نگاهی به غروب استراتژی مجاهدین در عملیات ”فروغ جاویدان“ قسمت دوم

نگاهی به غروب استراتژی مجاهدین در  عملیات ” فروغ جاویدان “ قسمت دوم

دروغ بزرگ برای توجیه خیانت بزرگ

لینک به قسمت اول

برگرفته از گفت و گوی جواد فیروزمند با محمدحسین سبحانی

مطلب زیر توسط ایران قلم ویرایش و از گفتار به نوشتار تبدیل شده است

با تشکر از آقای جواد فیرومند و انجمن آریا ایران

ایران قلم ـ 08.08.2019

Forough Javidan 7

محمد حسین سبحانی :

البته کشته هایی که خود سازمان طی اطلاعیه رسمی اعلام کرده است مبنی بر 1400کشته و بیش از 1000 مجروح است.البته سازمان تلفات حکومت اسلامی را در دروغی فاحش 55 هزار نفراعلام کرده است! یعنی چطور ممکن است که نیرویی که حداقل نصف آن افرادی بودند که از خارج از کشور آمده و بدون آمادگی بودند با یک نیرویی عملیاتی در حال جنگ که 8 سال هم این جنگ را با عراق تجربه کرده جنگیده باشد و 55 هزار نفر از آنها را کشته باشد و خودش تنها 1400 نفر تلفات داده باشد؟!

جواد فیروزمند :

البته فقط همین مورد نیست؛ در 40 سال گذشته اگر همه اطلاعیه های عملیات هایی که توسط سازمان مجاهدین انجام شده -از عملیات های تروریستی داخل ایران تا بمب گذاری ها و همین طور بقیه عملیات هایی را که سازمان از داخل عراق انجام داده است- را جمع آوری کنیم و تعداد کشته های طرف مقابل را جمع بزنیم سر به میلیون ها نفر می زند.

محمد حسین سبحانی:

درست است،همین طور در اعلام تعداد زندانیان سیاسی در همان اوایل، سازمان مجاهدین شمار زندانیان سیاسی را 120 هزار نفر اعلام می کرد. به عقیده من بالاترین کمک به جریانی که ما به آن انتقاد داریم این است که بخواهیم با ابزار دروغ با آن مبارزه کنیم. پدیده مقابل هر کس، هر نهاد و هر سازمان و دولتی می خواهد باشد، وسیله نامشروع و غلط به مرور هدف را نامشروع  می کند ، حتی اگر این هدف در ابتدا مردمی به نظر می رسیده است، بنابراین هدف وسیله را توجیه نمی کند. ارقام دروع 55 هزار کشته از نیروهای نظامی ایران ، نیروهای نظامی که 8 سال در حال جنگ بوده اند از  هفت تا هشت هزار نیرویی که نیمی از آنها حتی  سلاح به دست نگرفته بوده اند و با لباس و. کت و شلوار به عراق آورده بودند، یک دروغ بزرگ است.

جواد فیروزمند: و ما هم دروغ های آن ها را بپذیریم.

محمد حسین سبحانی: با تاسف و شرمندگی ، باید گفت هم بپذیریم و هم باور کنیم!

همه این ها حاصل این بود که مسعود رجوی به لحاظ سیاسی تصمیم گرفت عملیات فروغ جاویدان را برعکس همه صحبت هایی که می کرد انجام دهد؛مثلا همواره درباره آقای خمینی می گفت که “جنگ مایه حیات خمینی است!” و “صلح باعث سرنگونی خمینی است!”و… و وقتی همه این ها با پذیرش آتش بس و قطعنامه 598 از سوی ایران همه چیز برای رجوی به بن بست رسید و  لاجرم او را در راه انجام این عملیات قرار داد. مسعود رجوی مصاحبه ای در نشریه شماره 131 سازمان مجاهدین  و پس از صدور قطعنامه 598 در سال 66 توسط سازمان ملل درباره جنگ و صلح داشته است که می گوید:

“جنگ مایه حیات خمینی است و صلح باعث سرنگونی اوست.به این دلیل به جنگ ادامه می دهد که می خواهد در قدرت بماند و به قول خودش لِه نشود یا لِه شدنش را چند صباحی به تاخیر بیاندازد.”

