چرا کسانی جذب فرقه ها می شوند و باقی می مانند

چرا کسانی جذب فرقه ها می شوند و باقی می مانند

چرا کسانی جذب فرقه ها می شوند و باقی می مانند

مهدی خوشحال، ایران فانوس، 21. 01. 2023

در جهان امروز اشخاص و گروه هایی که به سمت فرقه های سیاسی و مذهبی گرایش دارند، دلایل مختلفی از جمله سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و مذهبی و تربیتی و النهایه، خانوادگی دارند. فرقه ها، معمولاً در مناطق سرد ظهور و رشد می کنند. فرقه ها در محیط های سرد به ویژه مناطقی که کانون خانواده اصالت ندارد منصه ظهور بیشتری دارند. امروزه در محافل غرب که خانواده اصالت ندارد و کانون خانواده سرد است و انسان ها تنها هستند، گرایش به سمت فرقه ها از مابقی نقاط دنیا بیشتر است. همچنین، فرقه ها تنها محیط مناسب برای افراد پایین جامعه نیستند بلکه افراد بالای جامعه به خصوص هنرمندان که روحیه حساس تری نسبت به اقشار دیگر جامعه دارند، شرایط جذب در فرقه ها را دارند. بسیاری از فرقه ها در ابتدا، فرقه نبودند بلکه گروه ها و انجمن های عام المنفعه و نیکوکار و مردمی بودند که در اثر مرور زمان و مواجه با شرایط  دشوار و لاینحل جامعه، دچار دگردیسی شده و در نظام و سازماندهی هرمی بستر مناسبی جهت فرقه شدن پیدا می کنند و در انتها با ایدئولوژی بسته و فرقه ای، مابین خود و دیگران خط کشی های محکم و سرخ بر پا می کنند و از ترس آلوده نشدن به خطا و گناه و عدم فنا و انقراض، هر روز خود را از قانونمندی های جهانشمول، دور و دورتر می کنند و احیاناً در مقابل قانونمندی های جهانشمول و سایر استانداردهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی اجتماع، قرار می گیرند و مانند قبایل کهنه، موقعیت و موجودیت خود را در تضاد با سایر ارزش های انسانی و اجتماعی و سیاسی، ابراز می دارند. مافیا، در ابتدا یک گروه عام المنفعه و نیکوکار بودند و ماسون ها، نیز که قدیمی ترین و مخوف ترین فرقه جهان به استعداد نیرویی شش میلیون هستند، از سنگتراشی شروع کردند.

بنابراین، فرقه ای که از روز اول فرقه نبود بلکه نهادی مردمی و اجتماعی و سیاسی و برآمده از دل مردم بود و سوختش را از مردم و جامعه دریافت می کرد، در مسیر راه و جداشدن از مردم و ارزش های اجتماعی، ناچار است سوخت را از خودش و یا از بیگانه و با سرویس دادن های مشکوک، به دست آورد.

فرقه ها، معمولاً نیروهای خود را در راستای کنترل و مراقبت صد در صد و همه جانبه، از تخصص و مهارت و قابلیت های فردی و اجتماعی دور می کنند و در زندگی اجتماعی تا شخصی و خانوادگی آنان دخالت و اعمال نفوذ می کنند و در ادامه مسیر اعضای خود را وابسته به امکانات و ایدئولوژی فرقه ای و متوهم و پخمه بار می آورند به گونه ای که عضو فرقه تخصص و توان و انگیزه لازم جهت خروج از فرقه را نداشته و در دنیای بیرون قادر به زندگی و حیات نباشد.

فرقه ها، در راستای جلب توجه دیگران به خشونت و انتحار رو می آورند، خشونت بر علیه خود و یا علیه دیگران را رمز ماندگاری و جاودانگی خود می پندارند. فرقه ها، در خاتمه کار وقتی همه ی توان و نیرو و انگیزه شان را از دست دادند، حرف تازه ای برای گفتن ندارند و به پوچی می رسند و انتحار جمعی، آخرین گزینه جهت جاودانه شدن شان است که ناگزیر به آن دست می زنند. البته فرقه های مذهبی نیز وجود دارند که از بنیاد با خشونت و سیاست مخالفند.

به راستی چرا گروهی به سمت فرقه ها گرایش دارند و در راه رسیدن به مقصد، اسیر و معتاد و ماندگار در فرقه می شوند، فرقه ای که در ابتدا قرار بود وسیله راه باشد ولی بعداً به هدف و مقصد بدل می گردد.

