گردهمایی ایران آزاد در اشرف ۳ ، کلای گشاد مریم رجوی بر سر اعضای مجاهدین خلق آلبانی
نگون بخت فرقه رجوی
مریم رجوی هدف از برگزاری این گردهمائی را پس گرفتن ایران اعلام کرده است؟! که به اندازه کافی وادادگی و خالی بودن چنته این فرقه فلک زده را نشان میدهد. آنزمان که این فرقه با توپ و تانک های اهدائی صدام حسین در مناطق مرزی ایران مستقر بود چه غلطی کرد که الان بخواهد از روستای کوچک «دُورس» در بیابانهای آلبانی و صدها کیلومتر دور از مرزهای ایران و با تعدادی تروریست پیر و بیمار که هر روز خبر مرگ یکی و فرار دیگری به گوش می رسد ایران را فتح کند؟
حال مروری بر گذشته: دو روز مانده به حمله نیروهای آمریکا به عراق برای سرنگونی دیکتاتور عراق، صدام حسین، مسعود و مریم رجوی در سالن اجتماعات اشرف برای ما نشست توجیهی گذاشتند. تا خط کار دوران جنگ آمریکا با عراق را ترسیم کنند. در این نشست توجیهی که تا ساعت ۱۲ شب طول کشید مسعود رجوی گفت تا روزیکه ارتش آمریکا به ما حمله نکرده ما بطور مسلح و با ادوات جنگی آماده در کنار مرزهای میهن منتظر خواهیم ماند. اما با اولین حمله هوائی یا موشکی به قرارگاهای مجاهدین، به سمت خاک میهن حرکت خواهیم کرد؟! رجوی در این گردهمائی به صراحت گفت که خط کار بعد را نمیداند. شاید خاک آزاد کردیم و استراتژی جنگ آزادیبخش نوین را با آزاد کردن خاک تغییر دادیم. مسعود در ادامه با آب و تاب گفت اگر آمریکائیها گفتند کجا؟ خواهیم گفت: یوری خاک میهن. این آخرین پز انقلابی مسعود رجوی بود.
همان شب بعد از اتمام گردهمائی مسعود و مریم رجوی، همه نفرات به سرعت به مقرهای خود برگشتند. تانکها و توپها و نفربرها استارت خوردند تا برای تعیین سرنوشت نهائی در کنار مرزها باشیم. آنجا در کنار مرز خیلی ها دوست داشتیم پرونده مجاهدین خوب بسته شود. چون خیلی خوب میدانستیم به اعتماد ما مسعود رجوی خیانت کرده است و همه ما میدانستیم توان سرنگونی نداریم ولی تنها دلمان را به یک چیز خوش کرده بودیم همه میگفتیم هرچه بود دیگر تمام شد. تمامی ذلتها و خاری که در نشستهای عملیات جاری و انتقادی میکشیدیم دیگر تمام خواهد شد. میرویم تا همه سربدار دفتر زندگیمان را خوب ببندیم. اما تمامی لحظه های انقلابی ما سرابی بیش نبود. تناقض از همان استقرار اول آشکار بود. برخلاف تصورات ما برای نبرد سرنوشت، سیستم ارتش آزادیبخش روی استقرار و لمیده گی هر چه بیشترمتمرکز بود. همه ما متناقض بودیم و نیروها احساس سرخوردگی میکردند تا اینکه یکی از نفرات متناقض بدلیل فشارهای روحی و روانی مناسبات سازمان در روز روشن تعدادی از نفرات در حالیکه پشت خودروی آیفا نشسته بودند را به گلوله بست و یکی از آنها به نام سعید نوروزی در دم کشته شد.
همه «رزمندگان» با اینکه میدانستیم جز شکست و مرگ چیزی انتظار ما را نمیکشد ولی بخاطر خلق حاضر بودیم ایستاده و سرخ فام مرگ را در آغوش بکشیم اما سازمان برخلاف ما بجای آماده سازی عملیاتی چه از نوع تدارکاتی و چه از نوع رزمی و شناسائی مثل اشرف ما را دنبال نخود سیاه میفرستد. از جمله برای جمع آوری گلوله های تانک تی ۶۲ که در دپوی مقر فیلق (سپاه) دوم توسط ارتش عراق مخفی شده بود، یا خود تانک های تی ۶۲ که بلاصاحب افتاده بودند.