که صد البته سوال کننده که خبرنگار آزاد یا متعلق به رسانه های بین المللی یا رسانه های فارسی زبان نیز نبوده است و فردی به نام آقای جابرزاده از مشئولین ارشد و مرید های رجوی بوده است و خود را نیز در ابتدای مصاحبه معرفی می کند، سوالی را که از قبل نیز مشخص بوده را از مسعود رجوی می پرسد که :

“آیا از این حقایق می توانیم نتیجه بگیریم که اگرچه صلح پیوسته در دسترس و امکان پذیر بوده، اما تا خمینی هست مردم هیچ وقت روی صلح را نخواهند دید؟” مسعود رجوی هم در جواب می گوید:”بله، قطعا! چون سرنوشت خمینی با جنگ و اختناق گره خورده است.”

همه این ها ارزیابی ها و تحلیل های اشتباهی بوده است که هیچ گاه سازمان مجاهدین خلق و مسعود رجوی نمی خواهند درباره آن ها پاسخ دهند.این تحلیل های غلط سازمان مجاهدین همین الان و در شرایط کنونی هم ادامه دارد.

جواد فیروزمند : و البته این ها فقط تحلیل نیستند، من معتقدم که مجاهدین این تحلیل ها را پایه های فکری و ایدئولوژیکی خود قرار داده اند و بر همین مبنا بود که افراد خود را به عملیات های متفاوت فرستادند و در بسیاری از نواحی مرزی گرفته تا تمام نقاط کشورمان ایران و در شهرهای مختلف به کشتن دادند و اگر رجوی به دنبال برعکس جلوه دادن این موضوع است، من فکر می کنم بیشتر برای فرار از پاسخگویی تاریخی است..!

محمد حسین سبحانی: همیشه سازمان مجاهدین خواسته تا اشتباه را با اشتباه و خیانت را با خیانت جبران کند و اگر بخواهیم این بحث را همین طور به عقب ببریم به 30 خرداد 60 و …و حتی به زندان های شاه می رسد. در واقع به همان بحثی که جوهره آن این است که “خمینی رهبری انقلاب را به سرقت برده است!” و اگر تمام این صحبت ها و تحلیل های رجوی را فشرده کنیم و عصاره آن را بگیریم همین جمله است که

“رهبری انقلاب  به سرقت رفته است! ”

من باید رهبر این انقلاب می شدم! چون وقتی حرف از سرقت زده می شود، او می گوید سرقت کننده خمینی است،اما سوال این است که از چه کسی به سرقت رفته است؟ از مسعود رجوی دیگر! از سید رجال العالمین!که بعدا خانم مریم رجوی را هم تبدیل کرد به سید نساء العالمین!

بنابراین ضمن تائید صحبت شما باید بگویم که اصل موضوع چیز دیگری بوده است و این تحلیل ها ریشه در آن دارد. در واقع اصل موضوع هرگز گفته نمیشد و افرادی مثل ما و افراد دیگری که اکنون در آلبانی اسیرهستند را با این حرف ها و به اسم تحلیل تحت تاثیر قرار می داده اند. در واقع افراد را به این شکل فریب داده و مغزشویی می کردند.

اما بحث را می خواهم با این پرسش ادامه دهم که:

اساسا سازمان مجاهدین و مسعود رجوی بعد از پذیرش قطعنامه 27 تیرماه 67 از سوی ایران تا سوم مرداد که عملیات فروغ جاویدان آغاز شده است، چه راه حل هایی پیش روی او بوده است و چه کارهایی را می توانسته انجام دهد؟

از نظر من سه راه حل می توانست داشته باشد؛

اول این که بگوید من اشتباه کردم، یعنی مبارزه مسلحانه اشتباه بود، آمدن به عراق هم اشتباه بود، درگیری زودرس و ایجاد تضاد، دامن زدن به بحث لیبرال ارتجاع ، بارز کردن تضادها در بین مردم و جلوگیری از قوام پیدا کردن، شکل گرفتن و عادت کردنِ جامعه به تمرین دموکراسی،آزادی و مسائلی از این دست هم اشتباه بوده است. یعنی بیاید و بپذیرد که اشتباه کرده است که این امر از مسعود رجوی برنمی آمد!

