محمد حسین سبحانی: مجاهدین خلق ، از تهران تا تیرانا ـ قسمت سوم
ایران قلم ـ ۱۰٫۰۶٫۲۰۱۸
من ترجیح می دهم به خاطر اینکه بحث خوب پیش برود خلاصه ای دو قسمت قبلی این گفتگو ها را خدمتتان عرض کنم و بعد دنباله بحث را پی بگیریم. در این سلسله گفتارها ابتدا بحث مختصری در مورد سی خرداد ۱۳۶۰ و سرآغاز مبارزه مسلحانه توسط سازمان مجاهدین خلق آغاز کردیم و پرسش هایی را مطرح کردیم که چرا مجاهدین خلق به شرایطی رسیدند که نه تنها نتوانستند به برقراری دمکراسی در درون جامعه ایران کمک کنند ، بلکه حتی خودشان در درون مناسبات تشکیلاتی خودشان زندان های انفرادی درست کردند و زندان سازی و زندان بانی راه انداختند تا امروز که به پادوی قدرت های خارجی و جنگ طلب تبدیل شده اند؟
این پرسش مطرح شد که چرا سازمان مجاهدین خلق که قرار بود جمهوری اسلامی را در سال ۱۳۶۰ ، شش ماهه سرنگون بکند، از تهران به تیرانا در آلبانی رسیده است و متعجبانه کماکان به جای ارزیابی گذشته ، همچنان مانند سی و شش سال گذشته رهبری سازمان مجاهدین بر مشی خشونت و ترور باور دارد.
این ضرورت را مطرح کردیم که لازم است سی خرداد ۱۳۶۰ مورد نقد و بررسی جدی قرار بگیرد ، چرا که بسیار مهم و عبرت آموز است تا نسل جوان ایران بیشتر بداند و از تجربیات آن پند و درس بگیرد و با آگاهی که کسب می کند جامعه در مقابل خشونت و راه حل های مسلحانه برای حل و فصل مشکلات سیاسی اجتماعی واکسینه شود.
اما اگر بخواهیم بحث را دنبال کنیم باید به این موضوع اشاره کنیم که در نهضت آزادی در دهه ۱۳۴۰ خورشیدی سه گرایش عمده در نهضت آزادی وجود داشت. با این توضیح که خود نهضت آزادی در سال ۱۳۴۰ از جبهه ملی دوم جدا شد.
الف ـ گرایش اول که آقای طالقانی و مهندس بازرگانآن رانمایندگی می کردند دارای گرایشات مذهبی و ملی بودند و ویژگی مذهبی آنان برجسته تر از گرایشات ملی آنها بود . البته آقای طالقانی عضو نهضت آزادی نبودند ولی از این جریان حمایت شایانی می کردند.
همانطور که اشاره کردم یکی از دلایل جدایی آیت الله طالقانی و مهندس بازرگان وآقای یدالله سحابی از شورای مرکزی جبهه ملی و تاسیس نهضت آزادی در۱۳۴۰ گرایش های مذهبی آنها بود، و در واقع انتقاد رهبران نهضت آزادی جدید التاسیس به رهبران جبهه ملی این بود که به نیروهای مذهبی تکیه وتوجه لازم را نمی کنند.
گرایش دوم که تمایل به جبهه ملی داشت و انگیزه های ناسیونالیستی بیشتر از انگیزه های مذهبی در آنها مشاهده می شد و میتوان از افراد شاخص این گرایش به آقای حسن نزیه اشاره کرد.
