جایگاه مسعود رجوی در میان رهبران سیاسی
کریم غلامی، ایران فانوس، 05.11.2019
اگر دقت کرده باشید، در داستان ها و یا فیلم های ساخته شده از افسانه های تاریخی مثل زندگی پادشاهان قدیم، خواهید دید که آن ها در سن نوجوانی و یا کودکی به پادشاهی می رسیدند زیرا که پدران آن ها در سن جوانی در میدان نبرد کشته می شدند. پادشاهان و رهبران واقعی که جنگ جویان بزرگ و شجاعی بودند همواره در صف مقدم نبرد می جنگیدند به همین خاطر نام و یاد آن ها همواره به بزرگی برده می شود. اما رهبران امروزی در بسیاری از موارد یک مشت افراد پیر، نادان، خود شیفته، خود خواه، ثروتمند و از همه مهمتر دیکتاتور بیش نیستند. وضعیت نابسامان امروز جهان، حاصل کار همین مشت رهبران نالایق است که جزء به منافع شخصی خودشان به چیز دیگری اهمیت نمی دهند. نابودی جنگل ها، خشک سالی، آب شدن یخچال ها، گرم شدن زمین، نابودی کشورها به شیوه های مختلف مثل جنگ داخلی، محاصره اقتصادی، جنگ خارجی. آیا کافی نیست که به لیست بالا و بلند فجایع امروز نگاه کنیم و بگوییم که دیگر خواب غفلت کافی است؟ جنبش های اعتراضی در سراسر جهان از فرانسه و شیلی و هنگ کنگ و خاورمیانه شاید نمونه ای از این بیداری باشد.
با تحقیق و تفحص می توان چند جلد کتاب قطور از شرایط امروزی جهان نوشت. شاید با کمی پشتیبانی روزی این کار را کردم. اما یکی از این به اصطلاح رهبران „عقیدتی“ که 16 سال است „مرحوم“ و مفقودالاثر شده است اگر بخواهم مسعود رجوی را در یک کلام توصیف بکنم او مایه آبروریزی همه „رهبران“ دیکتاتور امروزی است. او فردی به شدت ترسو بود که تنها چیزی که به خوبی بلد بود سنگر ساختن از جان نیروهایش تا پنهان شدن زیر دامن سایر قدرت ها و برای حفظ جان خود به هر کسی و چیزی از نزدیک ترین نفرات خود تا خانواده اش، خیانت می کرد و آن ها می فروخت. در زمان شاه که دستگیر و زندانی شد، با خیانت به بنیان گذاران سازمان، از اعدام فرار کرد. او کوچکترین فعالیت سیاسی در زندان نداشت. تا زمان انقلاب 57 و بعد از انقلاب که فضای باز سیاسی برقرار بود تلاش کرد تا به قدرت برسد ولی از آنجایی که آقای خمینی کوچکترین شانسی به او نداد تا وارد سیستم های حکومتی بشود، آشوب به پا کرد ولی وقتی دید که اوضاع خطری و خطرناک است با به جای گذاشتن خانواده و سایر سران مجاهدین، با قایم شدن پشت آقای بنی صدر به فرانسه فرار کرد.
این جمله خود مسعود رجوی است که در یک جلسه درون سازمانی گفته بود که „ما بنی صدر را به همراه خود بردیم تا از جایگاه او به عنوان رییس جمهور استفاده کنیم تا در فرانسه و جهان اعتبار و مشروعیت به دست بیاوریم“.
او مدتی هم پشت صدام حسین مخفی شد و در سال 2003 بعد از سرنگونی صدام حسین با تقدیم دو دستی اعضای مجاهدین و تمام سلاح های آن ها به آمریکایی ها، تلاش کرد تا زیر دامن آمریکا برود و دامن بپوشد. او طی سالیان تلاش کرد که اعتماد „نوری المالکی“ نخست وزیر عراق را به دست بیاورد و زیر دامن او نیز برود. مسعود رجوی، طی عمر ننگین و خیانت بار خود همواره تلاش کرده که زیر دامن روسیه(اتحاد جماهیر شوروی)، عراق، عربستان سعودی، اسرائیل، آمریکا و دیگران برود. این فرد مایه آبروریزی بشریت است.
شاید بعضی ها فکر بکنند که مجاهدین خلق یعنی مسعود رجوی با آمریکا و اسرائیل در تضاد بود و شعار „مرگ بر آمریکا“ ی او از ماهیت ضد امپریالیستی او بر می خواست اما این اشتباه است. او برای خزیدن زیر دامن اتحاد جماهیر شوروی، شعار ضد امپریالیستی که در آن زمان در منطقه خاورمیانه مد روز بود، سر می داد در حالی که وقتی حضور آمریکا در عراق و بعد از سقوط صدام حسین جدی شد به دستور مسعود رجوی هر اثر ضد آمریکا و اسرائیل در سازمان مجاهدین، جمع آوری و از بین برده شد.
یکی از جنایت های مسعود رجوی، تبدیل سازمان مجاهدین به یک فرقه کثیف و ضد انسانی است. زمانی بود که اعضای مجاهدین همدیگر را مانند برادر دوست داشتند و حاضر بودند تا جان خود را برای دیگری فدا کنند، اما مسعود رجوی برای کنترل اعضای مجاهدین و در بند نگه داشتن آن ها با استفاده از حربه ای به نام انقلاب ایدئولوژیک، جملگی اعضاء را مقابل هم قرار داد. او کاری کرد که هر عضو سازمان برای سرپا ماندن مجبور بود دوست و همرزم خود را بفروشد و او را دشمن خود بداند. برج های دیدبانی که برای حفاظت از مقر های مجاهدین ساخته شده بود، بجای دیده بانی از بیرون مقر، به دیده بانی از داخل مقرهای مجاهدین بدل شد تا کسی از این زندان ها فرار نکند. آن ها بجای جنگیدن با دشمن سر سلاح ها را به روی همدیگر نشانه رفتند. رهبری مجاهدین، جنگ را به داخل اعضای مجاهدین کشاند.
مسعود رجوی، فاقد مینیموم های یک رهبر سیاسی بود. تحلیل های سیاسی اش چیزی نبود جز یک مشت توهمات کودکانه ی یک بیمار خود شیفته. او حتی نوشته ها و کتاب ها دیگران مثل کتاب „راه حسین“ را به نام خودش ثبت کرد! او فاقد شرافت و شجاعت و اخلاق یک رهبر بود لذا با این حساب مسعود رجوی را نمی توان در حد و اندازه یک رهبر سیاسی و عقیدتی به شمار آورد او فقط یک شیاد و دجال سیاسی و عقیدتی بود.
„پایان“