من و شمایی که در سازمان بوده ایم و با آن آشنایی داریم باید بپذیریم که اگر واقعا اگر مسعود رجوی می آمد و می گفت که من اشتباه کرده ام و بیایید از این جا مسیرمان را تصحیح کنیم،دیگرعملیات فروغ جاویدان انجام نمی شد.می گفت ما به این جا هر چه گفتیم نشده است، صادقانه هم گفته ایم، اما اشتباه کرده ایم و باید از این به بعد خود را تصحیح کنیم. من فکر می کنم در آن شرایط ارتباط آدم هایی مانند من و شما با سازمان مجاهدین عمیق تر می شد. برای این که اشتباهاتش را می پذیرفت و در مقام انتقاد از خود برمی آمد. حداقل مثل خمینی که می شد، اما او این کار را هم نکرد…

راه حل دوم پیش پای رجوی در آن زمان این بود که همین راه را برود که رفت.یعنی عملیات فروغ جاویدان را انجام دهد و همان طور که در صحبت های خود او نیز هست که می گوید که:

“این تنها فرصتی است که وجود دارد! اگر از این فرصت تاریخی استفاده کنیم بعد از آتش بس ما در این جا(در عراق) قفل خواهیم شد!”

و بر این اساس راهکار پیش روی خود را انجام این عملیات دید.

سومین راه حل او این بود که نه از خود انتقاد کند و اقرار به اشتباه کند و نه عملیات فروغ جاویدان را انجام دهد؛ یعنی هیچ عکس العمل مشخصی نداشته باشد. البته در این وضعیت سازمان، اعضا و جامعه همه این پرسش را مطرح می کردند که “پس آن تحلیل هایی که می گفتی چه شد؟!”

بنابراین رجوی در این یک هفته برنامه ریزی و سازماندهی کرد تا بتواند عملیات فروغ جاویدان را انجام دهد .  به نظر من این عملیات غروب یک استراتژی برای مسعود رجوی و سازمان مجاهدین خلق بود، هر چند که نمی توان برای عمل ها و عکس العمل های سازمان مجاهدین از اصطلاحات این چنینی استفاده کرد.چون ریشه آن ها اساسا مسائل دیگر است. این عملیات مسعود رجوی را در منجلابی که پیش آمد بیشتر فرو برد و می توان در بحثی مفصل به تاثیرات سیاسی و اجتماعی که بعد از فروغ جاویدان پیش آمد نیز پرداخت. انقلاب و طلاق های اجباری از دل این شکست حاصل شد.

نیروهایی که سازمان مجاهدین از اردوگاه اُسرای جنگ ایران و عراق به اردوگاه سازمان مجاهدین برای جبران تلفات خود آورد نیز از دل همین شکست بیرون آمد.

خط استخدام نیروی کار نیز از همین شکست حاصل شد و مسائلی از این دست که نیاز به بحث مفصل تری دارد.

درست است که در سال 1364 بحث انقلاب ایدئولوژیک پیش آمد، ولی هنوز روش ها و نشست های مغزشویی، نشست های عملیات های جاری و بسیاری از مسائل دیگر تا این میزان قوام پیدا نکرده بود و تا این حد به صورت جدی در سازمان دنبال نمی شد.هر چند که مسائل دیگری از قبل نیز بود، اما به این شکل نبود که همه چیز تا این حد به هم گره بخورد و طلاق های اجباری و مسائلی از این دست صورت گیرد.

چواد فیروزمند : اساسا نشست های عملیات جاری که بعدها در تشکیلات مجاهدین به این شکل مرسوم شد در آن مقطع که اشاره می کنید وجود نداشت و بیشتر انتقادهای روزانه و نشست های انتقاد از خود برگزار می شد که حاوی انتقادات بسیار ساده ای بود که حتی ضعیف ترین افراد نیز می توانستند آن را تحمل کنند.اما بعد از مواجه شدن با چنین شکستی بود که به درون خود بازگشتند و آن ذات فرقه ای خود و داستانی را که همه می دانند را تحت عنوان نشست های عملیات های جاری پایه گذاری کردند که کاکُل همه این ها غسل هفتگی و بسیاری از چیزهای دیگر بود که بعدها افتضاحات پشت این ها نیز مشخص شد…

