خاطراتی دردناک از عراق (6) کتک زدن فرمانده جلوی جمع مجاهدین به اتهام رابطۀ جنسی
- توضیحات
- تاریخ ایجاد در شنبه, 13 شهریور 1395 20:36
- آخرین به روز رسانی شنبه, 13 شهریور 1395 20:36
- بازدید: 405
خاطراتی دردناک از عراق (6)
کتک زدن فرمانده جلوی جمع مجاهدین به اتهام رابطۀ جنسی
نوشتۀ رضا صادقی جبلی از اعضا و مسئولین قدیمی جدا شدۀ سازمان مجاهدین (فرقۀ رجوی)
فرمانده نصرالله مجیدیاز فرماندهان قدیمی سازمان مجاهدین (فرقۀ رجوی) است که در دهها عملیات نظامی مخصوصاً درکردستان شرکت داشته است. او از ریشۀ ترک و لر و یا به اصطلاح لک می باشد و در سن جوانی به سازمان پیوسته است. او با چهرۀ سفید و موهای زرد از فرماندهان ورزیده و بسیار جدی و در عین حال فردی بسیار ساده و غیر سیاسی بنطر میرسید. با وجودیکه سالها در قرارگاه همایون (از قرارگاههای سازمان مجاهدین در جنوب عراق) با هم بودیم ولی هیچ وقت بیاد ندارم در نشستهای سیاسی صحبت کرده باشد. البته بایستی بگویم که اکثر بچههای سازمان که در فاز سیاسی و در میز کتاب و بحثهای آن زمان شرکت می کردند و یا هنوز با سازمان رابطه نداشتند بلحاظ سیاسی و حتی شناختی از تاریخچه سازمان بی اطلاع بوده و در مواردی اصلاً شناختی نداشتند و این در بحثهای سیاسی بخوبی قابل تشخیص بود.
با روی کار آمدن دولت خاتمی و تحلیل رجوی مبنی بر اینکه وی جام زهر و نه جرعۀ حیات برای رژیم می باشد و رژیم تا قبل از پایان دورۀ اول ریاست جمهوری خاتمی سرنگون میشود، همانطوریکه در نوشته قبلی توضیح دادم تیم های عملیاتی سازماندهی شدند.
در قرارگاه ما یعنی قرارگاه همایون هم مثل همۀ قرارگاه های سازمان در عراق انواع و اقسام کلاسها شروع شد که از جملۀ آنها کلاسهایی برای شناختن جامعۀ ایران بود زیرا بسیاری از ما سالها از ایران دور بودیم و حتی طرز صحبت کردنمان هم با جامعه عادی ایران تفاوت داشت. این کلاسها عبارت بودند از شهر شناسی، نقشه خوانی شهری، شناخت لباسهای پلیس، و نیروهای امنیتی و فرهنگ صحبت کردن و …تا افراد موقع اعزام برای انجام عملیات نظامی و ترور و انفجار در داخل ایران شناخته نشوند و گیر نیفتند.
نصرالله مجیدی و من و جوانی 19 ساله بنام فردین با هم در این کلاسها بودیم. نصر الله و فردین معمولا در نشستها صحبت نمی کردند و یا به اصطلاح سازمانی «موضع» نمی گرفتند. تعریف «موضع گرفتن» در نشستهای سازمان مجاهدین «صحبت کردن در اثبات یا تأیید حرف مسئول نشست و حرفهای دیگران» بود.
در همۀ نشستهای تشکیلاتی با هر موضوعی اعم از سیاسی یا به اصطلاح ایدئولوژیکی و انتقادی و… افراد باید در جهت به اصطلاح «اثبات» یعنی تأیید حرفهای مسئول نشست اعم از خود رجوی یا هر یک از مسئولان یعنی همان سخنران جلسه و حرفهای دیگران صحبت می کردند و به اصطلاح «موضع» می گرفتند و چون هرگز در تشکیلات مجاهدین موضع منفی یا مخالف معنی نداشت و کسی جرأت نمی کرد که موضع منفی بگیرد یا به عنوان مخالف صحبت کند، لذا سکوت و صحبت نکردن در نشستها و از جمله نشستهای انتقادی بویژه اگر موارد زیاد و دائمی می شد فرد مربوطه به عنوان مخالف و مشکوک یا مسأله دار تلقی می گشت و ضمن انتقاد همیشه به او که «او در نشستها ساکت است» و«موضع نمی گیرد» به بهانه ها و با زدن برچسبهایی مختلف از جمله جنسی و «مشکل جنسی داشتن» او را در نشستهای موسوم به «عملیات جاری» و بویژه در نشستهای موسوم به «دیگ» یا «جانبی» مورد انواع تهمتها و ناسزاها و توهینها و ضرب و شتمها قرار می دادند.
فردین جوانی تقریباً شبیه به جوانیهای نصرالله بود و خود نصر الله میگفت فردین را که میبینم یاد جوانیهای خودم میافتم. جالب این بود که فردین هم ریشه کردی و لری داشت.
نصرالله فرمانده یکان فردین بود و با هم رابطۀ بسیار خوبی داشتند و در کلاسها هم فردین از آنجاییکه هم جوان بود و هم به تازگی از دبیرستان آمده و ذهنش خوب کار میکرد در بیشتر کلاسها به ما کمک میکرد و در چند ماهی که با هم بودیم من هم با فردین صمیمی شدم.
این رابطۀ خوب همیشه ادامه داشت. هر چند من در یکان آنها نبودم تا مدتها بعد یک شب در بنگالی (کانکسی) در آخرین نقطه شرقی قرارگاه به دور از سالنهای غذاخوری و آسایشگاها نشستی با حضور فرمانده قرارگاه و افراد با رده های ما یعنی رده بالا و قدیمی سازمان گذاشته شد.
