تبخیرشدگان فاز تهاجم سیاسی
مهدی خوشحال، ایران فانوس، 03.01.2017
طبیعی است جاده سیاسی که عوض می شود و قطارش ناچار به تعویض ریل می شود، فشار زیادی به ریل و قطار وارد می شود که طبق رسوم، عده ای از قطار پیاده می شوند و عده ای زیر ریل قرار می گیرند و تا قطار بخواهد دوباره به مسیر و ریل جدید عادت کند، تلفات و قربانیانی به دنبال دارد که این بار اول نیست و نخواهد بود.
فاز تهاجم سیاسی در فرقه مجاهدین که از چند ماه قبل آغاز شد، بنا بر سنت همیشگی، قربانیانی داشته و خواهد داشت. نیروهایی که با سرعت از پایین می برند و رها می شوند، اما در بالا فرق می کند. رهبران جدید، در این مرحله و جهت تطبیق دستگاه با مرحله جدید یعنی فاز تهاجم سیاسی، می بایست اطلاعات و نیروهای مسئله دار و مسئله ساز را که با دستگاه سیاسی جدید، سازگاری ندارند را بسوزانند و از میان ببرند.
در کتاب تبخیرشدگان که محصول سه سال کار تحقیقی و از سال 1384 آغاز شد، چنان که شرحش رفت و لینکش در پایین می آید، تعدادی توان سازگاری با دستگاه نظامی در عراق را نداشتند. این نیروها اکثراً جزو نیروهای پایین بودند و بندرت نیروهای بالا در این میان دیده می شوند. این نیروها، اطلاعات چندانی نداشتند و یا اگر داشتند، به مرور زمان سوخته و خود نیز به زعم فرقه، کارتهای سوخته بودند. در کتاب تبخیرشدگان، به 17 مورد از قربانیان فرقه رجوی پرداختم که آن نیروها قادر نبودند خود را در شرایط فاز نظامی و شرایط فوق اختناق آن ایام، وفق دهند و ناچاراً با روشهای مختلف از سر راه برداشته شدند.
http://www.iran-fanous.de/books/Tabkhir.pdf
فاز جدید فرقه مجاهدین که تهاجم سیاسی نام دارد، نوع قربانیانش فرق می کند. اگر در فاز نظامی نیروهای پایین مستحق قربانی شدن بودند، در فاز سیاسی جدید این نیروهای بالا و دارای اطلاعات بالا هستند که باید قربانی شوند و از سر راه برداشته شوند.
پس از سناریوی مرگ مسعود رجوی که برای اولین بار در گردهمایی مجاهدین در پاریس از زبان ترکی الفیصل یکی از مسئولان اطلاعاتی عربستان سعودی، جاری شد و تقریباً مقاصد سنارونویسان بر آورده شد و دارد آب ها از آسیاب می افتد، نوبت بعدی قربانی دیگری است که طی هفته قبل اعلام شد. محمدرضا کلاهی، عامل انفجار 7 تیر سال 1360 در ایران، سال گذشته و در هلند به دست باندهای مافیایی ترور شده است.
http://news.gooya.com/didaniha/archives/2016/12/222023.php
در این مصاحبه تلویزیونی که از صدای آمریکا و توسط مجری مهدی فلاحتی پخش شد، شخص راوی و افشاگر، مرتضی صادقی نام دارد که ساکن هلند است و معلوم نیست که ایشان عضو سازمان اکثریت است و یا هوادار فرقه رجوی. چون که ایشان مرتضی صادقی، تمامی اطلاعات ناقصش و سمت و سویش در ارتباط با تبخیرشدن محمدرضا کلاهی با اسم مستعار علی معتمد، در راستای فاز جدید سیاسی فرقه رجوی است. مطالبی متناقض و سانسور شده و سناریویی که انگار کسی دیگر آن را نوشته و آقایان مرتضی صادقی و مهدی فلاحتی، مجری آن سناریو می باشند.
در این سناریو، همچنین مرتضی صادقی به حمایت از خط جدید فرقه رجوی، تاکید دارد که سناریو محرمانه و قتل مشکوک و فضا سنگین و خطرناک است و لازم است تا بینندگان و خوانندگان، فقط گوش کنند و باور کنند و صلاح نیست تا کسی دنبال قضیه را بگیرد و کش بدهد.