اما گرایش سوم دانشجویان جوانی بودند که در کمیته دانشجویی نهضت آزادی و انجمن های اسلامی دانشگاه های تهران عضویت داشتند . فرضا محمد حنیف نژاد همزمان در آن مقطع هم نماینده دانشجویان جبهه ملی و هم نهضت آزادی در دانشکده کشاورزی کرج بود و این اعضای جوان نهضت آزادی یا مرتبط با آنها دارای گرایش های رادیکال در مبارزه علیه رژیم شاه شده بودند و اعتقاد داشتند دیگر راه های مسلمت آمیز برای مبارزه وجود ندارد. این گرایش را افرادی چون حنیف نژاد، نیک بین، سعید محسن، بدیع زادگان، لطف الله میثمی، پرویز یعقوبی، تراب حق شناس ، حسن افتخار جهرمی ، تراب حق شناس و….. تشکیل میدادند که البته روشن است که هیچکدام از آنها اعتبار سیاسی، تشکیلاتی شخصیت های شناخته شده ای مانند بازرگان و سحابی ها، حسن نزیه و صدر حاج سید جوادی و….. را نداشتند و در واقع به لحاظ سیاسی و ایدئولوژیک خود را شاگردان این شخصیت ها می دانستند. بتدریج چند نفر از آنان که فعالتر بودند، هسته اولیه سازمان مجاهدین را تشکیل دادند.
به روایت رهبری فعلی سازمان مجاهدین خلق، پانزدهم شهریور۱۳۴۴ سالگرد تاًسیس این سازمان توسط محمد حنیف نژاد، علی اصغر بدیع زادگان و سعید محسن می باشد.
اما اینکه واقعاً در این روز، یعنی روز ۱۵ شهریور ۱۳۴۴ ، بطور مشخص این سه نفر گرد هم آمده و تاًسیس سازمان مجاهدین خلق را بنیان گذاشته باشند، مورد تردید می باشد، زیرا برای اولین بار در بهمن ماه ۱۳۵۰،در اطلاعیه ای از نام “سازمان مجاهدین خلق” استفاده شده است و تا آن تاریخ از” آرم و نام سازمان مجاهدین خلق” خبری نبوده، و بطور پراکنده و غیر تشکیلاتی از بعضی ازاعضای سازمان، نام “نهضت مجاهدین” و” سازمان آزادیبخش ایران” شنیده میشده است. ضمناً باید یادآوری نمود که اساساً هنگام صدور اولین اطلاعیه سازمان در بهمن ماه ۱۳۵۰ ، محمد حنیف نژاد و سعید محسن و دیگر اعضای کمیته مرکزی در زندان بوده اند. شاید انتخاب عدد ۱۵ سمبلیک بوده است و برای آنچه که به عنوان قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ مطرح شد، از این زاویه عدد ۱۵ برای شهریور انتخاب شده است.
اما در ادامه بحث اگر از روایت بنیانگذاری سازمان مجاهدین توسط رهبر فعلی فرقه مجاهدین بگذریم، نقل قول های دیگری از اعضای اولیه و قدیمی سازمان مجاهدین وجود دارد که هسته اولیه و تشکیل دهنده سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۴۴ را محمد حنیف نژاد، سعید محسن، عبدالرضا نیک بین رودسری معروف به عبدی تشکیل داده بودند و اصغر بدیع زادگان از سال ۱۳۴۵ وارد کادر رهبری سازمان شد و تا سال ۱۳۴۷ و قبل از جدایی عبدالرضا نیک بین در کنار سه نفر دیگر فعالیت می کرده است.
اولین پرسشی که وجود دارد این است که چرا فرقه مجاهدین در شرح تاریخچه تاًسیس خود از عبدالرضا نیک بین نامی نمی برد؟
دومین پرسش این است که چرا فعالان سیاسی که از اعضای اولیه سازمان مجاهدین خلق بوده اند و هم اکنون در خارج از تشکیلات مجاهدین فعالیت می کنند وقایع تاریخی را بیان نکرده و نمی کنند ؟
چرا باید مردم دچار فراموشی تاریخی شوند؟ چه کسانی باید تاریخ مبارزات و شکل گیری سازمان مجاهدین را بیان می کرد؟ شاید فردی با مرور ومطالعه تجربه عبدالرضا نیک بین مسیر مبارزاتی و همراهی اش با سازمان مجاهیدن تغییر پیدا می کرد؟ اگر رهبری فعلی سازمان مجاهدین نگفت، که روشن است چرا نمی گوید، چرا بقیه نگفتند؟ چرا اعضای اولیه سازمان مجاهدین بعد از مارکسیست شدن در سال ۱۳۵۴ و بعدها سازمان پیکار و سازمان راه کارگر را تشکیل دادند، در این مورد در چند دهه گذشته تا هنگام مرگ عبدالرضا نیک بین سخن نگفتند؟
یادم هست نوار گفتگوهای تقی شهرام با حمید اشرف را چند سال قبل، یعنی حدود سی سال بعد از این گفتگوها در زمان شاه توسط زنده یاد تراب حق شناس منتشر شد. اما مشخص نیست این تاخیر ۳۰ ساله به چه دلیلی بوده است؟
اما با مطالعه و مرور تاریخی که به کتاب های در دسترس در این مورد داشته ام، اینطور می شود گفت که نخستین بار در شهریوط ۱۳۵۴ در بیانیه «اعلام مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق ایران» که به قلم تقی شهرام نوشته شده بوده بدون ذکر نام، به ماجرای عبدالرضا نیکبین بعنوان ” کناره گرفتن یکی از اعضای مرکزی سازمان از فعالیتهای انقلابی و رو آوردنش به «زندگی خردهبورژوایی» مطرح شد.
