دوباره فکر دیگری به سرم زد و گفتم شاید من اشتباه می کنم و انچه که محمد روی گیوه اش نوشته است، درست است و او اهل این جهان نیست بلکه، مرغ باغ ملکوت و از عالم این خاک نیست و چند روزی از بدنش قفسی ساخته اند و همین روزهاست که درد و رنج و حرمان و تحقیر و تنهایی، حریفش شود و محمد بی کس بدون این که کسی خبر دار شود از زندان تن پرواز کند و به هر جایی که می خواهد برود
تا روزی که جنگل بود و حیوانات دیگر بودند، شیرها به دلایل قدرت فیزیکی و سرعت و خشونت و اتوریته، بر دیگر حیوانات برتری و هژمونی داشتند. به عبارتی، شیرها سلطان جنگل بودند. ولی کم کم در جنگل جدید ورق و معادله قوا دارد بر علیه شیرها و به نفع حیوانات دیگر چون خوکها، بر می گردد
سالها از پس هم گذشت. آن طور که میرزا و مردم از اکبر انتظار داشتند که او محض احترام به مردم و خانواده، گویش فارسی را فراموش کند و دوباره گویش محلی را فهم و درک کند و حرف بزند، متاسفانه اکبر موفق به انتظارات مردم نشد بلکه این بار این مردم بودند که خود را با شرایط و زبان اکبر، وفق دادند و ماجرای اکبر کم کم از رونق افتاد و به خیر و خوشی به تاریخ سپرده شد
سرانجام، پس از ختم یکی از دعوا و زدو خوردهای محلی که کلعلی در آن دعوا نیز شرکت کرده اما نه چوبی زده و نه چوبی خورده بود ولی به سیاق قبل در صدد برنده شدن در آن دعوا بود و عصبانی و با پای پیاده عازم پاسگاه خشکبیجار بود و بس که سراسیمه و حواس پرت بود، با ماشینی که در حین عبور از جاده بود برخورد کرد و از دنیا رفت و بدین سبب کارنامه باجگیری و نان مفت خوردن کلعلی برای همیشه بسته شد
از داستان زیبا و جالب کتاب آنتوان دو سنت اگزوپری که سیارات مختلفی را تعریف کرد بگذریم، سیاره ما نیز چندان بی شباهت با داستان تخیلی شازده کوچولو، نیست به ویژه در مورد سیاره سوزن بان که نویسنده در آن سیاره مردمی سرگشته و سر در گم را تعریف و تشبیه می کند
بدشانسی تالاب انزلی یکی و دو تا نیست. کمبود آب رودخانه ها، سدسازی روی رودخانه ها، فاضلابهای شهری و کشاورزی و صنعتی، عدم لایروبی و خشک شدن چشمه های زیرزمینی، سدسازی بر مصب تالاب به دریا، عقب نشینی دریا، روئیدن درخت و جنگل شدن تالاب، سوزندان جنگلها برای امر کشاورزی، جاده سازی و احداث کمربندی، تغییر کاربری تالاب به مسکونی و گردشگری، شهرک سازی، رشد فن آوری و صنعت و
نیکولو ماکیاولی، نویسنده و سیاستمدار قرن پانزدهم ایتالیا بر خلاف امانوئل کانت فیلسوف قرن هجدهم آلمان که مبتکر اخلاق وظیفه گرا و انسان را در آن واحد قانونگذار و مجری قانون می شمرد، اخلاق منحصر به خود را داشت و او کمتر از اخلاق و مردم حرف می زد و بیشتر نصایح و مطالبش متوجه شهریاران بود
از دست آوردهای انقلاب سال 1357 زیاد بودند که یکی آزاد شدن زندانیان سیاسی بود که اتفاقاً با تلاش شبانه روزی و با هزینه زندگی و خطرات فراوان در پیروزی انقلاب سهیم بودم اما ناباورانه پس از 9 سال و برای اولین بار در پاییز سال 1366 و در کردستان عراق به دست همان زندانی سیاسی که از زندان شاه آزاد شده بود، زندانی شدم. او یک تروریست و مجرم بود در حالی که من برای آزادی به بند کشیده شدم
فرقه ای که این را می داند که از یک گفتمان جداشده باید هراسید و تبری جست و سایت شان را هک کرد، ولی حاضر نیست شکست و ناکامی را ابتدا از خود و درون خود جستجو کند بلکه مثل سابق تقصیر را به بیرون و از افشاگری و روشنگری جداشده ها می داند. به قول شاعر، هر کس که نداند جای خر بستن خویش، هم گردن خر بندد و هم گردن خویش
در اوج این شامورتی بازی، زندانیان سال 1365 در ایران قرار دارند که مجاهدین خلق در راستای پیشبرد خط ارتش آزادیبخش در عراق، هوادارانی که در ایران به سر می بردند و مخالف آمدن به عراق و پیشبرد خط جدید بودند، آنان را به روش مختلف لو می دادند تا از انبوه زندانی بتوان استفاده مختلف کرد و پس از آزادی تعدادی را به عراق کشاند