همچنین سازمان ما را برای خرید اتوبوسهای شرکت واحد بغداد که اهالی دزدیده بودند و برای فروش پیش ما میامدند میفرستاد تا به قیمت صد دلار آنها را بخریم یا لودر و بولدوزر دزدی شده از اهالی را میخریدیم در این دوره استقرار در کنار مرز تمامی محورهای عملیاتی و نیروهای مجاهدین بسیج خرید و جمع آوری اموال دزدی شده دولت عراق بودند. در این دوره مقر ما به فرماندهی مهناز شهنازی صد روی صد تمامی اموال دزدی شده توسط اهالی منطقه را خریداری کردیم.
اما تنها چیزیکه در این وسط فراموش شده بود جنگ آزدایبخش بود تا اینکه ما در این ترددات و کنتاکت با اهالی منطقه از اهالی شنیدیم که دولت عراق (صدام حسین) یک هفته است که سرنگون شده است حال خربیار و باقالی بار کن. سازمان سرنگونی دولت صدام حسین را انکار میکرد تا اینکه دید دیگر دروغ فایده ندارد و مجبور شد بطور رسمی سرنگونی صدام حسین را اعلان کند.
بعد از علنی شدن سرنگونی صدام گشتهای اسکورت مجاهدین بطور مسلح نیروهای آمریکائی را اسکورت میکردند. در نشست توجیهی خلع سلاح که برای محور پنجم توسط رقیه عباسی گذاشته شد وقتی یکی از بچه ها در جمع به رقیه گفت وقتی دیدم خودروهای اسکورت ما آمریکائیها را اسکورت میکنند احساس شرم کردم رقیه برگشت گفت: گه خوردی شرم کردی مگر تعصب ارتش آزادیبخش را نداری. اینها صاحبخانه جدید ما هستند. برای گرد آوری سلاح آمده اند و ما با آنها قرارداد امضا کردیم و من نفر قرارداد با آنها هستم. حالا همه نیروها باید در یک نقطه بلند در دید نیروهای آمریکائی جمع شوند و هر موقع من گفتم همه سلاحها و تانکها را میبریم مقر سپاه دوم عراق ( فیلق ۲ ) در امام ویس و آنجا تحویل آمریکائیها میدهید. بعد از رفتن رقیه عباسی همه بچه ها گیج بودند. هضم این همه دروغ را که سازمان سر سرنگونی به ما گفته بود را نداشتیم.
بالاخره سازمان ما را بالای یک تپه جمع کرد. دورتا دور ما را تانکهای آمریکائی محاصره کردند و همه توپهای تانکهایشان را روی تپه ای که ما مستقر بودیم نشانه روی کردند. منصور مداح کم عقل ترین فرمانده مقر سی و پنج از محور پنجم میگفت بچه ها آمریکائیها آمدند از ما محافظت کنند و وقتی ما سوال کردیم این چه محافظی است که لوله های توپش را روی ما نشانه روی کرده است جوابی نداد و خفه خون گرفت.
همان شب را تمامی نفرات محور پنجم گرسنه و تشنه روی تپه گذراندیم. صبح فردای همان روز یک تانک فرماندهی نیروهای آمریکائی وسط تپه ها در بغل تانکها و توپها و نفربرهای مجاهدین لحظه ای توقف میکرد و با جی پی اس مختصصات آنها را ثبت میکرد و به دقت تمامی سلاحها توسط آمریکائیها سرشماری شد تا اینکه حوالی ساعت ۱۰با نظارت و کنترل نیروهای آمریکائی مواد غذایی و آب بدست ما رسید. حوالی ظهر باز سرو کله رقیه عباسی پیدا شد به دستور رقیه همه تانکها و نفربرها و توپها از سنگرها بیرون آمدند و بخط شدند. اما اینبار هلی کوپترهای آمریکائی بالای سرما بودند و با اسکورت این هلی کوپترها تمامی تجهیزات محور پنجم به فیلق ۲ منتقل شد و بعد تمامی تانکها و ادوات جنگی ارتش آزادیبخش توسط تیم مهندسی نیروهای آمریکا تا آخرین فشنگ به کمک خود مجاهدین در شمال اشرف منفجر شدند.
بعدها رجوی به یگانها پیام داد. اگر امروز این سلاح ها را از دست دادیم ناراحت و نگران نباشید انشالله بزودی سلاح های پیشرفته تری از دست همین آمریکایی ها دریافت خواهیم کرد.
گویی این مردک کوتوله تنها برای مزدوری و وطن فروشی و ارباب عوض کردن آفریده شده بود.
گردهمایی ایران آزاد در اشرف ۳ ، کلای گشاد مریم رجوی بر سر اعضای مجاهدین خلق آلبانی
***