آیا جداشده بریده است؟

آیا جداشده بریده است؟

کسی که از مناسبات جهل و جنون، رها شد، خود موهبتی است و هیچ کس خیر کسی را نمی گیرد چرا علیه جهل و تباهی، مبارزه و افشاگری نمی کنی؟ همه ما آزادیم تا مبارزه و مقاومت بکنیم یا نکنیم، اما اگر کسی بنا بر دلایلی آب را به آسیاب مسعود رجوی، بریزد و باصطلاح خودزنی کند و مقاصد پلید و پلشت او را اجابت نماید این همان منظوری است که مسعود رجوی مد نظر داشت و از سال ها قبل گفته بود، بریده جزو فضولات ماست و همین که از ما جدا شد

فاز دادگاه

فاز دادگاه

دیکتاتورها، وقتی در جنگ پیروز می شوند غره و گمراه می شوند. آدولف هیتلر، در جنگ جهانی دوم وقتی به لهستان حمله کرد سپس مسیرش را به اروپای غربی و فرانسه تغییر داد. صدام حسین، وقتی کویت را گرفت قصدش ادامه جنگ و فتح عربستان سعودی بود. الهام علی اف، وقتی سال گذشته قره باغ را فتح کرد نقشه های جدیدی به کله اش خطور کرد و در مورد مجاهدین نیز که سال ها طعم پیروزی را نچشیده بودند، همین گونه است. آن ها مسیر را عوض نخواهند کرد بلکه از امکانات و فرصت به دست آمده فاز دادگاه را کامل خواهند کرد

رژیم تحمل 80 واحد انتقاد را دارد و شما حتی 20 تا راهم تحمل ندارید؟

رژیم تحمل 80 واحد انتقاد را دارد و شما حتی 20 تا راهم تحمل ندارید؟

پس بااین استدلال که خودتان به آن متوسل می شوید همه حرفهای شما هم دروغ است! چرا که خودتان می گویید که دشمن رژیم هستید و حرف دشمن اعتبار ندارد. بگذریم که همه آنهایی که حتی مدت کوتاهی با شما دمخور بوده اند خوب می دانند که دشمنی شما با رژیم اصلا برای احقاق حق مرد م واین قبیل شعارهایی که میدهید نیست و برای همین هم

دادگاه های نمایشی

دادگاه های نمایشی

با نگاهی به اوضاع و احوال کنونی، ایران قدرتمند و شیعه، سود فراوانی برای اروپا دارد. ایران مقتدر، مساوی با امنیت و موجودیت اروپاست. اگر ایران با اقتدار کنونی دو کشور دیگر منطقه چون عربستان و اسراییل، را قفل نمی کرد و احیاناً اگر ایران به مدت پنج سال از سر راه کنار می رفت و دو قدرت نامبرده آزاد می شدند، ظرف مدت پنج سال اروپا را با بزرگترین چالش و خطر جدی مواجه می کردند

سرما، و آنان که بی سرپناه مانده اند

سرما، و آنان که بی سرپناه مانده اند

پس از جنگ و دیکتاتوری و فقر و فلاکت و تبعیض که آواره سازند یکی دیگر که مسئولیتش تا کنون پوشیده مانده است اپوزسیون های جعلی و جارچیانی هستند که در چشم و گوش مردم سرزمین مبداء، مقصد را بهشت موعود جلوه می دهند تا از پناهجویان و ورشکستگی و سرخوردگی شان، به نفع خود و علیه دولت ها استفاده کنند

کودکان نورچشمی و کودکان خارچشمی

کودکان نورچشمی و کودکان خارچشمی

این اولین مورد تبعیض مابین کودکان خردسال بود و بعداً که در ستاد اطلاعات مشغول بودم روزهای جمعه کودکی به نام مجید را می دیدم که نزد مادرش سرور، می آمد. سرور، آن هنگام جیمزباد اطلاعات مجاهدین بود و برای خود تویوتای شاسی بلند و آخرین مدل به همراه راننده و کنیز، داشت. وقتی کمی پرس و جو کردم، فهمیدم که این کودک لاکچری که لباس لی آمریکایی و دوچرخه و وسایل لاکچری استفاده می کند این ها را پدرش بهنام که آن زمان وزیر خارجه مجاهدین، بود و ماهانه یک بار به سفر آمریکا می رفت، هنگام بازگشت همراه خود به

خاتون

خاتون

خاتون، شاید مهم ترین و زیباترین بخش آن مربوط به تغییر و دگردیسی شخصیت و مرام سرگرد جوان باشد که از جانب روس ها به درجه سرهنگی رسیده است. زمانی که یک نظامی به خاطر وطن و مردمش لباس رزم می پوشد و در حال دفاع از آب و خاک و مردمش است و همزمان جان و خانواده و حتی فرزندش را به خطر می اندازد، اما نباید دسیسه و تطمیع دشمن را دست کم بگیرد و از خود و مردم جدا شود که اگر از خود و مردم جدا شود، به خاطر ترفیع یا ترس عقب نشینی کند، دیگر بازی و انتخاب دست

جنگ و جاسوسی

جنگ و جاسوسی

هر چه زمان می گذرد، دشمنان ایران از همسایه تا غیر همسایه، فشارهای سیاسی و تبلیغاتی را علیه کشور ایران افزایش می دهند تا در صورت احیای قرارداد برجام، دست بالا داشته باشند. ولی اگر برجامی صورت نگیرد و احیاناً جنگ اتفاق افتد، جنگ به اطلاعات نیاز دارد و بدون اطلاعات، جنگی اتفاق نخواهد افتاد. لذا در این رابطه می خواهم تلاش یکی از باصطلاح اپوزسیون قلابی ایرانی را در ارتباط با جنگ آتی که تجربه اش را در جنگ ایران و عراق

چرا مجاهدین به امریکایی ها متوسل می شوند؟

چرا مجاهدین به امریکایی ها متوسل می شوند؟

واقیت این است که امروز در آلبانی با کسانی روبرو هستیم که هم بیمار و سالخورده هستند و متناقض نسبت به تشکیلات و اطراف خود و هم اینکه هزاران کیلومتر از ایران دور، دیروز در عراق تا دندان مسلح بودند و امروز دست خالی، دیروز در کنار خاک میهن نتوانستند کاری انجام دهند در عوض رقص رهایی را پایه گذاری کردند، اگر همین افراد

سرانجام، رهایی

سرانجام، رهایی

امین گل مریمی بعنوان کودک پناهنده به آلمان آمد. او می گوید وقتی 15 ساله بود، او و بسیاری از جوانان دیگر را از کلن به عراق آوردند – به یک اردوگاه نظامی که توسط یک سازمان ایرانی به نام مجاهدین خلق اداره می شد. او اولین نفر از قربانیان این فرقه سیاسی است که داستان زندگی خود را به نام خود منتشر می کند