در سوگ پدر
دلم تنگ می شود برای روزهایی که بودی
برای تو پدرم که دیگر حضورت را احساس نخواهم کرد…..
پاییز آمد من نمی دانستم با آمدنش زندگیمان به معنای واقعی خزان زده خواهد شد
چگونه برای نبودنت اشک نریزم؟
مرا ببخش که عشق به تو را پنهان کردم
مرا ببخش که دلتنگی هایم را از تو پنهان کردم تا غصه نخوری
و نگرانم نشوی.
در آخرین تابستان دیدارمان گرمی دستانت
یخ اندوه اینهمه سالهای دوری از تو را
آب کرده بود. حالا مرا ببخش که
امروز نیستم تا سرت را در آغوش بگیرم و
باید از این راه دور دست تو را ببوسم.
مرا ببخش که نمی توانم درکنارت باشم.
اکنون آسوده بخواب
دیگر رنج دوری تو را غمگین نخواهد کرد.