انجمن نجات، پوراحمد، 01.09.2016
دقیقا یکماه پیشتر به شماره آقا اقبال از اعضای مرتبط با انجمن نجات وازبرادران جهانگیرجمالی ازاعضای اسیروگرفتاردرفرقه بدنام رجوی تماس گرفتم که صدایی ناآشنا بگوش رسید واطلاع دادند که درمسیرمراجعه به دفترانجمن نجات گیلان هستیم وخبری داریم که حضورا به عرض میرسانیم .
دقایقی بعد آقایان علیزاده ومحمد بخشایی از اقوام خانواده جمالی به دفتر حضور بهم رساندند ودرکمال تاسف وتالم دریافتم که آقا اقبال دراثرحمله قلبی درعنفوان جوانی ازفک وفامیل وخانواده خاصه همسر و فرزندان خود وداع گفتند وبی آنکه برادرنازنیش جهانگیررا درآغوش بفشارد؛ به دیار اعلا شتافتند.
آقایان محمد بخشایی ومعروف علیزاده دردیداربا مسول انجمن نجات گیلان
سریعا خبردرگذشت زودهنگام وتاسف بارمرحوم آقا اقبال را تحت عنوان “ پیام تسلیت انجمن نجات گیلان به خانواده جهانگیرجمالی “ درسایت نجات اطلاع رسانی کردم شاید که بگوش عضواسیراین خانواده درچنبره تشکیلات سیاه رجوی درآلبانی برسد.
متعاقب دعوت خانواده ییلاق نشین دردمند وچشم انتظارجمالی ؛ روزگذشته ازبرای تهیه یک گزارش واستمداد این خانواده ازمجامع بین المللی و وجدان های بیدار بشری بمنظور نجات جان عزیزشان از چنگال رجوی عازم هشتپر طوالش و زادگاهشان روستای شیله وشت ازییلاقات طالش شدم.
پرسان پرسان ییلاق مریان آق اولررا نشانه رفتم وبه فاصله 20 کیلومتری ازطالش به روستای شیله وشت که چونان نگینی زیبا دردل چند رشته کوه درته دره واقع شده بود رسیدم.
جمعیت زیادی ازخانواده بزرگ ومهربان و مهمان نوازجمالی درانتظارم بودند شاید که خبری خوشحال کننده ولوعکس جدید ازعزیزشان داشته باشم والنهایه به درد دل شان گوش داده ودرانظارجهانیان خاصه مجامع بین المللی اطلاع رسانی بکنم .
ازآشنایی ودیدارصمیمانه بااین خانواده پرجمعیت خیلی خوشحال شدم وبا جمع شدن درایوان منزل زیبا و روستایی مرحوم آقا اقبال پای صحبت ودرد دل جانکاه آنان نشستم . آقا مطلب زودترازهمه باب صحبت را گشود وبزرگوارانه گفت “ اول اینکه خوش آمدین وبا خود لطف وصفا آوردین ولیکن دیگربارباید جهانگیرمان را با خود به منازل مان بیاورید ومارا خوشحال کنید . باورکنید رجوی با به اسارت بردن عزیزمان خانواده مان را ازهم پاشید. اول مادرمان که نامش صدف آقاجانی بود ازمیان ما دق کرد ورفت چونکه دودهه ونصفی قبل همین ایام شهریورماه بود که اسرای جنگ تبادل شده بودند وماهم خوشحال وشادمان درانتظارجهانگیرخانه را آب وجاروکردیم وبا چند راس چهارپا ازکوهها به سمت طالش سرازیرشدیم تا با تحویل گرفتن جهانگیربه شیله وشت به آغوش خانواده خاصه مادرچشم انتظارمان برگردیم. هرچه منتظرماندیم دریغ بود وافسوس و از سرباز سلحشور وقت خبری نبود ونهایتا ازجانب مسولین وقت رهنمود که بابت مشخص شدن وضعیت برادرمان باید به تهران برویم وسراغ برادرمان را ازآزاده ها بگیریم . ماحصل دیدارمان با آزاده ها خبری بود ناگوار و ناخوشایند که جهانگیربیسواد وروستایی ما دراثریک معامله کثیف وضدانسانی فی مابین صدام ورجوی ازچاله به چاهی عمیق گرفتارشد که تاکنون 27 سال جانکاه میگذرد. متعاقب بازگشت ازتهران خبرکه به مادررسید یکسال دوام نیاورد وعمرش را به سایرفرزندانش داد تا که رهایی جگرگوشه اش را دنبال کنیم .“
17 سال تمام جهانگیرمان دراسارت رجوی دراسارتگاه اشرف بود وبیگاری میداد ولی ازدست مان کاری ساخته نبود وناگوارتراینکه ولویک تماس کوتاه هم ازایشان نداشتیم وبعدها درارتباط با شما وانجمن نجات گیلان درسال 1385 فهمیدیم که چه کلاه گشادی سرجهانگیررفته وبه چه سرنوشت رقتباری درفرقه ضدخدا وضدخلق وضدخانواده رجوی گرفتارشده است . “