محمد حسین سبحانی: بله،در تائید صحبت شما باید بگویم که واقعا سازمان مجاهدین بعد از سال 67 با شتاب بیشتری حرکت کرد. حتی در عکس های مسعود و مریم رجوی که از آن زمان وجود دارد می بینید که تا آن مقطع عکس های حنیف نژاد ، موسی خیابانی و اشرف ربیعی هم پشت این ها بود. به عبارتی تا آن زمان هنوز این رهبری کاریزماتیک و بحث مرید و مراد و مباحث فرقه گرایانه تا این میزان در سازمان عمیق نشده بود، از این نقطع به بعد عکس های خودشان ( مسعود رجوی و مریم رجوی )  را می گذاشتند  پشت خودشان و صحبت می کردند. بنابراین درست است که سناریوی انقلاب ایدئولوژیک رجوی  در سال 1364 با طلاق مریم عضدانلو از مهدی ابریشمچی و ازدواج ! با مسعود رجوی در سی خرداد 1364 آغاز شد ،  اما در سال 67 به دلیل به وجود آمدن خلاء های سیاسی-استراتژیک و چرایی حضور در عراق پس از اتمام جنگ ایران و عراق، سبب مطرح شدن سوالاتی می شد که پاسخ نداشت و سازمان مجبور بود با حربه های مختلف این سوالات را سرکوب کند. بنابراین عملیات فروغ جاویدان یک سرفصل تاریخی است که سازمان مجاهدین را نه تنها برخلاف تبلیغاتی که می کند در تاریخ به عنوان نیرویی که به مسئولیت خود عمل کرده است نیز مطرح نمی کند، حتی او را در سیر قهقرایی عمیقی نیز فرو برد تا جاییکه به یک فرقه تمام عیار تبدیل گردیده است.

مثلا اعدام های سال 67 یکی از بحث های مهمی است که در مورد حکومت جمهوری اسلامی وجود دارد که اتفاقا برادر خود بنده یعنی حسین سبحانی نیز در حالیکه از سال 1360 دستگیر و در زندان های اوین و قزل حصار در حبس بود ، او  ابتدا حکم ابد گرفت و سپس بعد از مدتی تبدیل به 15 سال شد، ولی در همین  مقطع یعنی وقوع  عملیات فروغ جاویدان  اعدام شد.

درست است که باید نقض حقوق بشر و اعدام چند هزار نفر را توسط جمهوری اسلامی محکوم کرد، اما نمی توان به این موضوع به صورت مستقل از سایر مسائل پرداخت. اما سهم افراد باید در بروز این حوادث مشخص شود. سوال من این است که آیا عملیات فروغ جاویدان در اعدام دسته جمعی این افراد تاثیر نداشته است؟

باید بگویم تاثیر داشته است! آیا کاری که حکومت کرده درست بوده است؟ نه، آن هم کارش جنایت بوده است! ولی باید بگویم که کار رجوی هم جنایت بوده است.در واقع نمی توان این مسائل را با همدیگر ندید.

من انتقادم به آن دسته افرادی است که خود را فعال حقوق بشر می دانند، اما نه صدمه ای از اعدام های سال 67 خورده اند و نه این مسائل را در ارزیابی آن اعدام ها در نظر می گیرند. سوال این است که حکومت که همان حکومت بود، پس چرا این اعدام ها را سال 66 یا 65 انجام نداد؟ چرا افراد را تک تک آزاد می کرد و آن ها به عراق می رفتند. چه مساله ای باعث شد که این موضوع پیش بیاید؟ پاسخ این است که دلیل آن وحشت و هراسی بود که سازمان مجاهدین با عملیات فروغ جاویدان در میان زمامداران حکومت ایران ایجاد کرد. بنابراین باید همه این ها را با هم دید و سهم هر کدام را در وقایعی مانند اعدام های سال 67 مشخص کرد.