طبیعی است وقتی که جنگ است و پای عراق و اشرف و دلار و اربابان جنگ طلب، در میان است، کسانی چون مسعود رجوی و محمدرضا کلاهی و مسعود کشمیری و سایر بازیچه ها، می بایست به مثابه قهرمانان و نمادهای جنگ و خشونت، زنده باشند و ارج و قرب داشته باشند و نیروهای تحت امر نیز با شنیدن نام و آوازه همین ها به کار خود ادامه دهند. اما زمان که عوض شد و مرحله و فاز تغییر کرد، نیروهای دارای اطلاعات نظامی و تبعات حقوقی، که هر کدام مجری سناریوهای جنجالی و بازار گرم کن سابق بودند، این بار به جد مزاحم راه و فاز جدید هستند، به ویژه و به قول سران فرقه، قهرمانان عملیاتهای ویژه دارای اطلاعاتی هستند که به سهولت قادر به تشویش افکار و خراب کردن راه و روش جدید هستند. بنابراین، در فاز جدید که تاریخ مصرف قهرمانان عملیاتهای ویژه به پایان رسیده است، می بایست در ملاء هواداران و اربابان جدید، به گونه ای از اسم و آوازه بیافتند و به فراموشی سپرده شوند و حتی اطلاعاتشان که از همه مهم تر است، سوزانده شود تا راه جدید بهتر باز شود و نیروهای پایین و این بار مجریان خط سیاسی، دوباره و مجدداً راه جدید را بی مانع و بی پرسش، طی طریق کنند.
در این فاز جدید مبارزه یا معامله، مسعود رجوی و محمدرضا کلاهی و دیگران که هزینه زیادی پایشان رفته و هر کدام صدها جان انسان را سیبل اهداف و آرمان و تمرین تیر و ترکش خود قرار داده بودند، تا زنده بودند نان شان را مریم قجر و ابریشم چی و اربابان قدرت، می خوردند و مردم نامحرم بودند. حال که پهلوان پنبه های سابق تنها به دلایل اطلاعات نظامی و مشکوکی که در اختیار داشتند بایست از دور خارج شوند، مجدداً می بایست نان مرگ شان را مریم قجر و ابریشم چی و اربابان قدرت بخورند.
اگر محمدرضا کلاهی عامل انفجار 7 تیر و بزرگترین ترور تاریخ ایران بود، در این صورت می بایست کسانی که او را عضوگیری کرده، اعتماد کرده، ساپورت کرده، اطلاعات در اختیارش گذاشته، مهمات و ابزار و فرمان انفجار و دلار و راه فرار و غیره در اختیارش گذاشته اند نیز پایشان گیر باشد، چرا چنین نیست؟
اگر محمدرضا کلاهی عامل انفجار 7 تیر بود، می بایست آن قدر قدرت و اعتماد به نفس داشته باشد که بعدها بتواند از مواضع و حقوق خود در مقابل آمران انفجار 7 تیر، دفاع کند و از جایگاهش حفاظت کند و از اربابان قدرت و کسانی که نانش را می خوردند بخواهد تا همچنان وی را حراست و ساپورت کنند.
اگر محمدرضا کلاهی که پس از سالیان در کشور هلند زندگی کرد و به گذشته و عمل خود فکر و تامل کرد و پشیمان شد، می بایست آن قدر توان و دانش داشته باشد تا از مردم و قربانیان اقدام خود عذر تقصیر بخواهد.
محمدرضا کلاهی که سناریوی 7 تیر سال 1360 پای او نوشته شد، چرا هیچ کدام از گزینه های فوق را عمل نکرد؟ نه از عمل خود دفاع کرد و نه آن را نفی کرد؟ بنابراین او خودش نبود. همان طور که مسعود رجوی خودش نبود، بلکه هر چه بود، منافع اربابان قدرت بود. چون که مسعود رجوی و محمدرضا کلاهی و دیگران، قهرمانان پوشالی و ساختگی و مترسکانی برای جو گیر شدن قربانیان و ایجاد قربانگاه و افزایش قربانیان بیشتر بودند تا همواره نان جنگ شان را اربابان قدرت بخورند.
قهرمانان پوشالی چون محمدرضا کلاهی عامل انفجار حزب جمهوری اسلامی و مسعود کشمیری عامل انفجار دفتر نخست وزیری و سایرین، تنها مجری سناریوها و اقدامات نظامی و قربانیان آن عملیاتها نبودند، بلکه آنان با عمل و اقدامات خود باعث جوگیرشدن و تشویق و مرگ هزاران تن دیگر شده اند که این دومی، جرمی و خسرانی کمتر از اولی نیست.
مسعود رجوی و محمدرضا کلاهی و دیگران که جزو چهره های پوشالی و مترسکان و سالها پرده نشین و منتظر بودند، امروز زنده و یا مرده بودن شان ارزشی ندارد، بلکه این اطلاعات راست و دروغ شان است که ارزش دارد و می تواند تجربه راه آیندگانی باشد که دیگر اشتباه این نسل را مرتکب نشوند.
تبخیرشدگان فاز جدید فرقه رجوی که حال به فرقه مریم قجر بدل شده است، همچنان ادامه خواهد داشت چون که هنوز در داخل فرقه کسانی هستند که اطلاعات شان مانع جدی بر سر راه فاز جدید، تهاجم یا معامله سیاسی، است و قربانیان این فاز نشان از آن دارند که فاز قبلی مبارزه مسلحانه، برگشت پذیر نیست و اربابان جدید حاضر نیستند از فرقه مجاهدین به مثابه گذشته استفاده نظامی بکنند.
„پایان“