نشست که شروع شد با کمال تعجب دیدم معاون فرمانده قرارگاه ما محمود عطایی (از مسئولان و فرماندهان قدیمی سازمان مجاهدین و معروف به برادر حمید که بعدها معاون بخش اطلاعات و امنیت شد) بعد از چند دقیقه نصرالله را صدا کرد و گفت: «ببین، نصر الله، هر آنچه هست را خودت با زبان خوش بگو وگرنه بچهها تکه پاره ات میکنند»!!.
فرمانده نصرالله متهم به داشتن رابطۀ جنسی با فردین شده بود که تهمت ناجوانمردانه ای بیش نبود.
نصرالله با نگاهی جدی و سکوتی معنی دار و بهت زده به محمود عطائی (حمید) خیره شده بود ولی نه او و نه هیچیک از افراد نشست مستقیم در چشمش نگاه نمیکردند. حمید طبق معمول با تحریک فرماندهانی که همیشه در حسرت و حسد عملیاتهای نصرالله بودند اینک حربه ای یافته بود تا هر آنچه را که در خور خود و همپالگیهایش بود به نصرالله نسبت دهد. به ناگهان و در میان سکوت و بهت زدگی نصر الله، حمید و تعدادی از فرماندهان یکانها به طرف نصر الله حمله ور شده و سر و صورت او را به زیر بارانی از آب دهان و مشت و لگد گرفتند.
بعد هم فردین را آوردند و جلوی جمع با تهدید از او خواستند که به رابطۀ جنسی موهوم نصر الله با او اعتراف کند! ولی فردین که به شدت تحقیر شده و روانش و شخصیتش خرد شده بود همه این حرفها را تکذیب کرد و گفت همیشه احساس میکرده که نصرالله مثل برادر بزرگترش است و بعضی مواقع هم او را مانند پدر خودش تصور می کرد.
اینجا حضرات فدائیان رجوی حاضر در نشست با فحش و ناسزا به فردین گفتند: « به به چه حرفها!! چشممان روشن!! مگر از کی ما در سازمان صحبت از رابطۀ خانوادگی داشتیم؟، صحبت از برادر و پدر واقعی هم توسط فرد فول است… در مجاهدین هر آنچه هست عشق به مریم و مسعود است!… مجاهد خواهر و مادری به جز مریم و برادر و پدری به جز مسعود ندارد»!!!…
بعد از آن دوباره حمله متوجه نصرالله شد و این نشست دو روز ادامه داشت و از آنجاییکه نصرالله یک کلمه هم حرف نزد، برگ اخراج را جلوش گذاشتند که او آن را برداشت و امضا کرد و با خشم به طرف محمود عطائی یا برادر حمید پرت کرد.
چند روزی نصرالله بنگالی بود (اصطلاح سازمانی برای شخص زندانی در کانکس) و بعد هم دیگر با هیچکس حرف نمیزد و رده اش را هم تا عضو ساده پایین آورده بودند.
از آنجاییکه نصرالله هنوز در تشکیلات سازمان مجاهدین و در زندان لیبرتی بغداد در اسارت این فرقه می باشد بیشتر از این نمی نویسم و تنها این را می گویم که این رفتار نوچه های رجوی با او چیزی جز یک تسویه حساب با او نبود.
ما که ماهها از صبح تا شب با نصرالله بودیم هر گز از نصرالله کوچکترین اشعه به اصطلاح غیر اخلاقی ندیدیم بلکه برعکس نگاه نصرالله به فردین بجز نگاه پاک پدرانه نبود.
از این موارد در سازمان زیاد وجود داشت و حتی در بسیاری موارد فرد را جلوی دوربین نشانده و به اصطلاح اعتراف میگرفتند که با فلان شخص مورد اخلاقی (رابطۀ جنسی) داشته و از طرف وزارت اطلاعات ماموریت داشته که چنین رابطه ای برقرار کند تا مناسبات پاک مجاهدین را خراب کرده و آنها را از مبارزه دور سازد!…
در مورد نصرالله هم رجوی «مرحوم» شده به خوبی میدانست که هرچه بخواهد میتواند بر سر وی بیاورد چرا که رجوی همیشه به ما میگفت کجا بهتر از اینجا؟ و اینطور القاء کرده بود که ما چارهای بجز ماندن نداریم.
ولی برادران و خواهرانم! اصلاً هم اینطور نیست. شما مجبور نیستید با تهدید و ترس در این فرقۀ صاحب مرده بمانید. تنها کافی است ذهن و فکرتان را از القاءات رجوی رها سازید. مطمئن باشید من و دیگر دوستان سالیانتان برای کمک به شما آماده ایم و تا رهایی شما از بندها و هفت حصار این فرقه از پا نمی نشینیم.
البته بایستی بگویم که ارتباط جنسی بین مردان با هم و همچنین زنان با همدیگر در قرارگاهها و پایگاههای سازمان مجاهدین و بیشتر بعد از طلاق اجباری بین همسران از سال 68 و ممنوع شدن ازدواج به وفور وجود داشته و دارد که در آینده در بارۀ آن خواهم نوشت ولی این موضوع در رابطه با افراد ربات و وفادار رجوی بویژه مسئولان و فرماندهان فدائی رهبر عقیدتی شان مسکوت گذاشته می شد و برای آنها نشستی برگزار نمی کردند چرا که آنان مؤمنان و «مدافعان» دو آتشۀ «انقلاب مریم»!! بوده و هستند