همچنین در سال ۱۳۵۸ در کتاب ” تحلیل آموزشی.بیانیه اپورتونیستهای چپ نما ” نوشته مسعود رجوی در صفحه های ۲۰۶ ـ ۲۰۷ و ۲۱۰ و همچنین در کتاب .در شرح تأسیس.سازمان مجاهدین خلق در صفحه ۴۲ و ۴۲ و همینطور ۴۷ آمده است که:
” در هـمین سـال یکـی از اعـضا کـه در کـنار بـنیانگذاران فـعالیت چشـمگیری داشت٬ بـه عـلت وابستگی های شخصی نتوانست فعالیت مبارزاتی را ادامه دهد٬ و علی رغم مواضع بالای سازمانی اش کنار گذاشته شد. نکته مهم اینکه بنیانگذاران سازمان به علت درک عمیقی که از مبارزه داشتند٬ و هـمچنین بـه اتکـای شـور و ایمانشان توانستند او را کنار بگذارند؛ اگرچه شاید در یک برخورد سطحی با مسئله٬ ادامه کـار او مشکـلی ایـجاد نمی کرد.”
بنابراین تنها این دو اشاره کوتاه بدون اشاره به نام عبدالرضا نیک بین وجود داشته است ، یکی شهریور ۱۳۵۴ توسط تقی شهرام و یک در سال ۱۳۵۷ توسط مسعود رجوی.
که البته تقی شهرام جدایی نیک بین را ” کناره گیری ” نوشته است و اما مسعود رجوی از واژه ” کنارگذاشتن ” استفاده کرده است این در صورتی است که عبدالرضا نیک بین کنار گذاشته نشده بود، بلکه خود مایل به ادامه همکاری نبود. به این موضوع آقای عبدالله شهبازی در کتاب ” تکوین اندیشه سیاسی مجاهدین خلق ” اشاره می کند که:
در ” شرح تأسیس و تاریخچه وقایع سازمان مجاهدین خلق ایران از سال ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۰» (تهران، ۱۳۵۸)، که مأخذ رسمی سازمان مجاهدین خلق در زمینه فعالیتهای اولیه آن بشمار میرود، کنارهگیری داوطلبانه نیکبین از مرکزیت سازمان «کنار گذاردن» او عنوان شده است.”
به جز آقای شهبازی ، منابع دیگری هم بوده اند که اشاره کرده اند که عبدالرضا نیک بین خود از سازمان مجاهدین کناره گرفته بوده است و نه اینکه اینکه کنار گذاشته شده بوده است که در ادامه به آنها اشاره خواهم کرد.
اما به جز دو اشاره کوتاه بدون اشاره به نام عبدالرضا نیک بین که یکی در شهریور ۱۳۵۴ توسط تقی شهرام در ” بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک سازمان ” و یکی هم در سال ۱۳۵۸ توسط مسعود رجوی در کتاب شرح تاسیس سازمان و بیانیه آموزشی دیگر هیچ رد و نشانی از عبدالرضا نیکبین وجود نداشته است تا سال ۱۳۷۹ خورشیدی.
