چشم اندازهای پیش روی مجاهدین در شرایط جدید

شهروز تاجبخش، وبلاگ مجاهد، 23.11.2016

پس از انتقال تمامی نیروهای فرقه رجوی به خارج از عراق و از دست دادن موقعیت حضور در کنار مرزهای ایران به مثابه مهم ترین تفاوتی که رجوی برای فرقه اش قائل بود و آن را موجب برتری و منحصر به فرد بودن فرقه اش بر دیگر جریان های اپوزیسیون می دانست و در شرایطی اشتباه بودن تصمیمات متوهمانه رجوی مهر تاییدی عینی خورده است  اکنون پرسش اینجاست که در این شرایط جدید مجاهدین چه خواهند کرد و با چه راهنمای عملی دیگر بار نیروهای باقی مانده را در تشکیلات به خود مشغول کرده و چگونه با بحران های حل ناشدنی ای که بر تار و پود تشکیلات شان تنیده شده است روبرو خواهند شد .
در سالهای حضور فرقه رجوی در عراق ، رجوی همواره با تخطئه کردن فعالیت سازمان ها و گروه های ایرانی دیگر ، کنش سیاسی بدون داشتن پشتوانه ای نیرویی که پتانسیل عمل نظامی داشته باشد را باطل شمرده و با آن مرزبندی می کرد .
از نظر رجوی ، راه حل ، “ ارتش آزادیبخش “ ی بود که در کنار مرزهای میهن باشد و غیر از این هرچه بود به شدت غلط شمرده شده و در منطق مجاهدین اعتقاد داشتن به آن حرام و گناه کبیره محسوب می شد .
رجوی در تشریح استراتژی فرقه اش حتی حساب کردن بر قیام های مردمی را نیز شرک به تحلیل های خود می دانست و هر موضعی که تلویحا این خط و یا امکان دیگری را تایید می کرد در درون تشکیلات سرکوب می شد ، هرچند البته گذر زمان نشان داد که او بر سر هیچ یک از تحلیل های بی پایه خود نیز نایستاد و به اقتضای زمانه و میزان فشارهای وارده از بیرون ، آنها را در عمل تغییر داد .
اکثر سازمانهایی که فعالیت سیاسی و حتی نظامی ـ تروریستی دارند ، در صورت تغییر خط مشی مبارزاتی ، غالبا با اعلام مواضع شان تکلیف مخاطبان خود را روشن می کنند و لزوم تغییر استراتژی را نه به دلیل عوامل تاکتیکی بلکه از دل تغییرات ایدئولوژیک بیرون می کشند و نهایتا با اعلام مواضع جدید و ذکر دلایل و انگیزه های تغییرات ایجاد شده از آن دفاع می کنند .
اما مجاهدین در طول تمام سالیان گذشته نشان داده اند که حتی برای نیروهای خود و هوادارانشان غیر قابل اعتمادند و با مسئولیت نپذیرفتن در پاسخگویی به تناقض های عملکرد خود ، انتظار شفافیت از آنها عملا امیدی واهی است و این واقعیتی است که نیروهای وفادار به فرقه رجوی نیز بر آن صحه می گذارند ،مسأله اینجاست که در شرایطی که تنها بهانه و دلیل موجودیت این فرقه ، جدای از تلاش برای مزدوری دولت های بیگانه فقط میتواند فعالیت سیاسی باشد و در عمل هم جز این از دست رجوی بر نمی آید ، هراس از این تغییر و عدم جسارت اعتراف به آن ، رجوی و فرقه اش را در سردرگمی پیچیده ای گرفتار کرده است که عدم پاسخگویی در مورد مرگ رجوی ، ریزش روزافزون نیرویی ، حمله به منتقدان و … تنها گوشه ای از تبعات این سردرگمی است .
مجاهدین گرچه مجبور به ترک عراق و فاصله گرفتن از شعارها و شعائر نظامی ـ تروریستی شده اند اما توان تغییر استراتژی و اعلام راهنمای عمل در شرایط جدید را ندارند و با توجه به اینکه سر تمام سالیان گذشته فعالیت سیاسی در غرب ، از جانب  رجوی مسیری به سوی حل شدن در بورژوازی و حتی دم زدن از آن علامت نه جنگ به شمار می رفته است ، اکنون که در عمل شرایط جدیدی به فرقه تحمیل شده است ، شرمگینانه به دنبال تطبیق خود بوده و برای فعالیت در شرایط جدید می بایست به ته صف دیگر نیروهای سیاسی بروند ، موقعیتی که منطق تمامیت خواهانه رجوی آن را بر نمی تابد و از آنجا که در دیدگاهش، این تنها فرقه او است که “ مبارزه “ می کند و درب گفتگو با دیگر نیروهای ایرانی همواره از طرف رجوی بسته بوده است ، به نظر می رسد که مجاهدین در این شرایط بیشتر در انزوای خود فرو روند و به عرضه خود برای مزدوری دولت های بیگانه ادامه دهند .
آری ، رجوی اگر زنده است ، توان علنی کردن خود را ندارد چرا که پاسخی برای هزاران پرسش اساسی که پیش روی اوست در چنته نمی یابد ، پرسش هایی که پاسخ مسئولانه و صادقانه به هریک از آنها مساوی با پایان فرقه رجوی و انحلال آن است .

۱۶/۱۱/۱۹
شهروز تاج بخش