جواد فیروزمند:  البته من نیز چنین دیدگاهی دارم و همچون شما معتقدم که عملیات فروغ جاویدان بسیار موثر و حتی عامل شماره یک در وقوع اعدام های سال 67 بوده است. اما درباره همین عامل نباید این نکته را فراموش کرد و آن استفاده وسیع صدام حسین از مجاهدین در جبهه های جنگ علیه ایران بود. یعنی به نظر من آن تاثیرات در کنار تاثیر عملیات فروغ جاویدان برای حکومت بسیار تشدید کننده بود که دست به چنین اقدامی بزند…

محمد حسین سبحانی : درست است. این یک مساله تاریخی است که باید در بررسی دلایل بروز اعدام های سال 67 به آن نیز پرداخته شود. اما می خواهم به بیان خاطراتم بپردازم و از شما هم برای یادآوری صحیح آن ها کمک بخواهم. چون می خواهیم بررسی کنیم که چطور سازمان مجاهدین طی یک هفته به این نتیجه رسید که چنین عملیاتی را انجام دهد.همان طور که به خاطر دارید سازمان حتی در آن زمان یگان هوایی نداشت، اما در عرض چند روز یگان هوایی آن ایجاد شد.

ابتدا این را بگویم که قبل تر و در یکی از نشست های شورای مرکزی که بحث عدم پذیرش صلح و آتش بس توسط جمهوری اسلامی مطرح بود، رضا منّانی که همین 5 سال پیش در درگیری با نیروهای عراق کشته شد بلند شد و سوال کرد:

“اگر به هر دلیل رژیم خمینی آتش بس را بپذیرد ما چه خواهیم کرد؟”

مسعود رجوی از روی زرنگی و طبق عادت همیشگی خود پس از قدری درنگ رو به محمود عطایی کرد و گفت: “شما که رئیس ستاد ارتش آزادی بخش هستید بگویید که چه می کنیم؟ ” عطایی هم گفت:

“هیچ، آتش می کنیم و می رویم!”

در این جا مسعود رجوی در تکمیل صحبت عطایی می گوید:

“البته وظیفه ما این است که هر چقدر که می توانیم پذیرش آتش بس از جانب رژیم جمهوری اسلامی را به تاخیر بیاندازیم.”

یعنی از یک طرف می گفت صلح طناب دار رژیم است و از طرف دیگر این مساله را بیان می کرد.

همین سوالی را که رضا منّانی مطرح کرد نشان می دهد که بحث روشن بوده است. من نیز در این نشست ها بوده ام، برخی اوقات با خودم می گویم که چرا من آن زمان این بحث ها را متوجه نمیشدم؟! چطور به این اشکالات پی نمی بردم؟!  یکی از پاسخ هایی که برای خود دارم این است که این قدر با کار زیاد نیرو را مشغول می کردند که فرصت فکر کردن پیدا نمی کرد. این قدر نیرو را خسته می کردند که به دنبال فرصتی حتی نیم ساعته برای خوابیدن بود! این یک روش بود که با ایجاد خستگی مفرط در نیرو شرایطی را ایجاد کنند که متوجه برخی مباحث نباشد.این مساله نه فقط برای من، بلکه برای همه اعضای سازمان صدق می کرد که باید 18 تا 20 ساعت در شبانه روز کار می کردند و سه تا چهار ساعت می خوابیدند، و وقتی می خوابیند، از خستگی مثل یک جنازه بودند و به لحاظ جسمی و اساسا فرصت و لاجرم توان فکر کردن و تمرکز بر روی مسائل پیدا نمی کردند.

جواد فیروزمند: و انجام کارهای اغلب بیهوده…

محمد حسین سبحانی : بله،همین طور است. اما این جواب رجوی در آن جلسه نیز فَکت دیگری است که نشان می دهد مسعود رجوی مایل به شکل گیری آتش بس نبوده است. بنابراین به دنبال هر دسیسه و نیرنگی بود تا این اتفاق یعنی پذیرش قطعنامه از سوی دو طرف یعنی ایران و عراق صورت نگیرد. بر این اساس در نشست توجیهی که در 31 تیر سال 67 یعنی سه یا چهار روز پس از پذیرش قطعنامه 598 انجام شد مواردی مطرح شد که برای تاریخ و آینده روشن کرد که  ارتش آزادی بخش رجوی زاییده و زائده ارتش صدام حسین  بوده است . مطالعه و بررسی عملیات های نظامی  آفتاب و چاچراغ که دقیقا چند ماه قبل از عملیات فروغ جاویدان بوده است گواه روشنی است که نه سازمان مجاهدین ، بلکه این عملیات ها را ارتش صدام حسین با حمایت در زمین و هوا و  با نیروی لجستیکی و تسلیحاتی ارتش او  صورت گرفته بوده است و تنها شناسایی این عملیات ها بر عهده مجاهدین بوده است. اما در  جلسه توجیهی مسعود رجوی صحبت هایی می کند که به لحاظ تاریخی بسیار مهم است و موضوعی را که ذکر کردم را بهتر نمایان می کند.

