فانوس چگونه ساخته شد
هنوز رابرت ناجی بزرگ دریاها به دنیا نیامده بود. طی سال ها و قرن ها، امواج خشمگین دریا به همراه تاریکی و صخره، قربانی می گرفتند. قربانیانی که برای ملاحی و جنگ به دریا می رفتند و یک سر و گردن از مردمان زمینی، شجاع تر و بلندنظرتر بودند. قربانیانی که در اثر عدم شناخت قانون آب و توفان، عدم شناخت تاریکی و صخره، ناچار بودند برای مقاصد برتر دل به دریا بزنند. قربانیانی که حق شان نبود چنان بی ثمر قربانی شوند.
منطقه بل راک که نام دیگر آن اینچ کیپ راک نیز بوده، نقطهای خطرناک در دریای اسکاتلند به شمار میرفت که به گفته دریانوردان، صدها سالعامل مرگ تعداد زیادی از ملاحان و غرق شدن کشتیهای جنگی و غیر جنگی بوده است. بل راک، یا صخره زنگی در عمق 11 مایلی دریا قرار داشت و تغییر وضعیت آن به دلیل جزر و مد مدام آب، موقعیتی خطرناک را برای آن به وجود آورده به گونهای که امکان احداث سازهای به بلندای فانوس دریایی در آن غیر قابل باور مینمود. صخره ای که در آن منطقه قرار داشت، به گونه ای بود که به هنگام جزر، از آب سر برون می آورد و به هنگام مد، پوشیده و پنهان در آب باقی می ماند و این حالت به ویژه هنگام مد، باعث تصادم انواع کشتی های جنگی و غیر جنگی به این صخره که به صخره فریب شباهت داشت، می شد.
در نیمه دوم قرن هجدهم کودکی در اسکاتلند به دنیا آمد که اسمش را رابرت گذاشتند. رابرت استیونسون. رابرت که سی ساله شد و او که مهندس جوانی بود و سال ها در وصف خطرات و مرگ و میرهای صخره فریب شنیده بود، فکر بکری به سرش زد. او طرح خود را برای ساختن فانوس دریایی بر روی صخره و در خطرناک ترین نقطه دریا با بسیاری از مردم و بزرگان در میان گذاشت. در آن حین اکثراً با طرح رابرت مخالف بودند، چون تا کنون ساختن فانوس دریایی آن هم بر روی صخره ای که هر از گاه به زیرآب میرفت، سابقه نداشت. با این وصف، رابرت مصمم شد تا طرح ساخت فانوس دریایی را با هر تلاش و خطری و برای نجات جان انسان ها، به ثمر برساند.
بر خلاف تمام خطرهای موجود، رابرت استیونسون موفق به ساخت فانوس دریایی شد. فانوس دریایی بل راک در فاصله سالهای 1807 تا 1811 توسط او و کارگرانی در ساحل شرقی اسکاتلند و در مهیب ترین نقطه دریا ساخته شد.
این فانوس دریایی امروز، قدیمیترین فانوس زنده جهان به شمار میرود که در خطرناک ترین نقطه دریای شمال، حافظ جان دریانوردان است. ساخت این فانوس علاوه بر جاذبه های طبیعی، هم چنین یکی از عجایب صنعتی بشر باستان نیز است که روایت گوشه ای از تاریخ و ساختش بی مناسبت با شرح داستان ذیل نیست.
ایران فانوس، هم اکنون قدمتی 25 ساله دارد. یعنی با مجموعه تجارب فردی و جمعی که برای ساختش هزینه شده است.
از سال 1370 که از مناسبات فرقه مجاهدین بیرون آمدم و طی مدت یک ماهی که گیج و بیمار بودم وقتی از جا بلند شدم، به دنبال خطراتی که تا کنون فرقه با شعار عوام فریب مبارزه، برای جان و سرنوشت جوانان ایرانی خلق کرده و این خطر می رفت سرنوشت ده ها میلیون نفر را رقم زند و خود نیز طی سال ها از نزدیک با پوست و گوشت همه مظالم غیر قابل توصیفش را لمس کرده بودم، چاره ای جز نوشتن نداشتم. نوشتنی که آن روز، نمی دانستم عاقبت به کجا ختم خواهد شد.
