باید پانسیون شود تا زهرا بتواند درامورات یومیه فعالتر شود تا زودتر درآرمان رهبری ذوب شود.
– زهرا ازشدت مصائب ومشکلات و آلام دچار بحران ولاجرم افسردگی میشود.
– زمان بدین صورت بتدریج گذشت تا اینکه تراژدی وحشت آور دیگری درفرقه رقم میخورد واعضای نگون بخت را به چالشی بزرگ میخواند.
– بدنبال دستورتشکیلاتی طلاق اجباری ، مهدی خوشحال مقاومت میکند ودم به اعتراض وعصیان برمی آورد وتن به طلاق نمیدهد .
– زهرا حسینی که بشدت مغزشویی شده بود درقبال دریافت رده وکرسی درعبورازمضحکه انقلاب از مهدی پیشی میگیرد وحکم طلاق وجدایی ازهمسر را می پذیرد.
– مهدی بشدت بهم میریزد وبا همسر درگیر میشود ومیگوید من مسبب و بانی چنین زندگی مشقت باری برایت شده ام وحال دریافت دیگری ازسازمان ورجوی پیدا کردم وقصد ترک سازمان واعزام به اروپا را دارم ومیخواهم که با من درادامه مسیرهمراه باشید.
– زهرا حسینی دیگرباراجازه نمی یابد که به ملاقات مهدی خوشحال برود وبه گفتگوبنشیند چونکه به دستور رجوی با هم حلال نیستند وحال زهرا به حریم رهبری میرود!
– مهدی خوشحال بخاطرامتناع ازپذیرش انقلاب (طلاق اجباری ) به زندان رجوی میرود شاید که ازتصمیم خود عقب نشینی کرده وبه آستان بوسی رجوی برود ولی هیهات ………
– بلافاصله درهیاهوی زندگی آسیب دیده زوج ناموفق و درآستانه حملات هوایی امریکا با 32 کشورعلیه کشورعراق درسال1370 ، رجوی فرصت طلبانه درپاشیدن کانون خانواده پیشی میگیرد و900 نوزاد وکودک ونوجوان ازجمله سعید 6 ساله را ازدامن مهربانانه مادران می رباید وبی آنکه آینده ای برای کودکان متصورباشد ، روانه اروپا میشوند .
– مهدی خوشحال عزم جزم برای ترک وجدایی ازرجویها را پیدا میکند وقاطعانه با یک نه قاطع البته با پذیرش رنج ومشقات فراوان خود را به اروپا می رساند وبه یک فعال حقوق بشر و روشنگرعلیه مناسبات فرقه ای رجوی تبدیل میشود .
– زهرا حسینی هم همسرش را ازدست میدهد وهم کودک نازنینش را ومیزان فشار روحی وجسمی بیشتری را به جان میخورد و دم بر نمی آورد.
– سعید ازسرخوش اقبالی به یک خانواده ایرانی مقیم آلمان سپرده میشود و به دور از مهرومحبت پدرومادر، بزرگ وبزرگترمیشود و دررشته وکالت فارغ التحصیل میشود وازدواج میکند که دوفرزند پسرحاصل ازدواج میباشد.
– مهدی خوشحال بواسطه جدایی از رجوی وروشنگری اکتیو علیه مناسبات فرقه ای رجوی وانجام امر خیرخواهانه درراستای رهایی اسرای نگون بخت ، عوضش را ازخدا میگیرد وبه یگانه فرزندش سعید درآلمان می پیوند.
تراژدی غمبار زوج ناموفق فقط به خودشان محدود نمیشود بلکه خانواده های آنان نیزدرایران درشمارقربانیان فرقه ی رجوی قرارمیگیرند ورنج وآلام زیادی را متحمل میشوند.
درملاقات جدید با خانم مرضیه حسینی که به اتفاق همسرگرامی دردفترانجمن صورت گرفت می شنویم: ” خواهرم زهرا هنوزکه هنوز است خبر ندارد که دونوه پسر از یگانه فرزندش سعید دارد .چونکه رجویها اجازه نمیدهند که زهرا با فرزندش سعید ارتباط داشته باشد و یا دستکم یک تماس تلفنی با سعید بگیرد وبتواند با او و نوه هایش صحبت کند وخوشحال شود وخوشحالی زهرا یعنی که جدا شدن ازرجوی وپیوستن به جگرگوشه هایش درآلمان .”
خانم مرضیه حسینی بغض آلود ادامه میدهد: ” البته من وخانواده ام هم دست روی دست نگذاشتیم تا تماشاگر زندگی برباد رفته خواهرعزیزم باشیم ودراین راستا با آرزوی دیدار و رهایی زهرا چند باربه اتفاق دیگرخواهرم به عراق ناامن رفتیم وحتی یکبار پدر پیرم را با خود به همراه بردم شاید که زهرا با شنیدن صدای ملتمسانه پدربه ملاقات مان بیاید که البته بعدها فهمیدم زهرا اختیاری نداشته است وصرفا از رهبران گروه دستورمی گرفته است وحال مشکل من؛ پدر و مادر سالمند وپیرم هستند که بی تاب وبی قرارند ودرآرزوی درآغوش کشیدن زهرا لحظه شماری میکنند .”
خانم مرضیه حسینی درخاتمه ملاقات درحالیکه چشمانش پرازاشک بود از آقای پوراحمد درخواست کرد: ” بعنوان یک خواهرکوچک ازشما میخواهم کار خیروانسانی وخدا پسندانه وبیاد ماندنی برایمان انجام دهید وآن اینکه خبرموثق دارم که خواهرم زهرا به دنبال سعید ونوه هایش هست وشما این لطف را بکنید که آنان به هم برسند ودرکنارهم درآلمان زندگی شادی داشته باشند ودیگراینکه من هم ازخواهرزاده ام سعید وفرزندانش بیخبرهستم ولطف کنید ارتباط مان برقرارشود وخود وسایراعضای خانواده مان خاصه پدرومادرچشم انتظارم را سرشار از شادمانی کنید.”
تهیه وتنظیم : دقت کار