در جلسه توجیهی عملیات فروغ جاویدان برای اعضای سازمان این مساله مطرح بود که بالاخره قرار است چه کار کنیم؟

البته تحرکاتی وجود داشت و جابجایی نیروها در ستادها و لشگرهای مختلف در حال انجام بود و برخی آماده سازی های اولیه توسط مسعود رجوی به فرماندهان آن بخش های نظامی داده بود. در این جلسه صحبت هایی از سوی رجوی شد که قسمت هایی از آن که به بحث ما کمک می کند را بازگو می کنم. ابتدا او به عملیات چلچراغ اشاره می کند و می گوید:

“مگر ما نگفته بودیم که مرد روزهای بزرگ هستیم؟ کارهای بزرگی را در پیش داریم؟ مگر ما نمی گفتیم که امروز مهران، فردا تهران؟ پس حالا نقشه ایران را بیاورید که کل این نقشه ماکت عملیاتی ماست!” پس از این صحبت های رجوی وِلوِله جمعیت برخاست و همه شعار دادند:”امروز مهران،فردا تهران! “

البته این شعار امروز مهران، فردا تهران را مروین دایملی، نماینده محلس آمریکا که مشابه برادران مجاهد ” جان بولتون ” و ” رودی جولیانی ” فعلی مطرح کرده بود که در اصل این صحبت را نیز سازمان مجاهدین در دهان او گذاشته بود! بنابراین در آن جلسه بحث را با این شکل و با این شور و هیجان آغاز می کند. او در جایی در خصوص ضرورت عملیات فروغ جاویدان به دروغ می گوید:

“باید بدانید که ما از قبل تصمیم به انجام این عملیات بزرگ را داشتیم. فقط می خواستیم که آن را دیرتر انجام دهیم. اما پذیرش قطعنامه کار ما را تسریع کرد.”

البته به جای این که بگوید کار ما را خراب کرد! می گوید کار ما را تسریع کرد و ادامه می دهد:

“یعنی به دلیل شرایط سیاسی جدید مجبوریم یکی دو ماه کار را زودتر انجام دهیم.”

و سوال این جاست که چرا مجبورید؟ رجوی  ادامه می دهد:

“تصمیمی که ما گرفتیم تصمیم بسیار حساس و مشکلی بود و ما چاره ای جز عمل نداریم.اگر الان اقدام نکنیم، فرصت از دست خواهد رفت. زیرا بعد از این که بین ایران و عراق صلح برقرار شود، ما در این جا قفل می شویم و دیگر نمی توانیم کاری انجام بدهیم و از لحاظ سیاسی تبدیل به فُسیل می شویم.”

همین پاراگراف را در نظر بگیرید؛ این سخنان در خصوص ضرورت انجام عملیات فروغ جاویدان مطرح شد و سوالی که این جا مطرح می شود این است که چرا پس از انجام این عملیات هم در عراق قفل شدید؟ ضمن این که دیگر کاری نمی توانستید بکنید و فُسیل شدید؟ و چرا از طرفی دیگر تبدیل به یک فرقه تمام عیار شدید؟

جواد فیروزمند: البته بعد از عملیات فروغ این ها به دنبال راه های دیگری نیز رفتند؛ اگر خاطرتان باشد دست به انجام عملیات مربوط به کُردها در داخل خاک عراق و در نواحی مرزی زدند. همچینین دست به تولید و اعزام واحدهای تروریستی به داخل خاک ایران زدند. این در واقع تَبَعات چنین استراتژی بود که می توان گفت در گِل گیر کرده بود، اما از سوی دیگر باید به صدام حسین و پولی که در ازای حضورشان در عراق از او می گرفتند و در اروپا سرمایه گذاری می کردند، به این شکل پاسخ می دادند و افراد بیشتری را چه از خودشان و چه در داخل ایران به کشتن دادند.