اما کارم به تنهایی صورت نگرفت. پس از مدتی که به اروپا رسیدم، اولین جرقه ای که آسمان تاریک اروپا را روشن کرد، به نظرم کاری از شادروان هادی شمس حائری بود. پس از آن، شاهد تلاش هایی از اعضای داخلی فرقه چون پرویز یعقوبی، سعید شاهسوندی و دیگرانی که خارج از مناسبات فرقه هم چون خانبابا تهرانی، علی اصغر حاج سید جوادی و علیرضا نویزاده و کسانی که کار و شناخت شان کم تر از اعضای جداشده از فرقه، نبود.
گروه چهار نفره پیوند که از سال 1376 آغاز به کار کرد، بی گمان مانند بولدوزری عمل کرد و راهی را در میان بی راهه باز کرد. تا آن روز، طلسم فرقه اگرچه ترک برداشته بود، اما نشکسته بود. ولی کم کم شکست و راهی برای مه گرفتگان و گم شدگان باز کرد.
آن روز مبارزه علیه فرقه مانند امروز نبود. اساساً مبارزه آسان نبود. انگیزه ماکزیموم و طاقت بالایی نیاز داشت. فی المثل، مردمان زیادی علیه حکومت ها مبارزه می کنند. یکی از انگیزه ها، منافع و قدرتی است که پس از پیروزی به دست می آید. اما مبارزه علیه فرقه، نفع و قدرتی به دنبال نداشت و هرچه بود، روشنگری فریب و دجالیت برای نجات جان گم شدگان ظلام و تاریکی بود.
بر علیه فرقه و مناسبات غیر دموکراتیکش، همیشه نقد و اعتراض به روش های گوناگون وجود داشته است. این که بعضاً گفته می شود، نقد و اعتراض از سال های 1392 و یا 1393 آغاز شده، درست نیست. به نظرم از همان بدو تولد، با ظهور تناقض و دوگانگی، نقد و مبارزه شکل گرفته و سهمگین ترین ضربه را نیز نه دشمن، بلکه دوست و در لباس دوست، به بنیاد سست و خشونت طلب فرقه وارد کرد. ضربه ای که مسعود رجوی از همان روزهای اول به آرمان و ایدئولوژی خود وارد کرد، دشمن و مخالفین و منتقدین نکردند.
برای ساختن و برافروختن این فانوس در یکی از سیاه ترین دوره های تاریخی اگرچه هزاران برگ سپید سیاه شد و برای نورافشانی بر فراز جهل و تاریکی سوزانده شد تا راه هم چنان از کمین موج و صخره، روشن و امن باقی بماند و اگرچه بیش از یک سوم کارهایم به دلایلی روی دستم باقی ماند و هرگز انتشار نیافت،
برای ساختن و برافروختن این فانوس طی 25 سال اخیر، اگرچه عمری سپری شد و در این راستا دچار زیان های مالی و جانی فراوان شدم، اما همین که هزاران انسان راه گم کرده از دریای توفانی و از خشم و کین امواج مرگ بار نجات یافته اند و هزاران انسان دیگر در شکارگاه و ساحل، از دل سپردن به دریای مرگ و جنون، آگاه شده اند، همین مرا بس است.
بی شک، طی دهه های بعد که گرد خاک پای خران جهل و تباهی در گذر زمان خوابید و در پس این شب طولانی خورشید حقیقت طلوع کرد، واقعیت اشیاء آشکارتر خواهد شد. به امید سوسو زدن ایران فانوس، در آسمان ظلام و تاریکی، جهل و تباهی و ویرانی ای که آرمان و ایدئولوژی فرقه برای مردم ایران و جهان خلق کرد.
در نتیجه، طی سال ها زندگی و کار و تلاش در دریا و توفان و تاریکی، به این نتیجه روشن رسیده ام، آن چه تا کنون مردم و قربانیان حادثه را از خطر مواجه با توفان و شب و مه، نجات داده تنها نور و صدا بوده است اما قبل تر، قربانیان برای نجات می بایست روح آزادی را باور داشته باشند