جنگ
اوکراین و نظم
نوین جهانی
جنگ روسیه علیه اوکراین که از پنج هفته قبل آغاز
شد، آگاهانه یا ناآگاهانه به نظم جدید جهانی ختم خواهد شد. جنگ اوکراین،
در ابتدا
جنگ مابین روسیه و اوکراین، بود ولی با دخالت مستقیم و غیر مستقیم کشورهای
غربی، حواشی
و تبعاتش بس فراگیر شدند که سایر مسایل و مشکلات جهان منجمله ویروس کرونا،
را تحت
الشعاع قرار دادند. در جنگ جهانی اول و دوم نیز که از اروپا شروع شدند،
بعد از جنگ
بعضی از امپراطوری ها ساقط و امپراطوری های جدید خلق شدند.
جنگ اوکراین، حواشی و تبعات زیادی به دنبال دارد
و تجارب هنگفتی از این جنگ خانمانسوز می توان به دست آورد. اول این که در
جهان
وابسته و اقتصادهای در هم تنیده، جنگ نمی تواند مابین دو کشور باقی بماند
در حالی
که بسیاری از کشورها دارای اقتصاد و سیاست مستقل نیستند. جنگ اوکراین،
باعث شد تا
دست بسیاری برای هم رو شود و باصطلاح ماهیت همدیگر و ضعف های خود را بهتر
بشناسند.
مثلاً دو کشور وابسته به قدرت نظامی آمریکا و گاز و نفت روسیه چون آلمان و
ژاپن،
فهمیدند که در جهان آینده امیدی به حمایت از جانب ابرقدرت آمریکا، نیست و
بدون
داشتن قدرت نظامی و استقلال انرژی، صدمه پذیرند و وابستگی آنان به انرژی
روسیه
آنان را صدمه پذیرتر می کند. همچنین از درون جنگ روسیه و اوکراین و قیاس
آن با جنگ
مابین آمریکا و عراق در بیست سال گذشته می توان مشاهده کرد که در این جنگ
نیروها
با دل و جان نجنگیدند و روسیه نتوانست ظرف مدت دو الی سه روز آنچه که از
قبل نقشه
کشیده و وعده داده بود اوکراین را فتح کند و متقابلاً اوکراین نیز ظرف مدت
یک ماه و
اندی نتوانست ارتش روسیه را از خاک خود بیرون کند. مردم و یا ارتشی که نمی
جنگند و
یا با تمام قوا نمی جنگند، دلایل مختلفی دارند مثلاً در جنگ آمریکا علیه
عراق در
سال 2003، مردم و ارتش عراق نجنگیدند چون که جنگ به مثابه حمایت و دفاع از
دیکتاتوری تلقی می شد و دلایل دیگر.
بنابراین، در جنگ ضمن داشتن قوای نظامی و انرژی
و اقتصاد سالم و غیر وابسته همچنین می بایست به نیروی مردمی تکیه کرد و
مضافاً این
که در گذشته که سلاح ها کوچکتر بودند سربازان ناچاراً می بایست قوی تر عمل
می
کردند و حال که سلاح ها مخرب تر شدند سربازان ضعیف تر عمل می کنند که این
بدین
معناست در جنگ ها می بایست روی نیروی با انگیزه حساب باز کرد و نه سیاهی
لشکر.
در کشاکش جنگ روسیه و اوکراین، بسیاری از مرزها
در هم نوردیده شد و قبح و تابوها نیز شکسته شد. جنگ روسیه علیه اوکراین،
دولتهایی
که مشکلاتی با همسایگان خود داشتند را در موضع تهاجمی قرار داد و به
دنبالش اگر با
همان توجیهاتی که روسیه علیه اوکراین به بهانه آغاز جنگ، استفاده کرد به
سایر
کشورها تعمیم داده شود در جهان بیش از نیمی از کشورها با دیگر کشورها و با
همسایگان خود دعوایی همچون دعوای روسیه و اوکراین، دارند که اگر جرقه جنگ
و جنگ
جهانی زده شود طبعاً همه دنیا درگیر جنگ به بهانه مسایل و مشکلات ارضی و
مرزی
خواهند شد.
در اشتباه محاسبه روسیه در جنگ علیه یک منطقه
اروپایی، معروف است امریکا پوست خربزه پیش پای روسیه انداخته و به همراه
اروپا از
فرصت جنگ استفاده کرده و می خواهند اوکراین را قربانی و به باتلاق روسیه
بدل کنند
و جنگ را فرسایشی و از پیشرفت و امپراطوری روسیه که عندالزوم از طریق
اوکراین
خواهد گذشت، جلوگیری نمایند و قوای نظامی و اقتصادی روسیه را مانند جنگ
روسیه در
افغانستان، تحلیل ببرند. این الگو یعنی جنگ از راه دور و بدون دخالت آشکار
همچنین
می تواند در آینده اگر چین علیه تایوان وارد جنگ شد، استفاده شود. در این
رابطه،
پروپاگاندا و حرف و حدیث غرب علیه روسیه آن چنان زیاد است زمانی که در غرب
و تبلیغ
دموکراسی غوغا بر پا بود از جانب برتولت برشت شاعر معترض آلمانی، گفته می
شد،
بیچاره ملتی که نیاز به قهرمان داشته باشد هم اکنون، در تبلیغات شان
ولودیمیر
زلنسکی رییس جمهور اوکراین و حتی شهردار کیف ویتالی کلیچکو، را به قهرمان
جنگ بدل
کرده اند. معلوم نیست، وقتی ولودیمیر زلنسکی در طی یک ماه مقاومت به
قهرمان جنگ بدل
می شود، چرا بشار اسد در سوریه پس از سال ها جنگ و مقاومت در مقابل
دشمنانش نباید
قهرمان باشد؟
در جنگ روسیه علیه اوکراین، جهان مشاهده کرد که در
ابعاد مختلف چقدر ضعیف و شکننده است. جهانی که طی دو سال اخیر ضعف خود را
در مقابل
ویروس کرونا، به نمایش گذاشت هم اکنون در مواجه با جنگ روسیه و اوکراین و
جنگ
جهانی سوم و احیاناً جنگ اتمی که چند بار از جانب روسیه تهدید شد، به غایت
شکننده
و صدمه پذیر است و این جنگ پر حاشیه بسیاری از کشورها و مردم را بر آن
داشت تا در
اسرع وقت به دنبال منابع قدرت از جمله قدرت نظامی، استقلال سیاسی، استقلال
انرژی و
تامین مواد غذایی خود باشند.
درنتیجه،
در جهان بعد از جنگ روسیه و اوکراین، که نظام جدید جهانی احیاناً به نفع
شرق و
علیه غرب به پیش خواهد رفت همچنین این تجربه نیز به دست خواهد آمد که بعد
از جهان تک
قطبی که قطب آمریکا در حال تحلیل رفتن است هر آن کس که بخواهد می تواند
ابرقدرت
باشد به شرط این که مولفه های قدرت را دارا باشد و یا ایجاد کند. دارای
قابلیت
جغرافیایی و سوق الجیشی و مردمی و تاریخ و فرهنگ به ویژه دارای پنج مولفه
قدرت
نظامی، اقتصادی، انرژی، استقلال و مردمی که حامی حکومت باشند. هر دولت و
ملتی که
چنین مولفه هایی را دارا و یا مستعد باشد در اثر هوشیاری و ذکاوت شانس
ابرقدرت شدن
نیز دارد.
"پایان"