شادروان احسان نراقی، نویسنده کتاب „از کاخ شاه تا زندان اوین“ در گفت و گویی که در کتاب „در خشت خام“ با یکی از دوستانش دارد، در باب شناخت ماهیت فرقه مجاهدین خلق، فصل مهمی به نام „جمع معتادین“ دارد. معتادین، در اصل تنها به مواد مخدر عادت ندارند بلکه در جمع حقیر خود از رفتار و گفتمان و فرهنگ و ادبیات ویژه ای که مختص خودشان است، استفاده برده و لذت می برند. می گویند، زنی که همسرش معتاد بوده و در جمع معتادین نشست و برخواست داشت و باعث بی آبرویی خانواده می شد، روزی از روزها زن به شوهرش نصیحت می کند جهت حفظ آبروی خانواده بهتر است موادش را در خانه مصرف کند و در جمع دیگران آبرو و حیثیت خانواده را به باد ندهد. مرد خانه در پاسخ زنش گفت، این که می گویی درست است اما ما در جمع معتادین ضمن استفاده از مواد همچنین به مسخره بازی و لودگی نیز مشغولیم که اینها در خانه قابل اجرا نیست.

بنابراین، آنچه که عضو فرقه را در مناسبات غیر استاندارد و غیر عرفی باقی می دارد، تنها اهداف و آرمان و آرزوهای فرقه ای نیست، بلکه فرقه ها خارج از مناسبات و قانونمندی های جهانشمول به رسوم و عادات و ادبیاتی منحصر به فرد دست می یابند که مختص خودشان است و عضو فرقه ضمن اعتیاد به مواد افیونی یا همان اهداف و آرمان و ارعاب سازمانی همچنین به جمع معتادین نیز اعتیاد می یابد.

همچنین، پائولو کوئلیو نویسنده معروف برزیلی و نویسنده کتاب „کیمیاگر“ در کتاب „یازده دقیقه“ که این کتاب را با نگاه انسانی و عرفانی به نگارش در آورده است شرح حالی از یک دختر جوان برزیلی و به قول خودش بدنام به نام ماریا، در کاباره و روسپی خانه های کشور سوییس دارد. پائولو کوئلیو، در این کتاب از ساز و کارهای جذب و سوء استفاده از دختران جوان آن هم در کشور مدرنی چون سوییس، پرده بر می دارد و اشاره دارد. بسیاری از کارآفرینان و کارفرمایان که مشاغل ویژه ای چون کاباره و میکده و دیسکوتک و غیره، دارند از دختران جوان به ویژه در کشورهای دیگر استفاده ابزاری می کنند. یکی از آن ها که هر از گاهی به کشور برزیل می رفت و با وعده های اقامت و پول و رفاه و شهرت، دختران جوان را فریفته و آن ها را استخدام می کرد، یکی از دفعات قرعه به نام دختر جوانی به نام ماریا، می خورد و او در ابتدا با کوله باری از امید و آرزو عازم سفر به کشور سوییس و کار در یک کاباره با درآمد بالا، می شود.

ماریا، به خاطر این عزم سفر به غربت و در نهایت کار در یک کاباره می شود که او در اصل از یک خانواده فقیر می آید و آرزو دارد پس از کسب پول و شهرت، ضمن تحقق رویاهایش که یک مرد ثروتمند و با هوش و خوش قیافه، بود به موطن خود برزیل بازگردد و برای خانوداه که پدرش یک فروشنده دوره گرد و مادرش دوزنده بودند یک مزرعه بخرد و مابقی عمرش را نزد خانواده به خوشی سپری کند اما این ها در ابتدا اگرچه واقعی اما در مواجه با جاذبه ها و فریب های کار در کاباره، توهمی بیش نبود و ماریا در همان روزهای اول کار فهمید که کارفرما به او دروغ گفته و از درآمد بالا خبری نیست ضمناً ماریا اجازه گفتگو و برخورد با مشتریان را نداشت و از دنیای بیرون نیز منع شده بود.

ماریا به جاذبه ها و فریب ها و مناسبات جدید آلوده می شود و در دنیای جدید که از او تنها به عنوان وسیله و ابزار در یک مکان بسته استفاده می کرد، عاشق مردی نقاش می شود اگرچه کماکان به عزم و اراده خود پایبند است تا روزی با دست پر رویایش را در برزیل و نزد خانواده محقق نماید.

عضو فرقه نیز همین است. او که در ابتدا به دنبال تبلیغات دروغ با کوله باری از امید و آرزو و خیال خام عازم محیط و مناسبات فریبنده می شود و جاذبه های اغواگرانه هوش و عقل از سرش می ربایند به زحمت می تواند به یاد بیاورد که او در ابتدا و از روز اول برای چیز دیگری و وارد محیط دیگری شده بود، اما حال هم خودش تغییر کرده و هم محیط اطرافش نسبت به آن چه که فکر می کرد و انتظار داشت، عوض شده اند.

„پایان“