براساس مطالعات من اولین فرد آقای لطف الله میثمی بوده که در سال ۱۳۷۹ به سوابق عبدالرضا نیک بین اشاره می کند. آقای لطف الله میثمی در سال ۱۳۷۹ هنگام انتشار کتاب خاطراتش به نام از نهضت آزادی تا مجاهدین به نام عبدالرضا نیک بین و نقش وی در سازمان اشاره می کند و در صفحه ۳۳۰ این کتاب می نویسد:
وقتی پیش بچه ها رفته بودم از محمد آقا (حنیف نژاد) پرسیدم: عبدی کجاست؟
قدری مکث کرد و کمی رنگ چهره اش تغییر کرد و پرسید: چطور؟
گفتم: قبلا با هم بودید هر وقت اینجا می آمدم، او هم بود.
گفت: مسائلی پیش آمد و یک سری اختلافات فکری پیدا کردیم، افکار چپ پیدا کرده بود، بعد از رفتن او ما یکدست شدیم.”
اما دومبن منبعی که به نام عبدالرضا نیک بین اشاره می کند، سعید شاهسوندی می باشد. آقای سعید شاهسوندی از مسئولین قدیمی سازمان مجاهدین نیز در مصاحبه با صدای ایران در سال ۱۳۸۶ می گوید:
“آرم سازمان مجاهدین که بالایش یک آیه قرآن نوشته شده، در پایینش زیر آن سندان یک تاریخ نوشته شده ۱۳۴۴٫ این تاریخ بنیانگذاری سازمان هست توسط حنیف نژاد سعید محسن و عبدی و بعدها اصغر بدیع زادگان.
من مطلب دیگری از آقای سعید شاهسوندی دراین مورد ندیدم تا سال ۱۳۹۵ و ۹۶ در مصاحبه هایی با آقای همنشین بهار به عبدالرضا نیک بین اشاره می کند. قبل از آن من چیزی ندیدم.
اما منبع دیگری که وجود دارد کتاب ” سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام” هست که توسط جمعی از پژوهشگران موسسات و پژوهش های سیاسی تدوین شده است همانطور که قبلا اشاره کردم عده ای اعتقاد دارند که این کتاب با با کمک کارشناسان وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بوده است، چرا که مطالب و اسناد موجود در آن از جمله پرونده های ساواک ، بازجویی های محمد حنیف نژاد، سعید محسن و حتی خود عبدالرضا نیک بین نشان می دهد که به تنهایی این پژوهشگران در اخیتار داشته باشند. بنابراین می توان این منبع را با با منابع دیگر مطابقت داد. این مجموعه کتاب سه جلدی با جزئیات بیشتری ، بیشتر از آن چیزی که آقای میثمی گفته اند وهمینطور آقای سعید شاهسوندی . در این کتاب با جزئیات بیشتر ومنابع مختلف به عبدالرضا نیک بین اشاره می شود. از جمله در بازجویی های محمد حنیف نژاد، و سعید محسن. مطالبی که حسین روحانی در زندان نوشته است. مطالبی به نقل از بهمن بازرگانی و عبدالله محسن از اعضای اولیه سازمان مجاهدین .…..
اما چه قبل از مرگ آقای نیک بین و چه بعد از مرگ او افراد مختلفی به نقش عبدالرضا نیک بین پرداخته اند، از جمله خود من در سال ۲۰۰۵ ، اما منابع همه، همان سه منبع اشاره شده بوده است و …
اما بعد از مرگ آقای نیک بین یک نفر اطلاعات جدیدی در مورد او می دهد که تا کنون کسی به آن اشاره نکرده بوده است . این فرد اقای ابراهیم آوخ می باشد که در مصاحبه ویدئویی که در یوتیوب موجود می باشد به آن اشاره می کند. آقای ابراهیم آوخ از اعضای اولیه سازمان مجاهدین که بعد ها مارکسیست و بعد از انقلاب عضو سازمان پیکار می شود، آقای ابراهیم آوخ از اعضای اولیه سازمان که به همراه حنیف نژاد مشکین فام ، سید احمدیان و احتمالا محمد حیاتی در سال ۱۳۵۰ دستگیر شده است ، این را از این زاویه مطرح می کنم که جایگاه تشکیلاتی وی در سازمان مجاهدین را بدانیم که از اعضای اولیه سازمان مجاهدین بوده همچنین او برای آموزش های نظامی به فلسطین رفته بوده است و بعد ها هم در بخش مارکسیستی سازمان مجاهدین فعالیت می کرده است.