ادامه درد دل را آقا جمال فرزند ارشد خانواده جمالی بعهده گرفت وبا لهجه شیرین طالشی گفتند “ خیلی خوب یادمه که 12 خرداد 1386 دراولین همایش انجمن نجات گیلان دررشت به استعداد 25 نفرازخانواده جمالی شرکت کردیم که مابعد آن ارتباطمان با شما کلید خورد ومدام برای کسب خبرازجهانگیر از روستای مان شیله وشت به رشت با تقبل بسا سختی ومرارت می آمدیم شاید که ثمره کار و تلاش مان را ببینیم . دراین سالیان ازبابت چشم انتظاری جهانگیرخانواده ما خیلی آسیب دید وازسرنکبت رجوی چه مصیبتها که نکشیدیم. یکباردربازگشت ازپیگیری کارجهانگیرازرشت به طالش ماشین مان چپ کرد و سرنشینان خودرو که خواهرام با دادمادام بودند بشدت آسیب دیدند وراهی بیمارستان شدند . جراحت ومصدومیت شان آنچنان وخیم بود که هم اینک ازتبعات آن رنج میبرند.درادامه پاییز1394 بود که خواهرمان بنام خطایی دراثربیماری مبتلابه سرطان جانش را ازدست داد وامسال هم که خبرش را دارید آقا اقبال مان ناگهان دچارسکته قلبی شد وخانواده وروستایمان را که عاشق محبت واخلاقش بودیم ؛ تاریک کرد. متاسفانه خواهردیگرمان بنام حوا نیزکه بشدت چشم انتظارودلگیرجهانگیرهست بقول دکترازدرد واسترس ناشی ازچشم انتظاری دچاربیماری سختی شده است ویکسالی است که درگیرآن است . “
درمیانه گفت وشنود بسیارصمیمانه وخانوادگی ؛ آقا محمد تاب نیاورد وگفت “ با همه این مصائب ومشکلات کماکان امیدوارانه دنبال کارعمویم جهانگیرهستیم وازشما هم تمنا داریم چونان سابق کمک کاروهمیارما باشید وصدایمان را به وجدانهای بیداربشری خاصه کمیساریا ومجامع بین المللی برسانید تا بتوانیم پس ازسالیان چشم انتظاری با جهانگیردرآلبانی دیداری داشته باشیم ودستکم تسهیلاتی کمیساریا و دولت آلبانی فراهم کند که بشود با جهانگیرمکالمه تلفنی داشته باشیم که درآن صورت اطمینان خاطرداریم به قطع ویقین گمشده مان را پیدا کرده وبه شیله وشت نزد خانواده مان خواهیم آورد.“
آقا ناصرازدیگر برادرزاده های جهانگیرعضواسیر رجوی درآلبانی با اشاره به درخت بسیار کهنسال و قدیمی مقابل خانه پدری شان گفت “ میشود ازاین درخت یک عکس بگیرید تا جهانگیرببیند!. آخه عموی ما ازاین درخت خیلی خاطره دارد وخودش درکاشت وداشت آن زحمتها کشید ومن مطمئن هستم با دیدن این درخت با قدمت حتما خاطرات دوران جوانی درکنارمان برایش زنده خواهد شد ودلش به حال خانواده وروستای زیبای شیله وشت تنگ شده وهوای بازگشت به سرش خواهد زد.“
نامه دستجمعی خانواده بزرگ جمالی به عزیزشان درآلبانی
بنام خدا
سلام خدمت آقا جهانگیرعزیز
امروزدرکناردوست سابقت آقای پوراحمد به ما خیلی خوش گذشت . ازایشان بوی تورا استشمام میکردیم وانگارکه این چند ساعت تو درکنارما بودی. عزیزدل حال که به آلبانی رفتی امیدواریم که بتوانی مستقل ازرجویهای بدنام عاقلانه تصمیم درست بگیری وآینده ات را به بهترین شکل ممکن رقم بزنی .
انشاءالله که صحیح وسالم بوده باشی وکمی هم درفکرخانواده ات باشی . ما امضاء کنندگان زیردرصورت بازگشت تان به ایران عزیز وشیله وشت قشنگ توریستی مان همه جوره ازشما برای شکل گیری یک زندگی عادی درپناه خداوند متعال حمایت میکنیم .
به حول قوه الهی مقداری شجاعت بخرج بده ودیگربارفریب رجویها را نخورو زودی به ایران برگردید که مشتاقانه درانتطارتیم تا که ازعمرباقیمانده ات بتوانی به کوری چشم رجویها درکنارخانواده و زادگاه قشنگت لذت ببری .
برادران : جمال – جلال – جلیل – مطلب وحمدالله
خواهران : حوا- زری – پری ورعنا
ویک عالمه برادرزاده وخواهرزاده وفک وفامیل که جملگی عاشقانه درانتظارتیم .
خدای رحمان و رحیم نگهدارت باشه با آرزوی دیداردرشیله وشت هشتیرطوالش