 

محمد حسین سبحانی : حالا که این بحث را باز کردید در تائید صحبت شما باید بگویم این ها مجبور بودند که پاسخ اعضای تشکیلات را به نحوی بدهند و نیروها را سرگرم کنند. درست است که یک سری عملیات در مناطق مرزی و کُردی عراق انجام دادند؛ اما اغلب این ها واقعی نبود و بیشتر جنبه تبلیغاتی داشت تا نیرو را به این مساله مشغول کنند که ما در حال انجام کار هستیم و قفل و فُسیل نشده ایم! ضمن این که صدام حسین نیز دیگر به آنها اجازه انجام عملیات نمی داد، مگر عملیات هایی را که خودش پیشنهاد می کرد. اگر فیلم هایی که سرویس امنیتی عراق و مخابرات عراق به جا مانده است و در آن ها صدام حسین با مسعود رجوی و مهدی ابریشمچی نشست داشته اند را ببینید متوجه خواهید شد که نوع عملیات را نیز سرویس امنیتی صدام حسین پیشنهاد می کند.

جواد فیروزمند: و اگر بخواهیم عملیات های شاخص این دوره را در نظر بگیریم عملیات ترور صیاد شیرازی ولاجوردی بوده است.

 

محمد حسین سبحانی: و خیلی‌های دیگر. البته در این مقطع چون عراق آتش بس را پذیرفته بود، دیگر نمی توانست در مرز دست به عملیات بزند. چون در غیر این صورت به لحاظ قوانین بین المللی صدام حسین متهم به نقض قطعنامه می‌شد. بنابراین مواردی را  خود صدام برای اجرا در داخل ایران به دست مجاهدین می داد.

در ادامه جلسه توجیهی عملیات فروغ جاویدان مسعود رجوی می گوید:

“کاری که ما می خواهیم انجام دهیم در حد توان و اِشِل یک اَبَرقدرت است. چون فقط یک اَبَرقدرت می تواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند!”

دلیل این صحبت او این است که تصمیم داشت تا 48 ساعته به تهران برسد. او ادامه می دهد:

” به طور مثال بغداد تا خاک ایران 180 کیلومتر فاصله دارد و در طول 8 سال جنگ، ایران ادعای گرفتن آن را نکرده است و همین طور عراق نیز ادعای گرفتن تهران را نکرده است. اما ما می خواهیم برویم و تهران را بگیریم.”

ببینید، این جاست که می گویم عملیات فروغ جاویدان یک خیانت بوده است و این سوال  پیش می آید که آیا مسعود رجوی باور داشت که می تواند این کار را انجام دهد؟! تصور من این است که به هیچ وجه باور نداشت، او می دانست  عملیات فروغ جاویدان با شکست سنگین و سهمگینی روبرو خواهد شد، او خودش می دانست که در سالن اجتماعات قلعه اشرف در عراق دارد نقش بازی می کند و  بقیه اعضای سازمان را دارد به بازی می گیرد، او خودش می گوید ارتش های کلاسیک ایران و عراق با چند صد هزار نیرو نتوانسته اند به پایتخت های طرف مقابل  ـ بغداد یا تهران ـ  برسند ، اما مسعود رجوی همه را به بازی می گیرد و فرمانده نظامی  سیاسی برای تسخیر کرمانشاه و همدان و قزوین و تهران تعیین می کندو عمق دجالیت در اینجاست که به محمود عطایی و مهدی ابریشمچی می گیود وقتی تهران را فتح کردید اتاق من در طبقه پنجم در ستاد انزلی ( خیابان طالقانی تهران ) را برای من آماده کنید. اینجاست که روشن می شود رجوی اشتباه یا حماقت نکرده است، رجوی خیانت کرده است و  او  آگاهانه هزاران نفر را سر به نیست کرد تا نگوید اشتباه کردم، نگوید مبارزه مسلحانه و تروریستی اشتباه بود، نگوید ورود به عراق و بازوی ارتش صدام حسین شدن ، خیانت بود و غیره.

ادامه دارد