ابراهیم آوخ در این گفتگوی ویدئویی مطالبی مطرح می کند که در منابع دیگر نبوده و جزئیات بیشتری به پژوهشگران می دهد، و به نظر من مسائل خوبی را بیان می کنند . اما اینکه چرا متاسفانه تا قبل از مرگ آقای عبدالرضا نیک بین به این امر نپرداخته توضیح نمی دهد و چه خوب بود که ایشان یا سایر اعضای اولیه سازمان مجاهدین خاطرات خود را چه شفاهی و چه کتبی در اختیار علاقمندان قرار دهند که برای آیندگان مفید باشد …. ایشان در این گفتگو که در یوتیوب هست مطرح می کند که:
” برای اولین بار در تابستان سال ۱۳۴۴ وقتی از جهرم برای ورود به داشنگاه به تهران امدم برای دیدن سعید محسن . عبدی را در خانه سعید محسن دیدم در خانه معروف به ۴۴۴ در بلوار الیزابت سابق (بلوار کشاورز)… آن روزها من ۲۰ ساله بودم و عبدی ۲۳ ساله. از آن زمان تا کنون هر گز عبدی را از یاد نبردم، عبدی بخشی ازهویت و حیات سیاسی ما بود”
در بخش دیگر همین گفتگو آقای ابراهیم آوخ با قاطعیت می گوید که:
به جرأت می توانم بگویم که در سال های اولیه بیشترین مقالات و جزوه های سیاسی و تئوریک درون تشکیلاتی از نوشته های او بود…
بنابراین تقریبا همه منابع این را تایید می کنند که در سال ۱۳۴۴ از اعضای بنیانگذار سازمان بوده است و علی اصغر بدیع زادگان در سال ۱۳۴۵ به این جمع سه نفره اضافه می شود و این را از خاطرات اقای میثمی ، نوشته های حسین روحانی در زندان جمهوری اسلامی ، بازجویی های محمد حنیف نژاد و سعید محسن و همینطور آقای آوخ می توان فهمید و تایید کرد.
اما برای جدایی آقای عبدالرضا نیک بین از بنیانگذاران اولیه سازمان دلایل مختلفی مطرح شده است که آنها را می توان به دسته تقسیم کرد .
ـ اولین دلیل را بیماری صرع مطرح کرده اند که در بازجویی های محمد حنیف نژاد و سعید محسن توسط ساواک به آن اشاره می شود و منابع دیگر هم اگر از بیماری صرع نام می برند به مطالب حنیف نژاد و سعید محسن استناد می کنند.
ـ دومین دلیل جدایی ایشان را ضعف انگیزه های مبارزاتی عنوان شده است استدلال این دست این است که بعد ازدواج می کند و بعد هم سکوت می کند.
سومین دلیل دیگر هم این بوده که عبدالرضا نیک بین شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه را مهیا برای آن روش های مبارزاتی که سازمان مجاهدین تصمیم بر آن گرفته بوده است، نمی دیده است.
این سه علت و دلیلی بوده است که برای جدایی عبدالرضا نیک بین از منابع مختلف عنوان شده است.
خیلی ها استدلال اول و بیماری صرع را نفی می کنند و دقیق نمی دانند و می گویند اگر چه محمد حنیف نژاد و سعید محسن در بازجویی های خود در ساواک علت جدایی وی را بیماری صرع گفته اند ولی دلیل گفته های آنها را کمک به همرزم خود دانسته اند تا برای همرزم خود یعنی عبدالرضا نیک بین گرفتاری پیش نیاید و او را از زیر تیغ ساواک رهایی بخشند.
اما اجازه بدهید برگردیم به همان گفتگوی ویدئویی آقای آوخ که فکر می کنم می تواند مفید باشد. من فکر می کنم آقای آوخ بهترین و مستند ترین دلیل را برای جدایی عبدالرضا نیک بین از سایر بنیانگذاران سازمان مجاهدین مطرح می کند. اجازه بدهید از متن صحبت های آقای اوخ بخوانم.
عبدالرضا نیک بین رودسری به لحاظ سیاسی می گفت: ” با توجه به تحولات سال های ۴۰ یک دوره رونق اقتصادی در پیش رو داریم. در چشم انداز ما نمی توانیم کاری بکنیم. مثال تیر و کمان را می زد و می گفت تیر از آنجا به سمت هدف می رود که نوک پیکان با دنباله اش (چوب پیکان) به هم متصل است و روشنفکران به مثابه نوک پیکان حرکت، با توده ها وصل نیستند بنابراین هر کدام راه خودشان را خواهند رفت و نتیجه اش نامعلوم. در نظرات عبدی حقایق جدی وجود داشت اما نتیجه ای که می گرفت برای جمع قابل قبول نبود.”
این “جمع ” ای که آقای آوخ اشاره می کند که در دوران زندگی مخفی وجود داشته ، قابل ملاحظه بوده است . آوخ در این مورد به سه پیشنهاد ارائه شده توسط عبدالرضا نیک بین اشاره می کند که مورد موافقت آن ” جمع” ۳۲ نفره قرار نمی گیرد وهمه پیشنهادات عبدالرضا نیک بین را رد می کنند. اما سه پیشنهاد عبدالرضا نیک بین به نقل از آقای ابراهیم آوخ به آن جمع ۳۲ نفره چه بوده است که به ترتیب من از روی متن برای شما می خوانم:
” پیشنهاد اول ـ با توجه به اوضاع و احوال ( به نظر می رسد منظور از “اوضاع و احوال ” همان در چشم انداز بودن رونق اقتصادی در دهه ۴۰ خورشیدی می باشد) یا همه به ویتنام و فلسطین که در آنجا مبارزه ضد امپریالیستی در جریان است برویم و در آنجا باشیم و تجارب کسب کنیم برای روزی که در ایران شرایط مناسبی به وجود آید. “
اسنباط من از این پیشنهاد عبدالرضا نیک بین این است که شرایط سیاسی و اجتماعی را برای مبارزه مسلحانه آماده نمی دیده است. خوب اگر می خواهیم مبارزه کنیم چرا باید برویم ویتنام ؟ چرا برویم فلسطین؟ پس می شود نتیجه گرفت شرایط سیاسی و اجتماعی را برای احتمال قوی مبارزه مسلحانه اماده نمی دیده است و …
و اما پیشنهاد دوم ـ ” یا تمام انرژیمان را متمرکز کنیم و شاه را به مثابه نقطه اتصال تمام لولاهای رژیم ترور کنیم شاید تغییری ایجاد شود .”
یعنی اساسا عبدالرضا نیک بین اعتقاد دارد چون شرایط جامعه مناسب نیست اگر از بالا این کار را انجام بدهیم شاید تغییراتی پیش بیاید.
اما پیشنهاد سوم نیک بین به نقل از آقای آوخ که قابل تامل است ـ و یا به همه اعضا اعلام کنیم که وضع چنین است ( شرایط سیاسی و اجتماعی ) و هر کس هر کاری که خود داند انجام دهد یعنی انحلال تشکیلات.”
آقای آوخ در ادامه اشاره می کند که این پیشنهادات در بین کادرهای رده اول و دوم سازمان که حدود ۳۲ نفر بوده اند به بحث گذاشته می شود و همه پیشنهادات عبدالرضا نیک بین را رد می کنند. اما شکل رای گیری و نظرخواهی از این ۳۲ نفر به چه شکلی بوده است من نمی دانم . آقای آوخ هم در گفتگوی خود به چگونگی آن اشاره نمی کند. اما اینکه هنوز با توجه به عمق پیدا نکردن عوارض مبارزه مسلحانه یک روند دمکراتیکی برای تصمیم گیری وجود داشته ، قابل تامل است و …
ادامه بحث را می توانید در ویدئوی زیر دنبال کنید